Anonymous



ما باید مراقب باشیم تا باعث عقب افتادن و دلسردی یکدیگر در راه رسیدن به رویاهایمان نشویم. یکی از اعضاء می گفت: "پس از سال ها راهنمای دیگران بودن، در نهایت به این نتیجه رسیدم که نمی توان جلوی کسی که میخواهد کاری انجام دهد را گرفت. مسئله این است که آنها بتوانند به راحتی درباره هدف شان صادقانه با من مشارکت کنند. اگر بخواهم از آنها مطالبه ای داشته باشم یا برایشان محدودیتی ایجاد کنم آن وقت من هم تبدیل به مانعی خواهم شد که رهجویانم برای رسیدن به هدف خود، مجبورند دور بزنند"


به همان اندازه که بعضی از ما تمایل داریم تا از یکی از اعضاء بت بسازیم ، بعضی دیگر به همان اندازه یا حتی بیش از ما مشتاق هستند تا آن عضو را خراب کنند و تحقیر نمایند . بعضی از ما می توانند بسیار پست فطرت و کینه توز ، قضاوت گر و خشن باشند. تخریب جایگاه یک شخص هرگز باعث تغییر او نخواهد شد


تمایل ما در انجام مسئولیت هایمان تعیین کننده توانایی ما در احساس عشق و رضایت از زندگی است. مهم این است که ما با درستی و راستی زندگی کنیم. در نهایت اگر خودمان و نحوه رفتار خود را دوست نداریم و اگر احساس میکنیم که همنشین خوبی نیستیم. آیا دیگر واقعا مهم است که ثروتمند باشیم؟


اغلب ما به گونه ای رفتار میکنیم انگار قرار است زندگیمان در آینده شروع شود، مثلا می گوئیم؛ وقتیکه فلان مدت پاک ماندم، وقتیکه تحصیلاتم به پایان برسد، وقتیکه کار پیدا کردم، یا وقتیکه به نحوی سحر آمیز زندگی ام قابل اداره گردد، در یک برنامه که پایه آن بر اساس "فقط برای امروز" است، ما یاد میگیریم که اتفاقات آینده مهم نیستند، زندگی ما آن چیزی است که در حال حاظر مشغول به انجام آن هستیم، روش زندگی ما همانی است که در حین رسیدن به اهدافمان بکار میگیریم، درخت بلند قامت نیاز به ریشه عمیق دارد، لازم است که ما اطمینان حاصل کنیم که در حین پیشرفت، برای خود پایه و بنیادی مستحکم بسازیم و از آن مراقبت کنیم.



#قدم_یکم

ما اقرار کردیم در برابر معتاد عاجزیم - که زندگی مان غیر قابل اداره شده بود

قدم یک، قدم آگاهی است. همه ما با انتظاراتی به نارانان می آییم.  شگفت زده ایم که این برنامه دوازده قدم چگونه کار خواهد کرد و چقدر طول می کشد تا معتاد به خودش بیاید.  گاهی فکر میکنم به محض اینکه معتاد قطع مصرف کند، دیوانگی از زندگی ما ناپدید می شود وتمام مشکلات مان حل خواهد شد.

قدم یک از ما نمیخواهد وظیفه ای را انجام دهیم، نمی خواهد معتاد را بیرون بیاندازیم، یا جدا بشویم. از ما نمی خواهد هیچ تصمیم عجولانه ای بگیریم.  فقط می خواهد اقرار کنیم که عاجزیم. اقرار کردن کار ساده ای به نظر می رسد.  با این همه فوراً اتفاق نمی افتد.  همانطور که کارکردن روی برنامه یک فرآیند است، اقرار کردن به عجزمان و درک معنای واقعی آن هم یک فرآیند است.  این کار زمان می برد و به روش خاص خود اتفاق می افتد. به صورت بیرون آمدن از انکارمان و درک اینکه سعی‌ کرده ایم زندگی فرد دیگری را اداره کنیم که با انجام آن، زندگی خودمان، غیرقابل اداره شده است.

مابروی کارکردن این برنامه باید متعهد باشیم.هرچندممکن است معتقد باشیم که ما مشکلی نداریم می شنویم که لازم است برای یادگرفتن وگوش دادن نیاز داریم به جلسات نارانان برویم وباید حداقل درشش جلسه شرکت کنیم تابیشتراحساس راحتی کرده واین برنامه رابفهمیم.
آیا اکنون تمایل داریم این برنامه را امتحان کنیم تایک راه بهتری برای زندگی کردن پیدا کنیم؟ آیااکنون تمایل داریم به معنای اقرار به عجزمان وغیر قابل اداره بودن زندگی مان پی ببریم؟ بله زمان آن رسیده که ذهن وقلب خودرابازکنیم تاآرام بگیرد وبرای اینکه این برنامه درزندگی ماموثرباشداجازه دهیم آنهایی که قبل از ماآمده اند به مانیرو بدهند.

اکثرمابه این دلیل وارد نارانان می شویم که هرچه تلاش کردیم معتاد را درست کنیم بی نتیجه بود ممکن است -خشمگین وناامید،گیج وسردرگم،شکست خورده و هراسان باشیم که نه راه پس داریم ونه راه پیش.احساس عجز می کنیم وناامیدانه به دنبال کمک هستیم.ممکن است اقرار به عجزمان دربرابرمعتاد واینکه نمی توانیم زندگی خود را اداره کنیم آسان نباشد.ما فکر می کنیم معتاد تنها کسی است که قابل کنترل نیست.

مابارها تلاش کرده ایم به معتاد نشان دهیم که چقدر در اشتباه است.چون اشتباهات او برای ما بسیار آشکار به نظر می رسید.به خودمان‌می گفتیم: اگر فقط اوقطع مصرف کند همه چیز درست می شود.

تلاش می کردیم کار درستی پیدا کرده وانجام دهیم یا به او بگوییم که دیگر مصرف نکند.هیچ کدام کار نمی کرد فقط فکر می کردیم معتادلجباز،بی توجه،بی ملاحظه وبی رحم است.اگرزندگیمان تااین حدغیرقابل اداره شده بود، قطعابه این دلیل نبوده که برای درست کردن آن تلاش نکرده ایم.با این همه ، مگر ما تنها کسانی نبودیم که می توانستیم همه چیز را اداره کنیم؟

انکارمانع بسیاری ازما می شود که به عجزمان دربرابر معتادوغیرقابل اداره شدن زندگی مان اقرار کنیم.مابه دنبال کمک نارانان هستیم وامید داریم دوران اعتیادبه پایان برسد.وقتی ما سدهای انکار می شکنیم وبه بی فایده بودن کنترل بر معتاد اقرار می کنیم،قدم مثبتی به سمت بهبودی خود برمی داریم.

تاوقتی برای کنترل معتادتلاش می کنیم، ممکن است برایمان دشوار باشداقرار کنیم که شکست خورده ایم.تلاش برای کنترل کردن دیگران ونادیده گرفتن نیازهای شخصی مان اغلب باعث شده عزت نفس مان پائین بیاید وخودرادست کم‌ بگیریم مادرمبارزه ای می جنگیم که نمی توانیم درآن برنده شویم وبه تدریج کیفیت زندگی مان وخیم تر میشود.

پیداکردن وپذیرش واقعیت، راهی است که بتوانیم تغییرات مثبتی درزندگی خودایجادکنیم وبابهبودی فردی خودبه جلوبرویم.انتخاب باماست-که به مشکل اقرار کنیم،واقعیت رابپذیریم وراه حل هایی پیدا کنیم-یانه-مشکل را انکار کنیم،مکانیزم های دفاعی خودراافزایش دهیم وامیدوار باشیم که مشکلات مان فوری ناپدیدشوند.عده ای از مابرای نگهداری این انکار، خودمان رابه شکل وسواس گونه وافراطی درفعالیت های دیگر غرق می کنیم. این‌ حالت واکنش طبیعی برای کنار آمدن با یک موقعیت دردناک است.وقتی ما از فعالیت های افراطی بیرون بیائیم منطقی است که مشکلات کنار خواهند رفت.توجیه کردن یا سعی درپنهان کردن عواقب اعتیادبی فایده است.درهر حال، فرار کردن چیزی راتغییر نمی دهد

احساس می کنیم که ترس وناامیدی همچون ابری روی مسائل سایه انداخته،اماآرام آرام بخش های غیر قابل اداره زندگی مان راکه اداره ی آنها به مامربوط نیست را می بینیم.ما واقعا دربرابر معتاد عاجزیم.هیچ کدام از دخالت هاوتدبیرهای ما به حل مسئله کمکی نکرده است.درمی یابیم که دیگر نمی توانیم‌همه چیز‌را کنترل یا مدیریت کنیم چون آنچه سعی بر اداره آن داریم، زندگی ما نیست.شروع می کنیم به یاد گرفتن وتشخیص حدومرز مسئولیت ها ومحدویت هایمان.درست همانطور که دوست نداریم اقوام ودوستان خیر خواه‌مان‌به ما بگویندچگونه زندگی کنیم،عزیزان ماهم‌دوست ندارند.

مادرنارانان رها کردن را یادمی گیریم.می فهمیم که بادخالت کردن فقط باعث طولانی شدن تقلاها می شویم.باتمرکز روی خودمان شروع می کنیم.طوری که بتوانیم رفتارهای دیوانه وار اجباری خودرامتوقف کنیم.بتوانیم بدون از دست دادن عشق ومحبت مان نسبت به معتادکنار بایستیم.یاد می گیریم کاری که دیگران می توانند برای خودشان انجام دهند، بعهده نگیریم.ما می آئیم تا تفاوت میان کمک کردن وحمایت ناسالم را بفهمیم.روبرو شدن باپیامدها بخشی طبیعی از مراحل یاد گیری است.می توانیم به خود یاد آور شویم که وقتی سعی می کردیم کارها رادرست کنیم،اوضاع بهتر نمی شد.زمانی که از رفتارهای اجباری خود برای سعی در درست کردن کارهادست برداریم،زندگی ما کمی قابل اداره خواهد شد.

تسلیم شدن ورها کردن آسان نیست.ممکن است فکر کنیم هنوز کاری هست که برای کمک کردن می توانیم انجام دهیم.کاش فقط می توانستیم گفتگوی ذهنی مان را که به ما می گویدهنوز هم‌ می توان کاری انجام دادکه اوضاع تغییر کندراساکت کنیم.

برای بسیاری از اعضای نارانان،مشکل است بپذیرند که روش برخوردبا اعتیاد عزیزانشان باعث شده خودشان تبدیل به بخشی از مشکل شوند.اعتیاد یک بیماری پیشرونده است.هرچه بیشتردرانکاروجود مشکل بمانیم یا به جای تمرکزروی خودمان سعی بردرست کردن معتاد داشته باشیم، بیشتر به خودمان صدمه می زنیم.

-پیشنهاداتی برای بکارگیری قدم یک-

قدم یک پیشنهاد می کند که ما نمی توانیم معتاد را کنترل کرده یا تغییر دهیم.لازم است بپذیریم فقط خود معتاد می تواند زندگی خودراتغییردهد.ما نیاز داریم کارهایی برای خودمان انجام دهیم.به این کار می گویند سرت به کار خودت باشد.‌‌‌دراینجا پیشنهاداتی آمده:

●قدم بزنیم ، استراحت کنیم،غذاهای سالم بخوریم ومراقب سلامتی خود باشیم.دعا ومراقبه کنیم.احساسات مان رابنویسیم ونشریات بهبودی رابخوانیم به جلسات برویم.کسی رادرآغوش بگیریم.فقط برای امروززندگی کنیم،وبایکی از اعضای نارانان ملاقات یا تماس بگیریم.کارهایی که دوست داریم انجام دهیم،به موسیقی گوش کنیم،سینمابرویم یابه شروع یک سرگرمی جدید فکر کنیم.

●به فکر یک راهنماوکارکردن بااوباشیم.

●نشریه قدم یک رابخوانیم وبررسی کنیم از چگونگی ارتباط این مطالب با خودمان یادداشت تهیه کنیم وباراهنماویایکی دیگرداز اعضای نارانان درمیان بگذاریم.

●افکارواحساسات روزانه ورفتارمان نسبت به معتاد وبطورکلی زندگی،چه مثبت چه منفی راارزیابی کرده وتشخیص دهیم.آنهارایادداشت کرده وباراهنمایاعضو دیگرنارانان درمیان بگذاریم.ازاین طریق می توانیم متوجه شویم چه موقع زندگی ماغیر قابل اداره شده است.

این یک برنامه برای ما است

این قدم باما آغاز می شود.باشروع به برداشتن قدمها درجهت بهبودی خود،بادانستن این واقعیت که تنهانیستیم،تسلی می یابیم.گاهی منتظر وامیدواریم که این یک ایده ی جدید برای کمک به معتادبرای  به دست آوردن بهبودی ویا شایدفقط روزنه امیدی برای او باشد.ماازآشفتگی ورنجی که اعتیادباعث آن شده خسته ایم.ماخواهان آرامش هستیم.درابتدا، نمی توانیم آنسوی دردورنج راببینیم.باگوش دادن ویاد گرفتن از دیگران،قلب وذهن خودرابه روی امکانات وایده های جدیدمی گشاییم.بااین فکرشروع می کنیم که امیدی هست.زیرامی بینیم دیگران به نظرصلح وآرامشی رادارند که ما زمانی طولانی نداشته ایم.می توانیم قدرت گروه وحمایتی که ازما می کندرا احساس کنیم.مادیگر تنها نیستیم.

۱.آیا ازاینکه دیگران بدانند من دارم صدمه میزنم، مشکلی دارم؟

۲.چگونه می توانم از افرادی که زمانی درجای فعلی من بوده اند، نیرو وحمایت دریافت کنم؟

۳.اگربه دیگران گوش کنم چه چیز یاد می گیرم؟

۴.آیا برای داشتن امکان یک روش جدید زندگی ذهنم راباز می کنم؟


اقرار وصداقت

برای عده زیادی ازما،مدتی طول کشیدتابپذیریم که اعتیادیک مشکل است.بعضی ازاعضاباپی بردن به اینکه عزیزشان یک معتاداست شوکه شده بودند،اما بعدشروع به درک این مسئله کردند.ماهم کم کم نشانه های اعتیاد راتشخیص خواهیم داد.اغلب بااین فکرکه نادیده گرفتن مشکل آن رابرطرف خواهد کرد،خودرافریب می دهیم.می ترسیم که اگر اقرار کنیم،مشکل اعتیادوجود دارد،بعداواقعیت پیدا خواهد کرد.


دلیل دیگری که ممکن است ما به نخستین جلسه نارانان بیائیم،پیداکردن راهی است که دوست داریم معتادرابه قطع مصرف برساند.برای پیدا کردن راه حلی که معتاد را وادار به دیدن روش زندگی ویرانگر خودکند،درمانده ایم.باکلی سوال به نارانان می آییم.شایدچند جلسه طول بکشدتابتوانیم آن قدرباخودمان صادق باشیم که اقرارکنیم زندگی مان واقعاغیرقابل اداره شده است.وقتی بتوانیم این رابپذیریم،آنگاه اقرار خواهیم کردکه چگونه براستی درمقابل معتاد عاجز یم.صداقت می توانددردناک باشد،اماباکمک دیگر اعضای برنامه وبادرک این که دیگربااین بیماری تنها نیستیم،التیام را آغاز می کنیم.


درجلسات به خواندن دوازده قدم ودوازده سنت گوش می دهیم.می شنویم که اعتیادیک بیماری خانوادگی است.آیا می توانیم به آن اقرار کنیم؟می شنویم اعضای گروه درباره ی تغییر دادن خودشان صحبت می کنند.آیادلیل آمدن ما به نارانان،تغییر خودمان است؟یا آمده ایم معتادراتغییردهیم؟ممکن است سردرگم شده وافکارمان به هم بریزد،مافقط می توانیم بر روی آنچه که فکر می کنیم معتادبا انجام دادنش به ما آسیب می رساند ونحوه جلوگیری ازآسیب دیدن تمرکز داشته باشیم.کم کم به درک آنچه که سایر اعضاءمشارکت می کنند،می رسیم.این روش جدیدفکرکردن وراه تازه ای برای نگاه کردن به یک مشکل قدیمی است.لازم است آگاه شویم که این بیماری چه می کندوچگونه روی سلامت ما وخانواده مان تاثیرمی گذارد.لازم است وجودمشکل راپذیرفته واقرار کنیم.به مرور تشخیص می دهیم که درانکار بودیم.

5.آیا می توانم بفهمم هیچ کنترلی برمصرف مواد معتاد ندارم؟
6.چگونه سعی کردم معتادراکنترل کنم؟
7.چگونه سعی می کنم دیگران را کنترل کنم؟آیاموقعی که سعی دارم  به دیگران کمک کنم،درواقع سعی برکنترل آنها دارم؟
8.چگونه نیازمن به قدرت یا کنترل کردن به حمایت ناسالم ربط دارد؟
9.آیا درابتدا به نارانان آمدم تا راهی برای قطع مصرف معتاد پیدا کنم؟
10.درتلاش برای کمک به معتادچه کارهایی انجام داده ام؟
11.قدم هایی که برای جلوگیری از روبرو شدن معتادبا عواقب اعمالش برای هردوی ما چه نتیجه ای داشته است؟
12.چگونه هنوز هم به خاطر معتادعذروبهانه می آورم؟آیا《بله،اما》بخشی از توضیحات من است؟

عجز چه معنایی دارد؟
وقتی بالاخره متوجه می شویم دربرابر دیگران عاجزیم ورفتارمان غیر قابل کنترل است،آنگاه برای قدم اول آماده ایم .ما اقرار می کنیم که زندگی مان غیر قابل اداره شده ونیاز به کمک داریم.
می خواهیم راه رهایی وآزادی از دردی که در زندگی مان تجربه کرده ایم را پیدا کنیم.ما احساس اضطراب وسردرگمی می کنیم.ماشدیدا نیازمند،صلح وآرامش هستیم.همه تلاش هایمان برای اداره زندگی مان  وسعی درکنترل ودرست کردن معتاد با شکست روبرو شده است.وقتی برنامه ریزی هایمان عملی نشد،امیدها ورویا هایمان درهم شکست.قدم یک اولین قدم درسفربه سوی یکپارچگی وسلامتی است.

قدم یک درباره اقرار به عجز مااست.راهی است برای شروع روند بهبود یافتن ما،هرچند که نمی دانستیم بیماریم ونیازمند بهبودی هستیم.زمانی که تشخیص دهیم وبپذیریم عادت ها وروش زندگی مان که به آن خو گرفته ایم برای ما هم به اندازه عزیزانمان ناسالم بوده، آماده تغییر می شویم.

《مشارکت یکی از اعضا درمورد عجز》

من مفهوم عجز رادررابطه با اعتیاد نمی فهمیدم.مطمئن بودم کارهای زیادی وجوددارد که می توانم انجام دهم تامعتاد موادراکناربگذارد.می دانستم مسئله فقط پیداکردن بیمارستان درست بایک برنامه است.اوعزیز من بودوموقعیت او برای من مسئله مرگ وزندگی بود.نمی توانستم بگذارم او بمیرد.جروبحث می کردم واورا به اجبار به پنج برنامه مختلف فرستادم،وآخرین بار که اورابرای بازپروری به بیمارستان بردم،می دانستم یاخودش انجا راترک می کندیا بیرون انداخته می شود.سرانجام متوجه شدم هیچ کاری نمی توانم بکنم تا کس دیگری راوادار کنم دست از مصرف مواد بردارد.من عاجز بودم.مشاوران بارها این را به من گفته بودند،اما من تاالان آماده شنیدن وباورکردن آن نبودم.خسته وهراسان بودم وهیچ امیدی نداشتم من به آخر خط رسیدم

13.آیا هنوزفکرمی کنم حرفی هست که بتوانم بگویم یا کاری انجام دهم تا معتاد راوادار به قطع مصرف مواد کند؟
14.آیا مبتوانم اقرارکنم که دربرابر معتاد عاجزم؟؟
15.دراین هفته دربرابر چه چیزی عاجز بودم؟چه احساسی درمن بوجود آورد؟
16.درگذشته ازروی نگرانی وترس برای درست کردن اوضاع چه می کردم؟ دفعه بعد چه کار متفاوتی می توانم انجام دهم؟؟
17.فکر می کنم درزندگی ام روی چه چیزهایی می توانم کنترل داشته باشم؟؟

زندگی ما غیر قابل اداره است


مراقبت وکنترل می تواندباعث غیر قابل اداره شدن زندگی ما شود.ماچنان نسبت به رفتار معتاد وسواس پیدا کرده ایم که تماس با احساسات درونی،افکار ونیازهای خودراازدست می دهیم.
نگران می شویم واحساس خشم،رنجش وقربانی بودن می کنیم.
مابه خودمان اجازه داده ایم تحت کنترل انتظارات وآرزوهای دیگران باشیم.می فهمیم کارهایی که سعی کرده ایم برای اداره زندگی خود وزندگی دیگران انجام دهیم،شکست خورده ونیاز است چیزهایی تغییر کند.تشویق می شویم که تمرکز را روی خودمان بگذاریم.این بخشی از پذیرش اصول قدم اول است.
درک غیر قابل اداره شدن زندگی مان محدودیت های انسانی مارا آشکار می کند.وقتی می بینیم زندگی ما چطور غیر قابل اداره شده می توانیم اقرار کنیم دربرابر زندگی دیگران وبیماری اعتیاد عاجزیم.

((داستان مشارکت یکی از اعضا درمورد غیر قابل اداره بودن))

درفرهنگ لغت کلمه غیر قابل اداره بودن"خارج ازکنترل" معنی شده است.برای من مشکل بود که ببینم زندگی ام غیر قابل اداره شده است.من کارمندی بودم که ترفیع گرفته بودم درحالی که شوهر معتادم بی رویه مواد مصرف میکرد.تمام صورت حساب هاراپرداخت .زندگی اوچنان ارکنترل خارج شده بود که احساس می کردم انگار همه چیز بعهده ی من است.بیشتر اطرافیانم درمورداعتیاداو چیزی نمی دانستند.

چون من آن رامانند یک راز نگه داشته بودم.سخت می کوشیدم تا همه چیز طبیعی به نظر برسد.بیشتر وقتم صرف تمرکزروی معتاد وسعی برخوب شدن او می شد.متوجه نمی شدم این کارچه تاثیری برمن میگذارد به دلیل کمبود وقت کلاس های دانشکده ام راکنار گذاشته بودم.من لازم داشتم تا به دنبال معتاد بگردم یا ثابت کنم مشکل مصرف مواد اوست.فشار روحی ناشی از اعتیاد فعال اوباعث بیماری های جسمی سردردهای میگرنی ولاغری من شده بود.برای معاشرت با دیگران برنامه نمی گذاشتم، چون رفتار معتادغیر قابل پیش بینی بودونمی دانستم آیا او می آید.عذروبهانه می آوردم ،دروغ می گفتم تادرنظر دیگران هم چنان خوب به نظر برسم.زندگی ام بیشتر درتنهایی می گذشت ولذت چندانی درآن وجود نداشت.مصرف مواد معتاد به اندازه خودمعتاد،مالکیت وکنترل مرا دردست گرفته بود.

.آیا بیشترین افکارزمان بیداری من صرف نگرانی درمورد معتاد میشود؟؟
19.آیا چیزهایی که برایم مهم بوده اند مانند سرگرمی ها ودوستانم را کنار گذاشته ام؟؟
20.آیا بخاطر معتاد دروغ گفته یا پنهان کاری کرده ام؟توضیح دهید؟
21.آیا شبها برای خوابیدن مشکل دارم؟؟
22.آیا مشکلات مالی دارم؟؟
23.آیا از نظر سلامت مشکل دارم؟؟
24.آخرین باری که تفریح کرده ام چه زمانی بوده است؟؟
25.چگونه اعتیاد یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستان زندگی مرا تغییر داد؟؟
26.آیا فکر می کنم که رفتارها واحساسات زیر نشانگرغیر قابل اداره بودن زندگی است؟خشم،ترس،احساس گناه،وسوسه،هیجان،غرور،حسادت،کنترل،ناکامی،انکار،اندوه،اضطراب
وپریشانی،عدم صداقت،دخالت،رنجش،نفرت،منفی بافی،کمبود عزت نفس،شرمندگی.
27.کدام یک از این رفتارهایا احساسات درمن مشخص تر هستند؟چرا؟
28.آیا می توانم بپذیرم که احتمالا زندگی ام غیر قابل اداره بوده است؟
29.چگونه انکار درغیر قابل اداره بودن زندگی من نقش داشته است؟؟

مشارکت یکی از اعضا:اقرارکردم معتاد،مسئله من نیست.زندگی من غیر قابل اداره بود.چون خودم قادر به اداره آن نبودم.

ما باعث آن نبوده ایم.نمی توانیم آن را کنترل کنیم.نمی توانیم آن را درمان کنیم.

وقتی می فهمیم اعتیاد فرد دیگری زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده،ممکن است .آنهایا خودمان رابرای مشکلاتمان سرزنش کنیم.اعتقاد داریم حرف دیگری یا کار دیگری هست که می توانیم انجام دهیم تا معتاد تغییر کرده ومصرف مواد رامتوقف کند.ما از معتاد حمایت کرده وبخاطر او بهانه تراشی وپنهان کاری کرده فریاد زده وگریه کرده ایم.عذرخواهی وخیلی کارهای دیگر انجام داده ایم.


ماباعث آن نبوده ایم

ما این قدرت را نداریم که باعث اعتیاد،فرد دیگری شویم.قبل ازانکه معتاد بهبودی پیدا کند.ممکن است سعی کرده باشد بخاطر مصرف موادماراسرزنش کند.درحالی که هیچکس مسئول اعتیاد یا بهبودی فرد دیگری نیست.هیچ کس نمی تواند کاری که معتاد می بایست برای خودش انجام دهد،برای او انجام دهد.

30.آیا احساس می کنم من مسئول اعتیاد عزیزم هستم ویادیگران را مقصر میدانم؟؟
31.به خاطر این احساسات برای کمک یا به عهده گرفتن مسئولیت های معتاد معمولا چه کاری انجام می دهم؟؟

32.آیا دربرابر رفتار دیگران احساس مسئولیت می کنم؟


ما نمی توانیم آن راکنترل کنیم

وقتی سعی برکنترل معتادداریم.ممکن است ،احساسات ونیازهای خودمان را نادیده بگیریم ونا امیدی ودرماندگی مارا کم کم به انزوا بکشاند.معتقدیم،باید بتوانیم موقعیتی که باعث درد ورنج شده را کنترل کنیم. امادرتلاش بیهوده خود برای بهتر کردن اوضاع دچار ناامیدی می شویم.


سرانجام یاد می گیریم کارهایی که قبلا انجام داده ایم وهر کاری که درحال حاضر انجام بدهیم یا ندهیم،نمی تواندرفتاریا مصرف فرد دیگری را کنترل کند.اگردرحال انجام اعمال تکراری هستیم.همان سوالات بیهوده را بپرسیم.همان پیشنهادات تکراری را ادامه دهیم.هیچ چیز تغییر نمی کند.چون ما سعی داریم کنترل کنیم.لازم است آنچه که قادر به کنترل آن نیستیم را رها کنیم.قدم اول به ما اجازه می دهداز به عهده گرفتن مسئولیت ها وتلاش برای کنترل دیگران دست برداریم واکنون می توانیم یاد بگیریم که چگونه از خودمان مراقبت کنیم.

33.آیا من نیاز شدید به کنترل کردن دارم؟درمورد زندگی شخصی ام؟درمورد زندگی دیگران؟
34.اگررها کنم می ترسم چه اتفاقی بیفتد؟
35.آیا اجازه می دهم شرایط وافراد دیگر زندگی ام را کنترل کنند؟
36.این کار چطور مانع مراقبت کردن از خودم می شود؟
37.آیا این رابه عنوان یک واقعیت پذیرفته ام که درزندگی من موقعیت هایی وجود دارد که هیچ کنترلی روی آنها ندارم؟توضیح دهید؟


مــــــــــا نمیـــــتوانیم آن را درمان کنیـــــــــــــم

اعتیاد یک بیماری است که باعث جسمی؛ذهنی وروحی معتاد می شود.متاسفانه خانواده ها وعزیزان معتاد می توانند به یک اندازه تحت تاثیرآن قرار بگیرند.اعتیادزندگی هاراواژگون وزیرو رو کرده وواقعیت را پنهان می کند.اعتیاد یک بیماری درمان نشدنی است که اگر به آن اجازه داده شود مسیر ویرانگر خودرا ادامه دهدمی تواند کشنده باشد ازتاثیرات جانبی آن تنهایی؛افسردگی؛بیچارگی؛فکر به خودکشی واحساس بی ارزشی است.
هرچنداعتیاد یک بیماری است که می تواندمهار شود.اماهرگزدرمان شدنی نیست اگر معتادبرنامه بهبودی را جدی بگیرد.امکان به تعویق انداختن اعتیاد به صورت روزبه روز وجوددارد.کمک برای معتاد از طریق انجمن معتادان گمنام،قدم های دوازده گانه،مراکزدرمانی ومشاوره دردسترس است.مافقط مسئول بهبودی خودمان هستیم.نه هیچ کس دیگرما نمی توانیم کاری برای معتاد انجام دهیم که لازم است خود او برای مهار بیماریش انجام دهد.

38.آیا درک میکنم اعتیاد یک بیماری است ودرمان شدنی نیست؟؟
39.آیا سعی می کنم برنامه معتاد رابه جای برنامه خودم کار کنم؟
40.من به چه روشهایی نسبت به معتاد احساس ترحم ودلسوزی دارم؟


پـــــــــذیـــــــــرش

پذیرش به معنای اقرار ووفق دادن خودبا موقعیت یا شرایط است.پذیرش یکی از مفاهیم بهبودی است که می تواند درزندگی ما تاثیرات حیرت انگیزی ایجاد کند.برای رسیدن به پذیرش بایدروی احساسات گوناگونی مانند خشم،شرم،غم،ناامیدی،رنجش ودلسوزی به حال خود کارکنیم.


《مشارکت یکی از اعضادرموردپذیرش》

بیشترمردم که درگیربا معتاددرحال مصرف هستند،ترس خیلی زیادی دارند.به خصوص از ناشناخته ها.اگراین واقعیت رابپذیرم که نمی توانم معتادرانجات دهم.چه اتفاقی خواهدافتاد؟آیااوخواهدمرد؟آیابی خانمان وبیچاره خواهدشد؟آیاناامیدوتنها خواهدشد؟معتادان باناامیدی ودرد زندگی می کنند.اگرسعی کنیم آنهارا نجات بدهیم،ممکن است درد ورنج آنهاراطولانی ترکنیم.
همه مادرزندگی انتخاب هایی داریم که دشوار ودردناک هستند.من انتخاب کردم تابپذیرم که معتاددردستان یک نیروی برتر است ونجات او کارمن نیست.پذیرفتم که ممکن است اورابرای همیشه ازدست بدهم.اما انتخاب با خوداوست که تصمیم بگیرد.کاملا پذیرفتم که تمام کارهایی که کرده ام تانگذارم از عواقب رفتار خود رنج ببرد فقط باعث فعال ماندن بیماری او شده است.درک این موضوع که تمام کمک هاب من فقط باعث رنج بیشتری شده.رهایم کرد تا بتوانم درراه نجات خودقدم بگذارم.امروز درهمه اتفاقاتی که درزندگی ام می افتد.مسئولیت سهم خودرا می پذیرم .قبول می کنم که من فقط می توانم برافکار واعمال خودم کنترل داشته باشم وسعی بر کنترل زندگی فرد دیگری بیهوده است.
پذیرش اصول بهبودی مرا اامیدی رها کرده است.


((پذیرش شرایط کنونی خودمان))

اگربه تغییر نیاز داریم یا خواهان آن هستیم.باید قبل ازهرچیز خودمان وبعد دیگران رادرست همانطور که هستند بپذیریم.پذیرش به این معنی نیست که اتفاقات زندگی مان را می پسندیم یا ازآنها راضی هستیم.یا باید ازامیدها وآرزوها وامیال خود دست برداریم.پذیرش به معنای تشخیص شرایط کنونی است تا بتوانیم بفهمیم برای مراقبت ازخود چه کاری انجام دهیم وحدمرزهای ناسالم و لازم را تعیین کنیم.سرکوب کردن یا انکار احساسات خود می تواندباعث اندوه وعذاب ما شود.پذیرش برای ما آرامش ،رهایی ورشد به ارمغان می اوردکه به ما اجازه می دهددرجریان زندگی ،زندگی کنیم.

41.چگونه تمرین پذیرش درتمام امور زندگیم،می تواندجهت رسیدن به زندگی بهتر موثرباشد؟
42.چگونه می توانم به عزیزانم اجازه دهم تاآنها هم مثل من مسیر زندگی خودشان را پیدا کنند؟؟

((پذیرش تغییر))


مشکل اعتیاد عزیزانمان به شدت برما تاثیرگذاشته زیرا روابط وکیفیت زندگی مارا تغییر داده است.درنتیجه ممکن است احساس سردرگمی،ناامیدی،رنجش وبیهودگی کنیم.اگراین احساسات رابپذیریم وباآنها کنار بیاییم ممکن است متوجه شویم درداشتن ایمان ومراقبت ازخود قوی تر شده ایم.
یاد می گیریم که عشق،حمایت،مراقبت وتسلی دیگران ونیروی برتر خودرا بپذیریم.ازنیرویدبرترمان می خواهیم به ما کمک کندتا چیزهایی راکه می توانیم تغییردهیم  ودانش وروشن بینی بدهد تا انتخاب های درست داشته باشیم.

43.این جمله《اگر چیزی تغییر نکند هیچ چیز تغییر نخواهدکرد》برای من چه معنایی دارد؟

《پذیرش نقص》


وقتی درخودمان دنبال کمال می گردیم وآنرا ازدیگران هم انتظار داریم.ممکن است بابرآورده نشدن انتظاراتمان خودراشکست خورده بدانیم.قدم اول به من یادآور می شودکه خود ودیگران راهمانطور که امروز هستیم بپذیریم.به این وسیله ازما درخواست میشود که جهت پیشرفت وبهبودی مان،فروتنی را تمرین کنیم.

44.از چه راههایی متوجه می شوم انتظار کامل بودن ازخودم یا دیگران غیر واقعی است؟؟
45.آیا آماده هستم که ازتنبیه خود برای شکست های گذشته دست بردارم ودوباره ازنو شروع کنم؟توضیح دهید؟؟

《پذیرش خودمان》


ماباغرق شدن درنیازهای دیگران ممکن است نتوانیم خودمان راهمانطور که هستیم ،ببینیم.عزت نفسمان کم می شود وانتخاب های شخصی ما تحت تاثیر قرار می گیرد آگاه شدن از حق خودنسبت به توانایی ها،محدودیت ها،باورهاوعقاید شخصی مان به ما احساس رهایی می دهد.پذیرش ودوست داشتن خودمان همانطور که هستیم مارا برای رشد وتغییر توانمند می کند.
هرچه برای اداره زندگی دیگران کمتر تلاش کنیم.درزندگی خودمان موثرتر می شویم.اگر دیگران ومسائل اطراف خود رابپذیریم به سادگی می توانیم خودمان باشیم.

46.آیا می توانم خودم را همین طور که هستم بپذیرم؟؟
47.چه کاری می توانم انجام دهم تا خودم راهمینطور که هستم بپذیرم؟؟

《پذیرش اعتیادبه عنوان یک
 بیماری》


آموختن اینکه اعتیاد یک بیماری است،به مادرک جدیدی می دهدوپیشنهاد این است که همدردی را می توان جایگزین خشم وآسیب کرد.ممکن است وقت خودرا صرف این کنیم که ای کاش همه چیز جور دیگری بود اما باید این واقعیت را بپذیریم که مادربرابر انسانهای دیگر هیچ قدرتی نداریم.
مهم نیست که واقعیت چقدر ناگوار است.ما می توانیم یاد بگیریم که با اطمینان هرروز جدید رابپذیریم.لازم است به قدر کافی ازخودمان مراقبت کنیم.تاازجنگیدن دربرابر چیزهایی که کنترلی روی آنها نداریم،دست برداریم.ممکن است برای اینکه زیاد درد نکشیم کارهای بسیاری را مانند تحقیر کردن،باج گرفتن،مقصر نشان دادن وسرزنش دیگران را امتحان کرده باشیم ،پذیرش اعتیادبه عنوان یک بیماری به ما کمک می کند درک کنیم که نمی توانیم درمبارزه بااعتیاد فرد دیگری برنده شویم.اما درعوض می توانیم ازطریق نارانان به دنبال بهبودی برای خود باشیم.

48.وقتی شنیدم اعتیاد یک بیماری است چه احساسی پیداکردم؟
49.آیا می توانم بپذیرم که اعتیاد یک بیماری است؟اگر نه چرا؟
50.به عنوان کسی که یک فرد معتاد رادوست دارد،نیازدارم درمورد اعتیاد چه چیزهایی را بدانم؟
51.اگر بتوانم بپذیرم که اعتیاد یک بیماری است احساس وواکنش من نسبت به معتاد زندگی ام چگونه تغییر خواهد کرد؟
52.پذیرش این واقعیت چگونه دیدگاه مرا درمورد اعتیاد تغییر داده است؟؟

((فاصـــــــله گرفـــــــتن))


یکی ازسخت ترین مفاهیم برای اعضای نارانان پذیرفتن فاصله گرفتن است.ما می ترسیم منظور فاصله از گرفتن به این معنا باشد که باید عشق وتوجه رااز معتاد قطع کنیم می ترسیم معتاد رازمانی ترک کنیم که بیشتر از همیشه به ما نیاز دارد اما درک این که چگونه با عشق خودرا کنار بکشیم،کمک می کند برترس های خودغلبه کنیم.
درنارانان یاد می گیریم لازم است مواظبت کردن را رها کنیم نه مراقبت کردن را فاصله گرفتن واجازه دادن به معتاد که ازعواقب رفتارش درد بکشد،اولین قدم به سوی بهبودی ما است.عده ای ازما مدت ها حتی بعداز آنکه معلوم می شود،تلاش هایمان بیهوده است.هنوزهم به این عقیده پای بندیم که میتوانیم معتادرا نجات دهیم.ممکن است پرازخشم ورنجش بشویم.که این می تواندباعث آسیب به خود خانواده ومعتادمان شود.

فاصله گرفتن با عشق به این معنااست که رها کن وبه دیگران ارزش داده تا خودشان تصمیم بگیرند وانتخاب کنندما می توانیم اجازه دهیم آنها با خودکناربیایند واز عواقب اعمالشان درس بگیرند.این راهی است برای رشد کردن وروبرو شدن با واقعیت. فاصله گرفتن،سلامت عقل مارا حفظ می کندوبه ما نیرو می دهدتاکنار خانواده ودوستانی که همراه با ما رنج می برند،حضور داشته باشیم.نقش ماازفردی درخدمت دیگران به الگوی فردی درمسیر بهبودی تبدیل می شود.
ما وقتی آماده هستیم فاصله می گیریم.درنارانان یاد می گیریم به اندازه کافی عشق داشته باشیم که بتوانیم رها کنیم.

53.تفاوت فاصله گرفتن با عشق ووابسته شدن با عشق چیست؟
54.آیا فاصله گرفتن به معنای این است که دیگر مراقبت نکنم؟؟
55.آیا درهرحال احساس خوب من به نوعی به رفتار دیگران بستگی دارد؟؟
56.چه چیز باعث می شود احساس کنم گیر افتاده وفریب خورده ام ونمی توانم فاصله بگیرم؟
57.فاصله گرفتن همچنین  به معنای رها شدن ازترس  ازنیاز به کنترل،تلاش زیاد،درانجام کارها وپافشاری است.فاصله گرفتن ازچه راههایی مرا از مشکلات معتاد آزاد می کند؟
58.آیا فعالیت هایی هست که برایم جالب باشدوبتواند درفاصله گرفتن به من کمک کند؟آنها چه هستند؟؟

_مشارکــــــت یکی ازاعضادرمورد فاصله گرفتن_

درحال تماشای نوه کوچکم بودم که تلاش می کرد استفاده ازقاشق رایاد بگیرد.بیشتر غذاقبل از رسیدن به دهانش ازقاشق بیرون می ریخت.نیازشدیدی برای کمک کردن به اوحس کردم.بعد جمله ای که در نارانان شنیده بودم رابه یادآوردم.اگرمن نگذارم این کارراخودش انجام دهد‌,چطور یادخواهد گرفت ؟فرصت دادن به او برای تلاش کردن وشکست خوردن پشتکار رابه اومی آموزد.وقتی اجازه می دهم سعی کند وبرنده شود به او عزت نفس وخود باوری می دهم.
مامی توانیم برنامه مان را به روش های بی شماری درزندگی روزانه بکار ببریم.من برای درسهایی که درنارانان آموختم که درهمه زمینه های زندگی ام به من کمک می کند بسیار سپاسگزارم.

پیشنهاداتی که برای فاصله گرفتن به من کمک می کند
._زمان هایی که واکنش نشان دادن مرا مضطرب،عصبانی،هراسان یا سردرگم می کند را تشخیص دهم.
._هرکاری که باعث آرام شدن من می شود انجام دهم تاذهنم کمی آرامش وصلح پیدا کند.
._ازسرکوب کردن احساساتم خودداری کنم درعوض آنها را حس کنم.درصورت نیاز غمگین شوم ویا با کسی درمورد آنچه احساس می کنم صحبت کنم.
._یاد بگیرم چطور ازخودم مراقبت کنم فعالیت های مورد علاقه ام وکارهایی راکه همیشه دلم می خواسته انجام دهم.
._ازخودم بپرسم آیا فاصله گرفتن در مدیریت بهتر زندگی ام به من کمک می کند؟
._زندگی شخصی خودرا دراولویت قرار بدهم

《حدو مرزها》

تعیین حدومرز ابزار دیگری است که می توانیم برای مراقبت ازخودمان بکارببریم.حدومرزها مجازات هایی دربرابررفتاریا انتخاب های ضعیف دیگران نیستند،یا آنها تصمیماتی نیست که برای تحت نفوذ درآوردن معتاد درحال بهبودی استفاده کنیم.تعیین حدومرزها تصمیماتی برای قابل اداره کردن زندگی خود ما هستند.آنها مرزهایی هستند،تا تعیین کنیم چه چیزهایی را درزندگی ،خانه ویا ذهن مان می پذیریم وچه چیزهایی را نمی پذیریم.ممکن است بایک مرزبندی کوچک مانندنپذیرفتن  رفتارهای خاص معتاد شروع کنیم.ممکن است تصمیم بگیریم خودرا درگیر مشاجرات نکنیم وزمانی که تشخیص می دهیم به سمت این نوع رفتار می رویم خودرااز موقعیت دور کنیم،این مهم است که حدومرزهایمان بادلایل درست تعیین شوند.
ممکن است حدومرزها به مرور ایجاد شوند.اما بعد از ایجاد حدومرز برای معتاد وخودمان باید مطمئن باشیم که آماده ایم ومایل به حفظ آنها هستیم.حدومرزها مثل نقش روی سنگ دائمی نیستند.ماآزادیم برای ویگران توضیح دهیم که اینها مرزهای امروزما هستند وبا یاد گرفتن ورشددر حین بهبودی حق داریم آنها را تغییر دهیم.آن چه که امروز برای ما کارمیکند،ممکن است درآینده برایمان کارنکند.

59.آیا من آماده تعیین حدومرز هستم؟آیا آمادگی وتوان اجرایی آنهارا دارم؟
60.آیایاد می گیرم حدومرزهارابه دلایل درست تعیین کنم؟حدومرزهایی که نه برای سوق دادن معتاد به سمت بهبودی است.بلکه برای بازگرداندن سلامت عقل به خودم می باشد؟
61.می توانم اگر لازم باشدحدومرزی تغییرکند،انعطاف پذیرباشم؟

《داستانی ازقدم اول》

تازمانی که قدم اول راشنیدم،هرگزعاجزبودن برایم اتفاق نیفتاده بود.همه اعمال من باعشق،ترس،اضطراب واین احساس که من بهترین هارامیدانم دیکته می شد.مشکلاتی که داشتم فقط برای این بود که شرایط اطرافم تغییر نمی کرد.یا بهتر نمی شد وهیچ کس هم به حرفهایم گوش نمی داد.همچنین متوجه نبودم که با تلاش مداوم برای کنترل فرد دیگری خودم را کاملا گم کرده واداره زندگی ام راازدست داده ام.درابتدا درک این مسئله آسان نبودبفهمم که باقطع مصرف معتاد زندگی من بطور حتم دوباره به وضعیت عادی برنمی گردد.به کنترل کردن ادامه می دادم.چون کنترل کردن نقشی بود که درسراسر زندگی ام بازی کرده بودم.فهمیدن این که افرادی هستند که باکفش های من درهمان مسیرهای بی فایده راه رفته وموقعیت هایی مشابه من رابه همان طریق غیر موثر پیش بردندواقعا چه تسکینی بود.اگر به کارهایم اقرار وسعی دردرک وتغییر آنها می کردم،زندگی ام می توانست پیشرفت کند.

می توانم ازطریق قدم اول بفهمم که من مسئول همه کس وهمه چیز دراطراف خود نیستم بااین انتخاب که خودرادرمشکلات دیگران غرق کنم.فرصت زندگی کردن برای خودم راازدست می دهم.وقتی بتوانم آن سوی رفتارهای معتادگونه را ببینم وآنها را به عنوان نشانه های یک بیماری تشخیص دهم.می توانم آزادانه یک بار دیگرکسی را که تمام خصوصیاتش را می شناسم دوست داشته باشم وبه او احترام بگذارم.همه ما مانند اعضای یک پیکر هستیم وحق نداریم که برچسب بگذاریم ویا قضاوت کنیم.آنگاه من آزادهستم تا مثبت ها را به یاد بیاورم وازپرداختن به منفی ها دست بردارم.به مرور سهم خودم رادرآشفتگی زندگی ام درک می کنم ومی خواهم خودم را اصلاح کنم. می فهمم که من هم دچار یک بیماری هستم وعلائم آن تلاش زیاد برای کنترل کردن،تحت نفوذدرآوردن مردم،مکان ها وچیزهایی که دراطرافم هستند وناراحتم می کنند می باشد.زمانی که بپذیرم من فقط می توانم رفتارهای خودم راکنترل کنم وتغییر دهم.بهبودی من ازاین بیماری می تواند آغاز شود.

_بازتاب هایی از قدم اول_

قدم اول ماراتشویق می کنداقرار کنیم دربرابر کسی که دوستش داریم عاجزیم وتشخیص دهیم وبپذیریم که زندگی ما غیر قابل کنترل شده بود.این کارهمیشه آسان نیست.ماروش بهتری برای زندگی کردن ازطریق کارکرد 12قدم وبکارگیری آنها درزندگی مان پیشنهاد می کنیم.
گاهی فکر می کنیم سرعت کافی برای حرکت به جلو را نداریم.به خاطر داشته باشید روند بهبودی تان به شما بستگی دارد،پس سعی نکنید پیشرفت عضو دیگری را تقلید ویا خودتان را با عضو دیگری مقایسه کنید.ووقتی احساس کردید قدمی به عقب برداشته اید،دلسرد نشوید.فقط به جایی که قبلا بوده اید وجایی که هم اکنون هستید نگاه کنید.رشد همیشه هست،سعی کنید نگذارید این اولین قدم شمارا از پای درآورد بلکه با آشکار شدن تدریجی هر مفهوم ازاین قدم اجازه دهید که قدم یک درزندگی روزانه تان نفوذ کند. مهمترین نکته این است که برای این روند وقت بگذارید واجازه دهید این قدم بخشی از وجود شما شود

با پذیرفتن قدم اول،زندگی ما روبه بهبود می رود،نه به این دلیل که درغیر قابل اداره بودن تغییری وجود دارد.بلکه به این خاطر است که دررفتارمان یک دگرگونی بوجود می آید.پذیرش درزندگی شخصی مان به ما حق انتخاب وآزادی می دهد این آزادی بدست آمده که ازطریق کنارگذاشتن کنترل،تسلیم وپذیرش قدم یک می باشد به راستی شروع بهبودی شخصی خودمان است.
این یک شروع تازه است وباروش جدیدی برای زندگی کردن وکنار آمدن با احساسات مان رایاد می گیریم.همانطورکه سعی داریم درک کنیم اصول نارانان را بکار گیریم واز ابزارهای برنامه استفاده کنیم تادرزندگی روزانه خود کمک مان کند پی می بریم که مسیر بهبودی ،روندپیچیده ای است.ماهربار یک قدم به جلو می رویم.


بیست و هشتم فروردین
اغلب تازه وارد ها متعجب میشوند که چرا بعضی از اعضاء سالهای متمادی در جلسات الانان حضور پیدا کرده اند . آنها حتی ممکن است بیشتر تعجب کنند وقتی ببینند که بعضی از ما در خانه هایمان فرد ترک کرده داریم و یا اینکه مدتی است که اصلا هیچ فرد الکلی در زندگیمان نداریم . چرا به آمدن به کلاسها ادامه میدهیم . ؟ جواب اکثر ما این است : "آرامش" گاهی اوقات بی طاقت ،عاصی و یا کسل میشوم . به دوره هایی میرسم که تغییرات کمی در خودم می بینم . شک میکنم اما حتی بعد از گذشت سالها از بهبودی الانان ،اگر چندین جلسه را از دست بدهم مسائل دوباره به نظر غیر قابل حل میشوند . الکلیسم فرد دیگری مرا تحت تاثیر قرار داده است . من نمی خواهم ضربه ای که الکلی بمن وارد کرده را کمتر از آنچه هست نشان دهم بنا بر این به آمدن ادامه میدهم . برای علاج سریع دردم به الانان آمدم اما بخاطر متانت ،امنیت و دوستانی که هر روز پیدا میکنم می مانم . به خاطر تعهدی که نسبت به رشد و پرورش خود دارم ، قادرم که موقعیتهای خیلی سخت را با آرامش زیاد سپری کنم و شادی زندگیم از آرزوهای لجام گسیخته ام پیشی میگیرد .

یاد آوری امروز

بهبودیم را یک راه سلامت برای زندگی کردن می بینم که با خوشحالی میتوانم آنرا با دیگران سهیم شوم . امروز فعالانه زندگی بهتری را جستجو میکنم چرا که روی خودم کار میکنم "فقط برای امروز یک برنامه خواهم داشت ، ممکن است دقیقا آنرا دنبال نکنم . اما آنرا خواهم داشت "


بیست و هشتم فروردین:   گاهی در کشاکش تغییرات مسیر خود را پیدا می کنیم.

   حضور نیروی برتر را به جای سلطه نیکوتین در زندگیم احساس می کنم. با وجود تلاش های بسیار برگرفته از اراده شخصی جهت قطع مصرف و شرکت در جلسات، به دلیل لغزش های مکرر احساس ناامیدی می کردم. احساس می کردم تمام استعدادها و توانایی هایم از بین رفته. امّا خدا را شکر که اعضای قدیمی انجمن کتاب پایه را نوشتند. در کتاب پایه آمده: لغزش بخشی از فرایند بهبودیست. اکنون دیگر مایل نیستم به اعتیاد جواب مثبت دهم بلکه مایلم خود را بیشتر بشناسم. از تجربه ناکامی های گذشته آموخته ام، اگر نیروهای بالقوه درونی را نادیده بگیرم سرنوشت تلخی در انتظارم خواهد بود. بالاترین حامی من در برابر اعتیاد کشنده نیکوتین نیروی برتر است که اکنون وجود او را در زندگی احساس می کنم. وظیفه من در برابر این نیرو آنست که به عنوان خدمت کاری صادق به خدمت او در آیم و این پیام را به معتادان در عذاب برسانم.

برای امروز به یاد خواهم داشت هیچ وسیله دفاعی در برابر این بیماری کشنده ندارم و خداوند آن چه را که خود به تنهایی قادر به انجامش نبودم، برایم انجام داد.


شاید کسانی باشند که هنوز تصور می‌کنند قادر به کنترل و تغییر شرایط و دیگران هستند، ناگفته نماند که چهل و پنج سال من چنین عقیده‌ای داشتم و هرگز موفق نبودم، این دوستان نمی‌دانند که هیچ‌کس به‌غیر از خداوند قادر به تغییر دادن نیست. آیا می‌دانید بیشترین افراد بیمار عادتی و وابسته چنین تصوری دارند؟ آیا هیچ می‌دانید ما حتی بدون شهامت گرفتن از خداوند قادر به تغییر دادن خودمان نیستیم؟ خداوندا مرا یاری کن تا بپذیرم که من عاجز و ناتوان هستم، چون من نتوانستم، نمی‌دانم و نمی‌فهمم! پروردگارا: مرا یاری کن تا بپذیرم که بیمارم و اوّلین قدم را در تغییر دادن خودم بردارم، این را بدانم که من بیمارم و برای بهبودی خودم از وابستگی به انجمن رهایی آمده‌ام، بیماری فعال من کارش دخالت در امور دیگران و سرپرستی از آنهاست، خداوندا: مرا یاری کن که در کارهای تو دخالت نکنم و با مداخله و قضاوت و تحقیر کردن و مقایسه نمودن دوستانم در برنامه به آنها فرصت دهم، که خودشان در تغییرات و رُشد در برنامه‌ی خودیاری خودشان تصمیم‌گیری کنند و به هر طریقی که برایشان مقدور بود بهبودی پیدا کنند، پروردگارا: شهامت تغییردادن افکار و رفتارم را به من عطافرما.
با پذیرش بیماری تغییرات شروع می‌شود!



خشم: کالایی گران بها

اگر بخواهیم زندگی کنیم، باید خشم را کنار میگذاشتیم. بدخلقیو آشفتگی فکری راهگشا برای ما نبوده است. شاید آنها برای آدمهای عادی کالایی گران بها باشد، اما برای الکلیها سم است.(الکلی های گمنام)


"کالای گران بها ." چندبار این کلمات را شنیده ام . فقط عصبانیت نیست که برای غیر الکلی ها ضرر ندارد، من فهرستی تهیه کرده ام که شامل خشم متعادل، دلسوزی برای خود، قضاوت، خودخواهی، غرورکاذب و تواضع کاذب می شود. من همیشه از خواندن این جمله متعجب می شوم. اصول این برنامه آنقدر خوب در ذهنم نشسته اند که همیشه فکر می کنم تمام این نقص ها هم فهرستی بیش نبودند. خدا را شکر که استطاعت آنها را ندارم، وگرنه مطمئناً در آنها غرق می شدم.


 27 فروردین                             "عمل کردن طوری که انگار"

امروز، به دنبال راه حل میگردیم، نه مشکل. آنچه آموختهایم را به طور تجربی آزمایش میکنیم.»

کتاب پایه

v

اولین باری که شنیدیم باید "طوری عمل کنیم که انگار"، بسیاری از ما با پرخاش گفتیم: اما این صادقانه نیست! فکر میکردم همواره قرار است درباره احساسات خود در معتادان گمنام صادق باشم.»

 احتمالاً میتوانیم درباره اولین باری که وارد برنامه شدیم، تعمق کنیم. شاید به خداوند ایمان نداشتیم، اما در هر حال دعا میکردیم. یا شاید مطمئن نبودیم برنامه برای ما مؤثر واقع شود، اما شرکت در جلسات را صرف نظر از تصور خود ادامه میدادیم. همین مسئله درباره پیشرفت ما در بهبودی نیز صادق است. شاید از جمعیت هراس داشته باشیم، اما اگر با اطمینان عمل کنیم و تلاش خود را انجام دهیم، نه تنها درباره خود احساس بهتری داریم، بلکه متوجه میشویم دیگر از همایشهای بزرگ هراس نداریم.    

هر عملی را که با این روحیه انجام دهیم، ما را به افرادی که باید باشیم نزدیکتر میکند. هر تغییر مثبتی که ایجاد میکنیم، موجب احترام به نفس ما میشود. از طریق متفاوت عمل کردن، به تدریج متوجه میشویم به طور متفاوتی فکر میکنیم. از طریق "عمل کردن طوری که انگار" خود را به تفکر درست عادت میدهیم.

v

فقط برای امروز:  فرصت را غنیمت میشمارم تا طوری عمل کنم که انگار میتوانم وضعیتی را بپذیرم که سابقاً از آن فرار میکردم.


شهامت تغییر
16آوریل.   27فروردین
کمکی که قدم چهار می تواند انجام دهد شگفت انگیز یافتم.قدم چهار به افراد کمک می کند تا بتوانند چگونگی و واکنش عکس العمل های خود را در مقابل چالش های زندگی ببینند.این قدم باعث شد بفهمم که عکس العمل من به هر پیشامدی فقط توسط من و به کمک نیروی برترم کنترل می شود.فهمیدم که من قبلا به خشم و عجله اجاز می دادم که چگونگی واکنش مرا در موقعیت های پیش آمده کنترل کنند و من نیاز داشتم روی آن نواقص شخصیتی کار کنم.تغییری که در من ایجاد شد عمیق بود.
به خاطر قدم چهار احساساتم نسبت به معتادتغییر کرد.قبلا وقتی او را جایی می دیدم خشمگین می شدم.حالا می فهمم خشم در مسیر بهبودی مطلقا کاری انجام نمیدهد .از وقتی که نسبت به او خشمگین نمی شوم تفاوت هایی را در خودم واو مشاهده کرده ام.یکی ازفواید این تغییر این است که دیگر به خاطر خشمم بد خلق نیستم.اکنون قادرم به سمت چیزی که همیشه دنبالش بوده ام برومآرامش !!!
از لحاظ جسمی٫ و احساسی حس بهتری دارم .دیگر معده درد ندارم فشار خونم بالا نمی رود و می توانم از تابش خورشید در زندگی ام سپاسگزار باشم:در واقع چند روز پیش توانستم آواز زیبا و سحر انگیز پرنده ای را بشنوم.
با کار کرد قدم چهار کار های زیادی انجام می دهم .خواستار آرامش و هدایت نیروی برترم هستم.هم چنین درک می کنم که معتاد فردی است که رنج می کشد و سزاوار هم دردی است.

تفکری برای امروز:
من از نیروی برترم سپاسگزارم که کمکم کرد تا برنامه نارانان را بپذیرم وبه من نیرو و شهامتی داد تا قدم چهارم را انجام دهم.من دیگر مثل قبل عجول ٬خشمگین و عصبانی و پر تنش نیستم.


بیست و هفتم فروردین
می دانستم که دچار مشکل شده ام . آماده بودم کسی را که خیلی دوستش داشتم برای همیشه از زندگیم بیرون کنم چون او ظرفها را نشسته در ظرفشویی رها کرده بود به وضوح زیاده روی میکردم. اما نمی توانستم آرام بگیرم .تلفن را برداشتم و به یک دوست الانانی زنگ زدم .وقتی صحبتهای مرا شنید گفت : به نظر میرسد عصبانیتم بیشتر از حدی است که برای ظرفهای کثیف قابل قبول باشد . مسلما اینطور بود .برای من آن ظرفهای نشسته شامل تمام بی حرمتی ها میشد .اما هر گاه او سعی میکرد تمام مشکلات یک رابطه را در یک روز و یک زمان حل کند .شکست میخورد .اینکار امکان پذیر نیست .در عوض او سعی میکرد در یک زمان فقط با یک مشکل کلنجار برود . من هنوز هم ظرفهای کثیف را دوست ندارم اما مجبور نیستم آنها را طوری تعبیر کنم که انگار معنی عمیق تری دارند . یاد میگیرم که بصورت ظاهر مسائل اهمیت بدهم گاهی اوقات ظرفهای کثیف ،فقط ظرفهای کثیف هستند .

یاد آوری امروز

چرا به خود اجازه میدهم عذاب بکشم و از کاهی کوهی بسازم ؟ می توانم با فکر کردن به "فقط برای امروز" موقعیت دشوار رابه گونه ای در آورم که بتوانم از عهده کنترل آن برآیم .
"تمام هدف الانان از بین بردن نقاط خشن زندگیمان است و اینکار میسر نیست مگر "فقط برای امروز"


27 فروردین: خداوند به همان اندازه خطاهای ما را می بخشد که صبر و استقامت عطا می کند.

آیا کشیدن سیگار سبب موفقیت می شود و یا انسان را موفقیت باز میدارد؟
فکر می کردم با کشیدن سیگار کارها بهتر انجام می شود. اما امروز به این حقیقت رسیده ام که کشیدن سیگار نه تنها باعث موفقیتم نمی شد بلکه بدبختی های بسیاری برایم به بار آورده بود.
وقتی تصمیم به قطع مصرف گرفتم، می ترسیدم موفق نشوم. با قطع مصرف بسیاری از احساسات ناخوشایند به خودی خود از بین رفت. گاهی دچار وسوسه مصرف می شوم. نمیدانم آیا این وسوسه ها برایم سودمند است یا مضر. گاهی احساس می کنم با وجود شرکت مرتب در جلسات و به کار گیری اصول پیشرفت چندانی در بهبودی نکرده ام. اما وقتی این احساس را با احساس دوران مصرف مقایسه می کنم می بینم در آن زمان وقتی از خستگی روی پا بند نبودم با مصرف نیکوتین، کافئین و قرص خود را بیشتر فشار قرار می دادم.
من از آشفتگی های ناشی از مصرف نیکوتین آگاه شده ام. متوجه شده ام خود را در باتلاقی گرفتار کرده بودم که بخشی از زندگی ام بود. امروز به جای مصرف نیکوتین استراحت کافی، تمدد اعصاب و پیشرفت روز افزون را انتخاب کرده ام.
با مصرف نیکوتین فقط وقت و زندگی ام را هدر می دادم. با کشیدن سیگار تصور می کردم بهتر می فهمم و بهتر انجام می دهم، در حالی که موقع مصرف تمرکز چندانی بر آن چه انجام می دادم نداشتم. امروز دریافته ام با روش زندگی قبلی هیچ وقت خستگی از جسم و روحم بیرون نمی رفت.


امروز باور دارم که حق انتخاب و تصمیم‌گیری من از روی آزادی و توسط اراده‌ی خداوند متجلی شده است. من به عنوان یک وابسته، حق انتخابم در گذشته دست بیماریم بود، تا اینکه خداوند مرا در مسیر بهبودی قرار داد. آیا من باور دارم که تنها تمایل به تغییر و بهبودی پیدا کردن بهترین حق انتخاب و تصمیم‌گیری درست من بود! اکنون با رها شدن از دست دیو عادت و وابستگی و هم‌وابستگی می‌گویم: من خوشبخت‌ترین مخلوق خداوند مهربان هستم. با رها شدن از دام اعتیادها و هم‌وابستگی‌های کشنده و آزار دهنده و کاستن از نواقص شخصیتی احساس شادی می‌کنم. اکنون می‌دانم دیگران در عود بیماریم مقصر نیستند. چون انتخاب و حق تصمیم ‌گیری من درست نبوده است و خودم در اثر ناآگاهی و افکار و رفتارهای بیمارگونه خودم را سرراه جریاناتی قرار می‌دادم که بدلیل خامی و ناپختگی به خودم و دیگران صدمه وارد می‌کردم، اکنون اگر اجازه دهم تحول معنوی در من شکل خواهد گرفت و توانایی پیدا خواهم کرد که خلاء معنوی و خودم را با اصول برنامه‌ی خودیاری تأمین نمایم، می‌دانم که در این راستا خداوند و امکانات موجود مرا در انتخاب و تصمیم ‌گیری یاری خواهد داد.
اگر اجازه دهم خداوند مرا یاری می‌دهد!


بندگی خشم

. شاخ و برگ دادن به خشم، بی نهایت خطرناک است. زیرا به این ترتیب روحمان را از نور محروم میکنیم.(از دیدگاه بیل)
می گویند: "خشم کالایی گران بهاست که من از عهده پرداخت هزینه اش برنمی آیم." آیا این جمله به این معناست که من این احساس انسانی را نادیده می گیرم؟ اینطور نیست . پیش از اینکه درباره برنامه  انجمن بدانم، برده الگوهای رفتاری اعتیاد به الکل بودم . من به منفی نگری گره خورده بودم و هیچ امیدی به نجاتم نبود.گام های مختلف برنامه راه جایگزینی را به من پیشنهادکردند.گام  چهارم آغاز پایان بندگی ام بود . فرآیند "رها شدن " با نوشتن  یادداشت های روزانه شروع شد . من هیچ هراسی نداشتم، زیرا گامهای  قبلی به من اطمینان داده بودند که تنها نیستم . نیروی برترم مرا به سمت این در راهنمایی کرد و نعمت انتخاب را به من داد . حالا در پرتو این گام ها می توانم انتخاب کنم که در آزادی و شادی را باز کنم، زیرااین گام ها روح مرا تطهیر کردند.


 به شرکت در جلسات ادامه دهید 26                      فروردین

آمدهایم از پاک ماندن لذت ببریم و خواهان میزان بیشتری از چیزهای خوبی هستیم که انجمن NA  برای ما در بر دارد.» 

کتاب پایه

v

زمانی را به خاطر دارید که به معتادان در حال بهبودی در NA نگاه میکردید و تعجب میکردید که اگر آنها مواد مصرف نمیکنند، پس در این دنیا چه تفریحی دارند؟» آیا معتقد بودید با قطع مصرف، تفریح به پایان میرسد؟ بسیاری از ما این چنین تصور میکردیم؛ مطمئن بودیم "زندگی خوب" را پشت سر میگذاریم. امروز، بسیاری از ما میتوانیم به این تصور اشتباه بخندیم، زیرا میدانیم زندگی ما در دوران بهبودی می‌تواند چقدر کامل باشد.  

خیلی از چیزهایی که در دوران بهبودی بسیار از آن لذت میبریم، از طریق شرکت فعال در انجمن NA حاصل میشود. به تدریج روابط دوستی واقعی و دوستانی را پیدا میکنیم که فقط برای خودمان ما را درک میکنند و برای ما اهمیت قائل هستند. جایی را پیدا میکنیم که در آن میتوانیم برای دیگران مفید باشیم. جلسات بهبودی، فعالیتهای خدماتی و همایشهای انجمن برای پر کردن وقت و بهرهگیری از علایق ماست. انجمن میتواند مانند آینه، تصویر دقیقتری از آنچه هستیم به ما منعکس کند. به معلم، یاریرسان، دوست، عشق، توجه و حمایت دست مییابیم. تا وقتی شرکت در جلسات را ادامه میدهیم، انجمن همواره از چیزهای بیشتری برای عرضه به ما برخوردار است.    

v

فقط برای امروز:  میدانم "زندگی خوب" کجاست. شرکت در جلسات را ادامه میدهم.


رهایی فکر
15 آوریل.         26فروردین
دخترم انتخاب کرده که فاصله اش را با من حفظ کند چون دائما فقط نگران او بودم.نگران بودم کجاست ؟چه کار می کند؟و چه چیزی استفاده می کند؟
واقعیت این بود که چون از او خشمگین بودم نسبت به او وسواس فکری داشتم.خشمم چیزی بود که از او پنهان می کردم وبه ترس ها و غم هایم رسیدگی نمی کردم.فقط می توانستم به یک چیز فکر کنم و آن این بود که دخترم چقدر ترسناک و ناسپاس است.نمی توانستم او را از ذهنم دور کنم .با نگرانی هایم فرسوده می شدم و در همان حال افکار منفی مرا از پای در آورده بود.
به آرامی افکار وسواس گونه و نفرت انگیزم که مرا کنترل و بیمار کرده بود را درک می کردم.به کمک گروه خانواده نارانان فهمیدم که فقط می توانم افکار خودم را تغییر دهم.بنا بر این یک روز تصمیم گرفتم متفاوت فکر کنم.لیستی از توانایی های دخترم تهیه کردم .هر وقت فکر منفی در باره او داشتم نگاهی به لیست توانایی هایش می کردم یکی را انتخاب کرده و مدت کوتاهی به آن فکر می کردم.برای مثال فکر می کردم او چقدر بی فکر است .اما لیستم به من می گفت اومعنوی»است.به این ترتیب تمرکزم را تغییر می دادم و در باره حالت مثبت معنوی او می اندیشیدم .
به تدریج با مرور زمان متوجه شدم که به ندرت به او فکر می کنم.وسواس فکری وافکار منفی من نسبت به او از بین رفته بود.برنامه نارانان به من این آگاهی را داد که در مقابل افکارم عاجز نیستم و حق انتخاب دارم .هم چنین به من دلگرمی و ابزاری دا. که بتوانم افکارم را به سمتی که می خواهم تغییر دهم.

تفکری برای امروز:
اگر من در باره رفتار دیگران وسواس دارم کافی است فقط نگرش و تمرکزم را تغییر دهم .می توانم روی توانایی های مفید و اررشمند معتاد تمرکز کنم.شاید یک بتوانم تمرکزم را روی خودم قرار دهم.


بیست و ششم فروردین
قبل از اینکه روی قدمهای 12 گانه کار کنم آنرا چندین بار خوانده بودم . اما مهم این بود "که نتیجه این قدمها داشتن یک بیداری معنوی است ".چه وعده ای] اگر روی قدمها کار میکردم این بیداری معنوی در من پیدا میشد . این امید وجود داشت . حتی برای من . اولین بار به خاطر این موضوع به الانان نیامدم . مثل بقیه آدمها تا بدانم چطور میتوانم یک الکلی را از نوشیدن الکل باز دارم . بعد ها فهمیدم در زندگیم مسیری گم شده بود که فقط یک قدرت برتر میتوانست آنرا بمن نشان دهد . کلمات قدمهای 12 گانه شهامت خارق العاده ای که احتیاج داشتم بمن بخشید تا از ابتدا, شروع کنم . به آرامی و گاهی دردناک ،راهم را از میان قدمها پیدا کردم . وقتش که رسید چیزی جالب اتفاق افتاد . وجودم با احساس وجود خداوند و عشق او بمن پرشده بود . من آنرا کاملا احساس میکردم ،می دانستم که هرگز دوباره مثل گذشته نخواهم ماند .

یاد آوری امروز

قدمها به من نقشه مسیری برای زندگی کردن را میدهد که مرا به سمت یک بیداری معنوی و چیزی فراتر از آن راهنمایی میکند . نمیتوانم به انتهای این جاده که گاهی میتواند سفر سختی باشد . بپرم . اما میتوانم یک قدم فراتر از قدم دیگر بردارم و جهت هایی را که بمن داده شدهدنبال کنم . چون میدانم کسانی که قبل از من این راه را رفته اند خیلی بیشتر از آنچه فکر می کرده اند نصیبشان شده است . ."اولین بار که قدمهای 12 گانه را که در یک جلسه خوانده میشد شنیدم مبهوت شدم . احساس میکردم نفس نمی کشم فقط با تمام وجود گوش میکردم در اعماق وجودم می دانستم که به پناهگاهی رسیده ام ؟"


بیست و ششم فروردین:   فقط آنان که نادیدنی را می بینند می توانند غیرممکن را ممکن سازند.

   وقتی گرفتار احساسی می شوم که در گذشته مرا مجبور به مصرف نیکوتین می کرد، به یاد می آورم که اکنون حق انتخاب دارم. من حق انتخاب دارم که در دام محرک های خارجی و احساسات زیانبار گرفتار نشوم. وقتی در اینگونه دام ها گرفتار می شوم از خود می پرسم: چگونه می توان این وضع را تغییر داد؟ و بهترین راه را سپردن آن به نیروی برتر و انجام سهم خود می دانم. مهم نیست چه اتفاقاتی بیافتد، مهم نیست دیگران چه قضاوتی بکنند، هیچ کس نمی تواند برایم تعیین تکلیف کند یا احساسی را در من برانگیزد مگر خود اجازه دهم. هر روز شاهد کسانی هستم که به هر محرک خارجی واکنش نشان می دهند. آنان محرک ها را چون باری سنگین بر دوش می کشند تا جایی که پشت آنان را خم کند و دیگر نتوانند سنگینی آن را تحمل کنند و در اینجا راهی جز فرار یا بر زمین نهادن آن نیست.

برای امروز می توانم متفاوت زندگی کنم. به یاری نیروی برتر و انجمن زندگی آرام و خالی از احساس فرار را برمی گزینم.


امروز تمام قدرتم از قدرت خداوندی نشأت می‌گیرد. با کسب این قدرت فقط جهت بهبودی و رهایی‌ام کاری خواهم کرد، می‌خواهم ذهنم را از افکار پوچ و بیمارگونه‌ی بی‌معنی که ناشی از خرابی مغزم است، رها سازم. برای اینکار با دعای آرامش و شکرگزاری روزم را شروع می‌کنم. سعی می‌کنم موانعی که سد راه ارتباط من با خداوند است که می‌خواهم کمکم کند، بردارم و پیوندهایم را با او محکم‌تر کنم. می‌دانم قلبی که از خود خواهی و خودمحوری آکنده است. خداوند را سخت‌تر از افراد دیگر پیدا می‌کند.آیا من از افکار اسارت‌باری مثل، من می‌دانم، من می‌توانم و من می‌فهمم رها گشته‌ام؟ برای من آزادی و رهایی، خلاص شدن از دست دیو وابستگی و پیدا کردن حق انتخاب و تصمیم‌گیری است. آیا من توانایی پیدا کرده‌ام، برای رهایی از دسیسه‌های وسوسه‌هایم با دعا کردن برای دریافت کمک از نیروی‌برترم تقاضای کمک کنم، من به لطف خداوند برای ایجاد روزی تازه تلاش خواهم کرد و سعی خواهم کرد که به خودم سخت نگیرم، چون بیمار هستم و به همان اندازه که می‌توان از یک بیمار انتظار داشت به خودم فشار بیاورم، نه بیشتر.
خودت را به خدا بسپار و آسوده باش!



خلافکار شماره یک

خشم، خلافکار شماره یک است و بیشتر از هر عامل دیگری تأثیرسوء بر الکلیها دارد. ریشه تمام انواع بیمار یهای روحی خشم است،چرا که ما بغیر از بیمار یهای روانی و جسمی، دچار بیماری هایروحی هم میشویم.(الکلی های گمنام)


وقتی در حال اجرای گام چهارم به خودم نگاه می کنم ، برایم آسان است تا اشتباهاتی را که در گذشته مرتکب شدم، ببینم . اگر زخم های گذشته را باز کنم، دچار خشم می شوم و خشم مانع تابش نور به روحم می شود. اگر همچنان بر دردها و نفر تها بهابدهم ، به خودم آسیب می رسانم و از خودم متنفر می شوم. پس از سال ها تاریکی که در خشم سپری کردم، نور را یافتم . باید خشم ها را کنار بگذارم، چون تاب تحملش را ندارم.


 بینش جدید                        25 فروردین

آیا واقعاً میخواهیم از رنجشها، خشم و ترس خود رهایی یابیم؟

کتاب پایه

v

چرا آنها را "کمبود" مینامیم؟ شاید باید آنها را "وضعیت طولانی مدت" نامید، زیرا اغلب مدت زیادی طول میکشد که این وضعیت از زندگی ما رخت برکند. برخی از ما احساس میکنیم کمبودهای ما همان ویژگیهایی هستند که در دوران مصرف زندگی ما را نجات دادند. اگر این چنین باشد، جای تعجب نیست گاهی اوقات مانند دوستان عزیز قدیمی به آنها وابسته باشیم.

اگر با رنجش، خشم یا ترس مشکل داریم، ممکن است بخواهیم تصور کنیم اگر این نواقص مشکلساز وجود نداشته باشد، زندگی چگونه خواهد بود. اگر از خود بپرسیم چرا به روش خاصی واکنش نشان میدهیم، گاهی اوقات میتوانیم ترسی را که در محور رفتار ما قرار دارد، ریشهکن کنیم. از خود میپرسیم: چرا از گام برداشتن فراتر از این جنبههای شخصیت خود میترسم؟» آیا از اینکه بدون داشتن این صفات چه کسی خواهم بود، واهمه دارم؟»      

وقتی از ترس خود پرده برداشتیم، میتوانیم فراتر از آن حرکت کنیم. سعی میکنیم زندگی خود را بدون داشتن برخی از کمبودهای آشکارتر خود تصور کنیم. این امر ما را از آنچه در پس ترس ما وجود دارد، آگاه میکند و انگیزه لازم برای فائق آمدن بر آن را فراهم میکند. نیروی برتر بینش جدیدی نسبت به زندگی به ما ارائه میدهد که عاری از نواقص ماست. این بینش چکیده بهترین و روشنترین رؤیاهای ما برای خودمان است. نباید از این بینش واهمه داشته باشیم.  

v

فقط برای امروز:  زندگی را بدون نواقص شخصیتی خود تجسم میکنم. از خداوند برای تمایل لازم برای رفع کمبودهای خود یاری میطلبم.


نسل های قربانی.
14 آوریل.     25فروردین
چطور من یک قربانی شدم.با فدا کردن خوشی های خودم سعی در تغییر دادن دیگران و مراقبت از آنها یک قربانی شدم؟
وقتی به صدای ذهنم  گوش می دهم زنی را که مرا پرورش داده بود درک می کنم که این که او هم ندای قربانی شدن را در سر داشته است.کلیسایی که من در آن پرورش یافتم به کارهای فدا کارانه خیلی اهمیت می داد.به طور طبیعی من معتقد بودم که رفتار یک زن خوب باید اینگونه باشدکه همیشه به دیگران سرویس بدهد و خود را آخر از همه قرار دهد .رفتاری غیر از این خود خواهی محسوب می شد.
با ازدواج عضو خانواده اعتیاد شدم چون برایم آشنا بود.من اعتیاد را از کودکی به خوبی می شناختم.چون در جامعه من رواج داشت.صدای
وجودم»گفت :من برایت فداکاری زیادی کردم!بله چنان ازتو مراقبت می کردم که انگار پدر نداشتی چون حس می کردم پدرت برای پدر بودن و خوب بودن کامل نیست»‍
  به طور طبیعی همیشه تحت این فشار بودم که همه همه چیز کامل خواهد شد اگر »بله من حرکت خود را با برای به وجود آوردن یک ازدواج کامل  و بچه های کامل آغاز کردم.
در واقع مادرم الگویی برای فرزندانش بود و من هم بعدها الگویی برای فرزندانم شدم.ما به فرزندانمان یاد دادیم نیازها٫خواسته ها٫احساسات و روح خود را به دیگران نادیده بگیرند.ما قربانی تربیت کردیم.
بعدها نارانان را پیدا کردم یاد گرفتم اگر چه من زنی را که مرا تربیت کرده دوست دارم ولی می توانستم در راه دیگری حرکت کنم می توانستم از خودم مراقبت کنم و از اینکه نیاز هایم را د اولویت قرار می دهم احساس گناه و یا خود خواهی نکنم.هم چنین آموختم که فراهم کردن زمینه های اعتیاد فقط اوضاع را خرابتر می کند.

تفکری برای امروز:
قربانی کسی است که فدا کاری می کند یا برای پیشرفت اصول و هدفی رنج زیادی را تحمل می کند.وقتی من خود را قربانی می کردم تا جلوی نتایج کار های معتاد را بگیرم به بیماری معتاد دامن می زدم.


بیست و پنجم فروردینقبل از آشنایی با الانان ،برای فرار از تعهداتم مشکلات دیگران را دستاویز قرار میدادم . من مشتاق شنیدن مشکلات و مسائل دیگران بودم و در هر فرصتی آنها را بازگو میکردم بدین ترتیب زندگی خودم ناچیز و مشکلاتم احمقانه تر به نظر میرسید . به همین دلیل در آغاز ورودم به الانان ، تمرکز کردن بر روی مسائل خودم بسیار مشکل بود . میخواستم در مورد الکلیم صحبت کنم اما بنظر نمی رسید کسی مشتاق شنیدن باشد .همه در مورد خودم سوال میکردند : چه احساسی داشتم ،چکار میکردم ، چه می خواستم .؟ در یافتم که بیش از حد در مورد مسائل دیگران توجه داشتم چرا که خودم را دست کم می شمردم . راهنمای من بمن آموخت وقتی به زندگی دیگران اهمیت بیشتری از زندگی خودم می دادم ، در واقع به خودم آسیب میرساندم . برای ارزش گذاری به خودم بایست به این روند پایان می دادم . تمرکز بر روی خودم آغاز خود بینی بود . برای این کار تمرین و ممارست لازم بود و من با حمایت شدن در جلسات بیشتر احساس امنیت میکردم . یاد گرفتم در مورد خودم صحبت کنم و به احساسات و عواطف ،دستاوردها و خواسته هایم ارزش و اهمیت دهم

یاد آوری امروز .

امروز ،وقتی وسوسه غیبت کردن یا داستان سرایی در مورد زندگی کردن به سراغم می آید از خودم می پرسم ."چه اتفاقی برای من افتاده است" .
" با زندگی کردن با برنامه الانان در مورد نقش خودم در بروز مشکلاتم و چگونگی تغییر دادن دیدگاهها و اعمال خودم صحبت میکنم


بیست و پنجم فروردین:   سواره از حال پیاده خبر ندارد.

   در زمان مصرف نیکوتین از بسیاری احساسات بی خبر بودم. در عدم هشیاری سردرگم و گیج زندگی می کردم. اعتیادم قانونی و مورد قبول جامعه بود. امروز دیگر در حصاری از غبار نیکوتین زندگی نمی کنم. امروز آزادم تا نعمت های زندگی را درک و به تمام معنا زندگی کنم. زندگی کردن به تمام معنا کار آسانی نبود و من به کمک انجمن نیکوتینی های گمنام نیاز داشتم. امروز می فهمم پیاده چه حالی دارد و می دانم خداوند راه را نشان می دهد. امروز به جای فرار از احساسات با آن روبرو و آن را می پذیرم.

برای امروز به نیروی برتر و انجمن نیکوتینی های گمنام تکیه می کنم تا زندگی بدون وابستگی به نیکوتین را بیاموزم و به احساساتم اعتماد کنم.


تمام انسان‌ها بدون توجه به نکات مثبت و منفی‌شان مخلوقات آفریدگار خود هستند، در نزد خداوند هیچ انسانی نسبت به انسان دیگر برتری ندارد. چون خداوند هرکسی را بهرکاری خلق کرده است. امروز آشنایی من با اصول خودیاری باعث شده است، که به دنبال من حقیقی و شخصیت و هویت کمشده‌ی خودم باشم، این را هم می‌دانم هرچه هستم و هرچه بشوم، خداوند مهربان مرا عاشقانه دوست‌دارد و همان‌طور که هستم قبولم دارد. من در اوج بیماری و نواقص خودم جایگاهی یافتم که مرا با اصولی آشنا ‌کرد که خودم را با تواضع و فروتنی بپذیرم و بیماریم را به عنوان هدیه‌ای از طرف خداوند بپذیرم. اکنون می‌پذیرم که وابستگی و مشکلات و آشفتگی‌های زندگیم که باآن مواجه هستم، زیر بنای زندگیم در آینده می‌شود. امروز می‌فهمم که پس از تسلیم شدن و اقرار به عجز و ناتوانی، قدرت عجیبی پیدا کرده‌ام که می‌توانم در مقابل عادت‌های ناسالم و وابستگی و هم‌وابستگی استقامت کرده و در حین تقویت خصوصیات و فضیلت‌های انسانی و قدرت تصمیم‌گیری و حق انتخاب داشتن، قدرت اراده و حمایت لایزال خداوندی را در زندگی و بیماری عادات و وابستگی‌هایم را درک کنم.
عشق زیر بنای خلقت انسان است!



آسایش کاذب ناشی از دلسوزی برای خود

دلسوزی به حال خود یکی از ناخوشایندترین و مخربترین عیب هایی است که میشناسیم. و مانعی است برای همه نوع پیشرفت معنوی و میتواند باعث قطع تمام روابط با اطرافیان شود، چرا که باعثمیشود فرد بی اندازه نیاز به توجه و همدردی داشته باشد.(از دیدگاه بیل)


آسایش کاذب ناشی از دلسوزی برای خودم مرا موقتا از حقیقت دور می کند و بعد تقاضاهایی مثل نیاز به الکل شروع می شود و روز به روز نیازم بیشتر می شود. اگر کوتاه بیایم باعث می شود که دوباره بروم سراغ الکل . چه کار باید بکنم؟ یک راه مطمئن این است که توجهم رابه سمت کسانی متمرکز کنم که نسبت به من کم شانس تر بوده اند،ترجیحاً الکلی های دیگر . هر چه بیشتر به آنها هم دردی می کنم ، رنجی که می برم کمتر می شود.


 تائیدطلبی24                      فروردین

. رفتار تائیدطلبانه، ما را بیشتر  در اعتیاد غرق کرد.»

کتاب پایه

v

وقتی دیگران از عمل یا حرف ما رضایت دارند، احساس خوبی داریم؛ اما وقتی رضایت ندارند، احساس بدی داریم. عقاید آنها درباره ما و نحوه تأثیرگذاری این عقاید بر احساسات ما میتواند ارزش مثبتی داشته باشد. آنها با ایجاد احساس خوب در ما نسبت به هدایت مسیری مستقیم، ما را برای ادامه آن تشویق میکنند. اما " تائیدطلبی " کاملاً مسئله دیگری است. و آن وقتی است که کاری را درست یا غلط صرفاً برای جلب رضایت فرد دیگری انجام میدهیم.    

احترام به نفس پایین باعث میشود فکر کنیم به تائید فردی دیگر برای داشتن احساس خوب نسبت به خود احتیاج داریم. هر کاری که فکر میکنیم باعث میشود آنها بگویند ما خوب هستیم، انجام میدهیم. برای مدتی احساس خوبی داریم. سپس به تدریج لطمه میبینیم. در تلاش برای جلب تائید دیگران، خود و ارزشهای خود را از بین بردهایم. متوجه میشویم تائید دیگران خلأ درونی ما را پر نمیکند.  

رضایت درونی مورد نیاز ما از انجام اعمال درست به دلایل درست حاصل میشود. وقتی از اعمال خود صرفاً برای جلب تائید دیگران دوری میکنیم و به تدریج بر اساس اراده نیروی برتر خود عمل میکنیم، عادت دائمی جلب تائید افراد را کنار میگذاریم. وقتی این کار را انجام میدهیم، شاید به طور خوشایندی متحیر شویم از اینکه افرادی که واقعاً زندگی ما را ارزیابی میکنند، از بخش اعظمی از رفتار ما رضایت دارند. از همه مهمتر، ما نیز از خود رضایت داریم.      

v

فقط برای امروز:  نیروی برتر، مرا در زندگی بر اساس اصول یاری کن. تنها در این صورت است که از خود رضایت دارم.


حسادت.‌
13آوریل.     24فروردین
بعضی از دوستانم در نارانان که بعد از من وارد برنامه شده بودند قبلا بهبودی بیمارانشان را دیده بودند.فکر می کردم که این عادلانه نیست و فهمیدم که به آنها حسادت می کنم.وقتی قدم چهارم را کار می کردم پی بردم که حسادت یکی ازریشه های عمیق نواقص شخصیتی من است.
لازم بود از نیروی برترم کمک بگیرم.تا به این موضوع رسیدگی کنم و یاد گرفتم این کار را روز به روز انجام دهم.لازم بود زندگی ام را از سر بگیرم و از تمرکز روی معتادم دست بر دارم با شرکت در جلسات نارانان درست همین کار را انجام می دهم.
آمادگی کامل داشتن برای بر طرف کردن نقص شخصیتی حسادت نیاز مند قدری جستجو در سهم و نقش خودم بود.چرا من به دوستانم در نارانان و عزیزانشان که در حال بهبودی بودند حسادت می کردم؟؟؟
آیا به این دلیل است که گمان می کنم آسایش  خاطر و آرامشم به بهبودی معتاد بستگی دارد؟؟؟آیا اقرار نکرده ام که که کنترلی روی معتاد ندارم و آیا تصمیم نگرفته بودم که ابتدا به خودم و همسرم فکر کنم؟آیا معتاد تنها کسی نبود که خودش انتخاب می کرد؟ و بنا بر این آیا او تنها کسی نبود که می توانست تغییری در نحوه زندگیش بدهد؟
بله همین طور است.تمرکزم هنوز در مسیر درست قرار ندارد.

تفکری برای امروز:
تاثیر پیام نارانان با توجه کردن به خودم شروع می شود.تمرکز را تغییر خواهم دادو آمادگی کامل پیدا می کنم تا حسادت را از خودم دور کنم.


بیست و چهارم فروردین
من جرأت میکنم خودم باشم . این وسوسه در من وجود دارد که برای خوشایند دیگران ، در حالیکه عصبانی هستم لبخند بزنم . وقتی دعوتی را رد میکنم .، بهانه هایی بیاورم تا دیگران را آزرده نسازم . برنامه هایی که برایم اهمیت دارند بدون اعتراض لغو میکنم . ، چرا که محبوبم می خواهد در خانه بماند و من نمی خواهم جنجال به پا کنم . تمام اینها توجیهات بسیار قابل قبولی می باشند و بیشتر و یا همه آنها را می پذیرم . اما امروز با خودم صادق خواهم بود و تظاهر به آنچه دوست ندارم نکرده یا کاری که نمیخواهم انجام نمی دهم . الانان بمن نمی آموزد چگونه رفتار کنم . برنامه انتخاب های درست یا غلط را دیکته نمی کند . الانان به من این شهامت را میدهد که جستجو گرانه و بدون ترس و واهمه درون خود ، احساساتم ،انگیزه هایم و اعمالم را ببینم . من تنها وقتی میتوانم خودم را دوست داشته باشم که بخواهم بدانم چه کسی هستم .

یاد آوری امروز

من حق دارم آنچه را که دوست دارم بخواهم و آنطور که می خواهم احساس کنم . می توانم احساسات و عواطفم را بروز ندهم ، اما آنها را از خودم پنهان نمی کنم . آنها جزئی از وجود من هستند . "از همه چیز مهمتر با خودت صادق باش "


24 فروردین: به تو پناه می آورم تا از نفرت و بدبختی و ترس رهایم کنی، زیرا به تنهایی قادر به رهایی نیستم.

در زمان مصرف، مصرف را یک ارزش می دانستم. یک روز سخت کاری، اختلاف با همسر یا یک فعالیت خسته کننده توجیه و بهانه ای بود تا مصرف کنم. مصرف نیکوتین تکیه گاهی برای رو به رو شدن با مشکلات بود. آدمی با هوش و با ذکاوت بودم اما به دلیل بیماری اعتیاد به جای تکیه بر اراده خداوند بر اراده خود و نیکوتین تکیه زده بودم. امروز توانایی انتخاب روشهای صحیح زندگی را دریافت کرده ام.
برای خدا هیچ کاری غیر ممکن نیست، پس برای من هم با توکل بر او هیچ مشکل و هیچ اندوهی ماندگار نیست.

برای امروز، بابت توانایی واگذاری اراده و سرنوشت خود به خداوند سپاسگزارم.


امروز می‌دانم اگر من در حالت تسلیم همیشگی زندگی کنم، خداوند فرصت تغییرات بنیادی را در من ایجاد خواهد کرد. به‌شرط اینکه قدرت و اراده‌ی من در محوریت و راستای قدرت و اراده‌ی خداوند باشد. در جایی که حقایق خلقت وجودی من در اراده‌ی او مفهوم می‌یابد. آیا می‌دانم وقتی زندگی و اراده‌ام را به خداوند می‌سپارم او مرا به سمت بهبودی هدایت می‌کند، او صادق است و هرگز مرا تنها نمی‌گذارد. امروز کاملاً درک می‌کنم که خداوند مرا در گذشته هم رها نکرده بود و اکنون هم به فکر من است. او اجازه می‌دهد که من خودم، مسائل و مشکلاتم را حل و رفع نمایم. اگر موفق به اینکار نشوم، در یک صورت مسائل و مشکلاتم را رفع و حل می‌نماید که به او بسپارم و از سرراهش کنار بروم، تا او با قدرت و اراده‌ی خودش آن‌ها را حل کند.آیا من دریافته‌ام که در این سپردن نیازی به فراموش کردن وظایف و سهم خودم نیست که از تلاش بمانم. اعتماد و اتکال به خداوند زمانی مفهوم پیدا می‌کند، که من تلاشم را بکنم و خواست و اراده‌ی او را بر اراده و قدرت خودم ترجیح دهم، آیا می‌دانم اتکال کردن به خود یعنی بی‌خدایی؟ سهم من شخم و تخم پاشی و نتیجه با خداست.
تمام وجودم به خداوند تعلق دارد!


دیوانگی را از پا درآورید

. تا وقتی پای الکل درمیان بود، همه ما به صورت عجیبی دیوانه بودیم.(الکلی های گمنام)

از آنجا که به الکل معتاد شده بودم، مجبور بودم بنوشم، چه میل داشتم چه نداشتم . دیوانگی بر زندگی ما سایه انداخته بود و ریشه بیماری ام بود . حق انتخاب نوشیدن را از من گرفته بود و به این ترتیب حق هیچگونه انتخاب دیگری هم نداشتم . وقتی مست بودم،نمی توانستم در هیچ بخشی از زندگی ام درست تصمیم بگیرم و اداره زندگی از دستم خارج شده بود.از خداوند خواستم تا کمک کند معنای کامل بیماری اعتیاد به الکل رادرک کنم و بپذیرم.


 23 فروردین                   تصویر کلی

همه بیداریهای جنبههای مشترکی دارند. این جنبهها عبارتست از پایان تنهایی و احساس هدفمندی در زندگی.»

کتاب پایه

v

وقتی با چیزی بزرگتر از خود روبرو میشویم، چند نوع بیداری به وقوع میپیوندد. گمان میکنیم نیروهایی فراتر از درک ما در کار هستند.  نمای مختصر و زودگذری از تصویر کلی را میبینیم و در این هنگام فروتنی پیدا میکنیم.

سفر ما از گذر قدمهای دوازدهگانه همین نوع تجربه را موجب میشود، منتها عمیقتر و پایدارتر. به فرآیند مداوم کنار گذاشتن غرور تن میدهیم و در عین حال از چشمانداز وسیعتر آگاهی بیشتری پیدا میکنیم. دیدگاه ما نسبت به دنیا تا حدی گسترش مییابد که دیگر احساس غلوآمیزی نسبت به اهمیت خود نداریم.  

از طریق آگاهی جدید خود دیگر احساس جدایی از بقیه نژاد بشری را نداریم. شاید درک نکنیم چرا دنیا این گونه است یا چرا افراد گاهی اوقات با خشونت با یکدیگر رفتار میکنند. اما قطعاً رنج را درک میکنیم و در دوران بهبودی حداکثر تلاش خود را برای کاهش دادن آن به کار میگیریم. وقتی همکاری فردی ما با دیگران آمیخته میشود، تبدیل به بخشی ضرورری از طرحی بزرگ میشویم. سرانجام متصل میشویم. 

v

فقط برای امروز:  من فقط فردی در طرح کلی وقایع هستم. جایگاه خود را در این تصویر کلی با فروتنی میپذیرم.


رهاکردن
12آوریل.     23فروردین
با مهربانی پسر هفده ساله ام را پسر پاک»نام نهادم.امروز یک ماه از اقامت او در یک مرکز باز پروری می گذرد.و سه ماه دیگر هم باید آنجا بماند.به حکم دادگاه این دوره معالجه بخشی از دوره محکومیت او برای جرم هایش به عنوان یک خلافکار جوان می باشد.بیشتر جرم های او ی های کوچک٫خرید وفروش مواد مخدر٫فحشا برای مصرف مواد مخدر و از این قبیل چیز های زشت بوده است.

دو سال همه اقدامات معمول را برای کمک به پسرم به کار برده بودم.علی رغم تمام  را های معمول که والدین برای کمک به فرزندانشان انجام می دهند٫او صد در صد خارج از کنترل شد بود.هیچ چیزی نمی توانست مانع مصرف او شود و یا او را از خسارت زدن به خانه یا هر جای دیگری که بود باز دارد .صادقانه نمی دانستم که آیا راه دیگری غیر از آنچه من انجام دادم برای کمک به پسرم وجود داشته است.به او گفتم که دیگر در جایی در خانه ام ندارد.به عنوان یک مادر انتخاب مشکل بود که فرزندم را بیرون کنم.او یک سال در خیابان ها آواره و بی خانمان ٫خمار و خارج از کنترل زندگی کرد.
طی این مدت گن قدرت و حمایت و ایمانی را که نیازمندش بودم از گروه خانواده نارانان به دست آوردم.اکنون فکر می کنم اگر آن کار را نکرده بودم پسرم مرده بود.
از اینکه او در طول این یکسال در خیابان ها زندگی می کرده و نمرده بود سپاسگزارم.هم چنین شاکرم که او به فرد دیگری در خانواده و بیرون از خانواده آسیب نزده .میدانم که او کمکی را که در حال حاضر در یافت می کندقبلا در یافت نکرده بودو سر انجام شهامتی یافتم که ازسر راه او کنار بروم و او توانست به آخر خط برسد.

تفکری برای امروز:
یاد گرفته ام معتاد نیروی برتر داردکه من نیستم.مهم نیست چقدر برایم آزار دهنده است ولی من باید از سر راه او کنار بروم و بگذارم معتاد عواقب مصرفش را تجربه کند.


بیست و سوم فروردین
در قدم سوم "تصمیم گرفتیم زندگی و اراده خود را به دستان خدایی که می شناختیم بسپاریم . بخصوص برای تعدادی از ما که برای کوچکترین تصمیم گیری ها دچار مشکل میشوند . تصمیم بسیار بزرگی بود . قبل از آشنا شدن با الانان به دیگران اجازه میدادم برای زندگیم و رفتارم و رفت و آمد هایم تصمیم بگیرند و متقابلا در مقابل زندگی خودم مسئولیت کمی می پذیرفتم ،در برابر تصمیم گیری برای زندگی دیگران بسیار با تجربه بوده و برای آنچه برایشان رخ میداد احساس مسئو لیت میکردم . ترتیب قرار گرفتن 3 گام نخست به من کمک میکند بر این مشکل ذهنی ام فائق آیم.
اول قبول کردم که در مقابل بیماری الکلیسم عاجزم . و اختیار زندگیم از دستم خارج است سپس به این باور رسیدم که قدرت و نیروی برتری میتواند به من کمک کند . پس از برداشتن این 2 گام است که تصمیم گیری برای سپردن زندگیم به قدرتی برتر امکان پذیر ،مورد قبول و حتی منطقی بنظر میرسد .

یاد آوری امروز

.در آغاز هر روز میتوانم تصمیم بگیرم اراده و زندگی ام را به دستان خداوند بسپارم . بدین ترتیب روزم را با پشتوانه ای قوی برای قبول آنچه واقعیت زندگیم شده . شروع میکنم . من در راهی درست گام برداشته و برای گذران یک زندگی خوب و عشق ورزیدن به کسانی که در طی این راه در کنارم خواهند بود ،قدرت بیشتری خواهم داشت .
" تصمیم گیری ریسکی است که از شجاعت برای آزادی نشات می گیرد .


بیست و سوم فروردین:   هیچ کس قادر نیست به اندازه کسی که از تاریکی به روشنی رسیده شکرگزار باشد.

   امروز برای خود برنامه ای دارم. داشتن برنامه مرا از اضطراب و سردرگمی رها می سازد. تا جایی که می دانم امروز روزی غیر عادی نیست. شاید نتوانم تمام کارهای امروزم را به پایان برسانم، اما می توانم حداقل قسمت کوچکی از آن را انجام داده و بقیه را به فردا موکول کنم. ممکن است هر روز با چیزهای پیش بینی نشده زیادی روبرو شوم. ممکن است بعضی به قدری دور از عقل و بعضی به قدری عاقلانه و لذت بخش باشد که ندانم چگونه از پس آنا برآیم. با این همه امروز هم مانند روزهای دیگر یک روز عادی و خاص است. امروز نیکوتین مصرف نمی کنم و احساس بسیار خوبی دارم. انگشتانم زرد و بدبو نیست. از جسم و روح و روانم مراقبت و خود را بابت خسارت هایی که با مصرف نیکوتین به خود زدم می بخشم. در گذشته نمی دانستم چگونه از توانایی های خود استفاده کنم اما امروز آزادم. جسمم به شیوه ای معجزه آسا خود را ترمیم و من با به کار گیری اصول برنامه روح و احساسات جریحه دار شده ام را درمان می کنم. از سلامت عقل بهره می گیرم و به کارهایی می پردازم که منطقی و درست است. شاید کمی سخت باشد اما ارزشش را دارد.

برای امروز، احساس خوبی خواهم داشت. از نیکوتین رها و آزادم زندگی را به تمام معنی زندگی کنم.


امروز پذیرش من به حدی رسیده است که بدانم در مقابل عادت، وابستگی و هم‌وابستگی‌ها عاجز هستم. این پذیرش ساده‌تر از قبول قدرت خداوند برای تغییرات مثبت در من است. خلاء معنوی در من از جایی آغاز شد که فکر می‌کردم خداوند پس‌از خلق من، مرا رها کرده است، تا من‌هم با تلاش و نبوغ خودم تمام قله‌های موفقیت را فتح کنم. درحالی‌که عملاً نشان‌دادم که موفق نشدم. اگر موفقیتی هم بود موقتی بوده است. آیا عدم موفقیت و شکست‌هایم تقصیر خودم بود یا تقصیر دیگران؟ اگر تقصیر خودم بود کجاها واداده‌ام؟ چطور آنها را شناسایی کنم؟ به‌جای آنها از چه ابزارهایی استفاده کنم؟ آیا به تنهایی قادر هستم آنها را جایگزین و استفاده کنم؟ چطور و چگونه؟ در حالیکه اصول برنامه‌ی خودیاری مرا به‌طرف قدرتی مافوق قدرت من راهنمایی می‌کند. قدرت و نیروی‌برتر! می‌گویند غرور و انکار تو از قبول این قدرت خودداری کرده بود. برای نجات خودم از این وضعیت سعی می‌کردم وجود و نقش او را درک کنم. با این‌که از او می‌ترسیدم، زانو زدم و از او کمک خواستم و با اینکار دیوار انکار و غرورم فرو ریخت، دیواری که مانع ارتباط من و خداوند مهربان شده بود.
غرور و انکار سپر دفاعی بیماری وابستگی!


کلمه ای که باید فراموش کنی "سرزنش"

خیلی طول می کشد تا ببینی که احساسات آشفته چگونه قربانی ات می کنند. این موضوع را درباره دیگران سریع متوجه میشویم، اما درباره خودمان خیلی طول می کشد. با اینکه خیلی دردناک و سخت است، اول از همه باید بپذیریم که بسیاری از این نقصانها را داشته ایم. وقتی که به دیگران مربوط میشود باید واژه"سرزنش" را از صحبت ها و افکارمان پاک کنیم.(دوزاده گام و دوازده سنت)
وقتی به گام چهارم رسیدم، به دنبال راهنمایی های کتاب جامع،متوجه شدم که فهرست کینه هایم پر است از قضاوتها و سرزنش دیگران بخاطر اینکه نتوانستم موفق شوم و توانایی هایم را نشان دهم .همچنین فهمیدم احساس متفاوتی داشتم ، چون سیاه بودم.همچنانکه روی مراحل مختلف کار می کردم، یادگرفتم که همیشه مشروب می خوردم تا از شر آن احساسات خلاص شوم . این فقط زمانی بود که هشیار شدم و بر روی دفترچه یادداشتم کار کردم، به این ترتیب دیگرهیچ کس را سرزنش نکردم.


 ذهن بسته22…………       فروردین

عقیده جدید را نمیتوان به ذهن بسته پیوند زد. روشنبینی، ما را به سوی همان بینشی رهنمون میسازد که در طول زندگی از آن گریزان بودهایم.»  

کتاب پایه

v

در پستترین برهه زندگی خود به NA آمدیم. تقریباً هیچ عقیدهای نداشتیم. وقتی به اینجا آمدیم، آنچه بیش از همه بدان نیاز داشتیم، عقاید و شیوههای جدید زندگی بود که افرادی که این عقاید را در تجربه خود مؤثر یافته بودند، با ما در میان میگذاشتند. با این وجود، اذهان بسته، ما را از پذیرفتن همان عقایدی که برای زندگی بدانها نیاز داشتیم باز میداشت.

انکار، ما را از بیان نیاز واقعاً شدید خود به عقاید و راههای جدید باز میدارد. با اقرار به عجز خود و پذیرفتن اینکه زندگی ما واقعاً چقدر غیر قابل اداره شده است، به خود امکان درک نیاز بسیار زیاد خود را به آنچه NA به ما ارائه می‌کند، میدهیم.

وابستگی به خود و اراده شخصی حتی میتواند ما را از پذیرفتن امکان وجود نیرویی برتر از خود باز دارد. اما وقتی وضعیت تأسفباری را که اراده شخصی برای ما به همراه داشته است میپذیریم، چشم و ذهن خود را نسبت به امکانات جدید باز میکنیم. وقتی دیگران درباره نیرویی که سلامت عقل را در زندگی ما به وجود آورده، صحبت میکنند، رفته رفته باور میکنیم این نیرو ممکن است همین کار را نیز برای ما انجام دهد.    

درختی که شاخههایش را از دست داده، خشک خواهد شد، مگر اینکه شاخههای جدیدی به تنه آن پیوند زده شود. به همین ترتیب، اعتیاد، ما را از داشتن جهت در زندگی محروم کرد. برای رشد یا حتی زنده ماندن باید روشنبین باشیم و اجازه دهیم عقاید جدید به زندگی ما پیوند زده شود.

v

فقط برای امروز:  از نیروی برتر خود میخواهم ذهن مرا نسبت به عقاید جدید بهبودی روشن کند.


نواقص شخصیتی.

11آوریل.        22فروردین
این عقیده من است که حق دارم بخواهم مرا درک کنند و بفهمند.به همین دلیل همیشه می خواستم دلایل ٫عقاید٫بهانه ها و نیاز هایم را تا آنجا که می توانم به طور واضح و شفاف توضیح دهم هرچند به ندرت از نتیجه ها راضی بودم .همیشه احساس می کردم دیگران مرا درک نمی کنند.
وقتی در جلسات نارانان شرکت کردم احساسم این بود که درک شده ام.اما هنوز حس می کردم همه با من فرق دارند.و وضعیت من به گونه ای خاص است.اکنون تشخیص می دهم که این یکی از کمبود های من است.من روی تفاوت های افراد متمرکز بودم نه روی شباهت های آنها‌.من عاشق این بودم که تافته جدا بافته باشم اگر چه احساس تنهایی می کردم .کمبود اخلاقی دیگری که تشخیص دادم این بود که توقعات من خارج از درک و فهم دیگران بود.فکر می کردم اگر معتاد درک کند که من چه احساسی دارم از صدمه زدن به من و نا امید کردن دست بر می دارد.
اکنون دارم یاد می گیرم که می توانم بدون احساس تنهایی از منحصر به فرد بودنم لذت ببرم.می توانم تجربیاتم را با اعضای دیگر نارانان مشارکت کنم تا در بهبودی ما را متحد کند.
ارتباط داشتن مهم است جون به من اجازه مشارکت می دهد.اگر چه نمی توانم با توضیحات مفصل و منطق مردم را وادار کنم به روشی که من مناسب می دانم عمل کنند.من این قدرت را ندارم .من می توانم احساسم را بیان کنم ولی وقتی روی حرف هایم پا فشاری مثل این است که سعی می کنم به جای بر قراری ارتباط دیگران را کنترل کرده مپتحت سلطه در آورم.

تفکری برای امروز:
کلماتم را برای کنترل استفاده نخواهم کرد بلکه تجربه٬نیرو و امیدم را برای رشد در بهبودی ام مشارکت می کنم.


بیست و دوم فروردین
بسیار سعی کردم رها ساختن را بیاموزم .زندگی با یک مصرف کننده ،گیج کننده و ایدهء رها ساختن بسیار مبهم بود . الکلی زندگیم خواب آلود نا آرامی بود که تقریبا هرشب از تخت می افتاد .من وظیفه خود می دانستم که او را به روی تخت برگردانم . پس از چند بار شرکت کردن در جلسات الانان ،شبی ، بی تفاوت از کنار او گذشتم و به رختخواب رفتم . در جلسه بعدی الانان پیروز مندانه مشارکت کردم .و گفتم "بالاخره معنی رها ساختن را فهمیدم"آنها بمن گفتند : خوب این دقیقا آنچیزی نیست که میخواستیم یاد بگیری . منظور ما رها ساختن با عشق بود . من جلسه را با مفهوم تازه ای که بار دیگر محبوبم از تخت افتاد و آنرا انجام دادم ،ترک کردم . وقتی محبوب من از تخت افتاد من باز هم به او کمک نکردم تا به تخت برگردد ،اما قبل از رد شدن از کنارش و رفتن به تخت ،یک پتو روی او انداختم . برای من این مفهوم رها کردن با عشق بود .

یاد آوری امروز


با کمک نیروی برترم ،همیشه رها کردن رابا پتوی عشق همراه می سازم . من محبوبم را بدون توجه به اینکه در گیر بیماریست یا نه با آن پتو رها میکنم . و همیشه به خاطر خواهم داشت که در برخورد با انسانهای دیگر ،با فرزندان خدا برخورد میکنم . "رهایی طرد کردن نیست و نه باز گشت به رفتار های بیمارگونه قبلی . رها ساختن ، دیوار نیست بلکه پلی ست که یک الانانی به تدریج و آرام برای رسیدن به زندگی و ارتباطاتی جدید از آن عبور میکند .


بیست و دوم فروردین:   عملکرد امروز بسته به آن است که طالب چه چیز هستم.

   این درست است که بشر دارای نیروی اراده است. اما این نیز درست است که انسانها، مکانها و اشیاء تحت تأثیر افکار ما هستند. از طرفی می گوییم دارای نیروی اراده هستیم و از طرف دیگر کارهایی از ما سر می زند که از انجام آن پشیمان می شویم. به عنوان معتاد به نیکوتین، نیروی اراده شخصی ام برای قطع مصرف کافی نبود. اراده من با الگوهای فکری و رفتاری خاصی مثل این که به نیکوتین احتیاج دارم شرطی شده و مجبور به مصرف بودم. باور به اینکه نیرویی برتر از اراده شخصی می تواند مرا به سلامت عقل برساند بدان معنی بود که با ذهنی باز خود را تسلیم اصول برنامه کرده تا آرام آرام به وجود نیرویی فراتر از درک انسانی اعتقاد پیدا کنم.

برای امروز با واگذاری خود به نیروی برتر جهت برگشت سلامت عقل، بهتر از هر زمان دیگر می توانم از اراده شخصی بهره مند و با قدرتی بیشتر در مسیر بهبودی گام بردارم.


امروز تصمیم‌گرفته‌ام که فقط برای امروز دست از عادت و وابستگی‌هایم بردارم. پس هیچ عذر و بهانه‌ای نباید مرا از به اجرا گذاشتن این حرکت باز دارد. بهانه‌هایی از قبیل، بدون این عادت و وابستگی‌ها چگونه زندگی کنم؟ وقت اضافه را چگونه پُرکنم؟ قضاوت دیگران را چگونه جواب دهم؟ اگر با هم‌وابسته‌هایم ارتباط نداشته باشم می‌گویند ترسیده است! اگر نروم نی‌گویند بی‌جنبه و بی‌عرضه است! اجبار و بی‌اختیاری در تصمیم‌گیری و وسواس فکری در بین وابسته‌ها یک امر طبیعی است. برای رها شدن از این وسواس فکری، اجرای اصول برنامه و مطالعه‌ی نشریات و خدمت‌کردن و پیام دادن به تازه واردان را پیشنهاد می‌کنند. چند راهکار موفق که به من پیشنهاد دادند: دعای آرامش بخوان، با دوستان بهبودی صحبت کن، احساست را صدقانه عنوان کن، افکارت را مخفی نکن، تقاضای کمک کن، گوش به حرف‌ها بده و با راهنمایت در ارتباط باش. آیا صادقانه می‌خواهم دست از عقاید و نواقص کهنه‌ام دست بردارم؟ حداوندا به من کمک کن تا خانه‌ی افکارم را خانه‌تکانی کنم، تاتا بدانم کدام یکی از آنها سودمند نیستند، به من شهامت تغییر و دست برداشتن از آنها را عطافرما
وابستگی مجاز، وابستگی به خداوند است!



رشد کردن
ریشه تمام رشد کردن ها تمایل به تغییر به سـمت بهتـر شـدن و سپس تمایل به عهده گرفتن تمام مسئولیتهای لازم است.(از دیدگاه بیل)
 

گاهی وقتی دلم میخواست آنچه را انجام دهم که باید ، نیاز داشتم تشویقم کنند و مرا به رسمیت بشناسند . نمی فهمیدم که هرچه بیشتر بخواهم به شکل متفاوتی عمل کنم، زندگی ام جالب تر میشود. هرچـه بیشتر بخواهم به دیگران کمک کنم، پاداش بیشتری دریافت میکنم .این معنای تمرین اصول است.سرگرمی و مزایا برای من این است کـه بخواهی کاری را انجام دهی، نه اینکه فوراً به نتیجه برسـی. حـالا کـه کمی مهربانتر شده ام ، دیرتر عصبی مـیشـوم و بیـشتر دیگـران را دوست دارم، زندگی ام روز به روز بهتر میشود.


 بسیار پرمشغله                        21 فروردین

از آنچه میآموزیم باید استفاده کنیم، وگرنه صرف نظر از مدت زمان پاکی خود آن را از دست میدهیم.»

کتاب پایه

v

پس از گذراندن مدتی از دوران پاکی خود، برخی از ما تمایل داریم مهمترین اولویت خود را فراموش کنیم. یکبار در هفته یا کمتر میگوییم: امشب مجبورم به جلسه بروم.» درگیر مسائل دیگری شدهایم که مطمئناً مهم هستند، ولی نه بیشتر از ادامه شرکت ما در معتادان گمنام.

این امر به تدریج اتفاق میافتد. شغل پیدا میکنیم. مجدداً به خانواده خود ملحق میشویم. فرزندان را بزرگ میکنیم، سگ ما مریض است و احتیاج به مداوا دارد یا امشب قرار است به مدرسه برویم. خانه به نظافت نیاز دارد. چمن اطراف خانه باید کوتاه شود. باید تا دیروقت کار کنیم. خسته هستیم. امشب نمایش خوبی بر روی صحنه تئاتر اجرا میشود. ناگهان متوجه میشویم با راهنما تماس نگرفتهایم، در جلسه شرکت نکردهایم، با تازهواردی صحبت نکردهایم یا حتی مدتی است با خداوند راز و نیاز نکردهایم.

در این موقع چه کار باید کنیم؟ خب، یا میثاق خود را نسبت به بهبودی تجدید میکنیم و یا به پرمشغله بودن در دوران بهبودی ادامه میدهیم تا اینکه اتفاقی روی دهد و زندگی ما غیر قابل اداره شود. کاملاً یک انتخاب است! بهترین شانس ما این است که بیشتر انرژی خود را در جهت حفظ اساس بهبودی خود که زندگی ما بر آن استوار است، صرف کنیم. این اساس هر چیز دیگر را ممکن میسازد و اگر نسبت به هر چیز دیگر مشغولیت زیادی پیدا کنیم، مطمئناً از هم خواهد پاشید. 

v

فقط برای امروز:  نمیتوانم در دوران بهبودی خود بسیار پرمشغله باشم. امروز کاری را انجام میدهم که موجب حفظ بهبودیام شود.


همدردی
10,آوریل21فروردین
چند روز پیش نوه ام را برای ماهیگیری به اسکله بردم.اصلا نمی خواستم به چیزی فکر کنم به ذهن خالی نیاز داشتم.وقتی در اسکله بودیم مردی آمد و با نوه ام مشغول صحبت شد.اوشبیه ولگردها بود.در باره سه دخترش با من صحبت کرد و اینکه چطوری یکی از آنها درست مثل خودش آشفته است.
او از علاقه بی پایانش به آبجو با من صحبت کردو اینکه از شرایطی که در آن بود شرمنده نیست.از او پرسیدم چطور مردی مثل او به سر انجامی این چنین رسیده است.او به گفتن چیز هایی که هیچ معنایی برایم نداشت پرداخت.بعد از آن برای مدت های طولانی به او فکر می کردم.
قبل از حضور در جلسات نارانان من به چنین مردی زمانی را اختصاص نمی دادم اما الان چیزی در درونم به من می گفت که این شخص یک ولگرد سطح پایین نیست بلکهانسانی است که مشکل بزرگی دارد.مشکل او آنقدر وحشتناک بود که نمی دانست چگونه بر آن غلبه کند

تفکری برای امروز:
من از نارانان همدردی و پذیرش را می آموزم یاد می گیرم که هیچ کس به اندازه من خوشبخت نیست.یاد می گیرم چطور به انسانها با دید متفاوتی نگاه کنم. گفته ای که قبلا شنیده بودم حالا معنای جدیدی برایم دارد.
گناهکار را دوست داشته باش ولی گناه را نه»


بیست و یکم فروردین
پیش از آشنایی با الانان ،هرگز نمی دانستم تفاوت بین آنچه بمن مربوط بود و آنچه بمن مربوط نبود ، را بفهمم . احساس میکردم تا جاییکه توان دارم در مقابل همه اطرافیانم مسئول هستم . معمولا آنقدر به این کار ادامه میدادم تا از نظر جسمی بیمار شوم . گویی اعضای بدنم میخواستند مرا متوجه نیاز هایم کنند ،اما من آمادگی گرفتن این پیام را نداشتم . الانان به من کمک میکند تا بتوانم به بدنم ،ذهنم و نیروی برترم "گوش بسپارم و یاد بگیرم "چطور اینکار را میکنم ؟ من تلاش میکنم . بطور مرتب با خودم خلوت کنم . آیا گرسنه ،عصبانی ،تنها ،یا خسته ام ؟ اگر اینطور باشد ،به اندازه کافی برای رسیدگی به نیازهای خودم دست از کارهای دیگر بر میدارم وقتی به پیامهایی که در یافت میکنم ،اهمیت میدهم ،بهتر میتوانم دیگران و موقعیت ها را رها سازم . این کار برای من آرامش بخش است .

یاد آوری امروز

من دیگر برای رسیدگی به خودم مجبور نیستم آنقدر ادامه دهم تا وضعیت سلامت جسم ، موقعیت مالی ویا وضعیت روحی ام به هم بریزد امروز سعی میکنم بیشتر متوجه آنچه صدای درونم بمن می آموزد ،باشم . من میتوانم "گوش بسپارم و یاد بگیرم" .وقتی دوست درونتان به شما میگوید چه کاری انجام دهید ،به سخن دیگر دوستان توجه نکنید


21 فروردین: هیچ چیز بر تر از حقیقت نیست.

هشدارهای موجود بر روی پاکت سیگار بیشتر از هشدارهای روی یک بسته مرگ موش است. در دوران مصرف هیچ توجهی به این هشدارها نداشتم و آن ها را به تمسخر می گرفتم.
چه چیز مرا سرانجام به خود آورد؟ پاسخ، حقیقت است. می خواستم حال خوبی داشته باشم. اما زندگی در اعتیاد سبب شده بود تا احساسات خوشایند و ناخوشایند را با مصرف نیکوتین سرکوب کنم. با مصرف نیکوتین نه تنها ریه ها بلکه افکارم را نیز بیمار کردم. همیشه از پشت پرده ای از دود به زندگی نگاه می کردم. سر انجام روزی به خود گفتم: خدایا، اکنون آماده رو به رو شدن با حقایق زندگی هستم.
می خواستم به جای قلبی مریض قلبی سالم داشته باشم. نیکوتین نه تنها مرا با خدا بلکه با خودم نیز بیگانه کرده بود.
روزگاری مصرف نیکوتین حقیقت زندگیم بود. با مصرف نیکوتین ترس و شرم و گناه را به روح خود تزریق می کردم، در حالی که روح من با این سم در تضاد بود. امروز حقیقت زندگی ام، زندگی بدون مصرف نیکوتین است. برای زندگی بدون مصرف نیکوتین لازم بود این حقیقت را بپذیرم. زندگی بدون مصرف نیکوتین یک رؤیا بود.
طی شانزده سال گذشته تا کنون با شرکت مرتب در جلسات و خدمتگزاری، در عمل قدرشناس انجمن و نیروی برتر بوده و این حقیقت امروز من است.

برای امروز، تصمیم گرفته ام خود را بشناسم، احساساتم را بپذیرم و به ندای درونم اعتماد کنم.


خداوندا: مرا یاری کن تا بر ضعف خودمحوریم که مرا در دام وابستگی و هم‌وابستگی‌ها اسیر می‌کند، پیروز گردم. مرا یاری کن تا به‌جای درک شدن درک کنم. عوض فهمیده شدن، دیگران را بفهمم. بدون چشم داشت کمک و عشق بلاعوض را به همدردانم تقدیم کنم. راهنما و دیگر دوستان در برنامه معتقد هستند و دائم یادآوری می‌کنند که باید افکار بیمارگونه‌ام را تغییر دهم. تا از اسارت آن خارج شوم. برای اینکار قدم‌های خودیاری رهایی به من کمک می‌نماید. چون من هنوز به طریقه‌ی گذشته با دریچه‌ی بیماریم به مسائل واکنش و عکس‌العمل نشان می‌دهم. هنوز از ابزارهای گذشته که هیچ موفقیتی برایم نداشتند، استفاده می‌کنم و این شد آخر و عاقبتم. برای تغییر و رُشد کردن در برنامه باید روی خود کارکرد و این‌کار چون برایم سخت و دردآور است، نمی‌توانم به صورت جدی این تغییرات و رُشد را بپذیرم، امّا نباید سخت گرفت چون همه چنین بودند و بمرور این جابجایی نواقص شخصیتی با ویژگی‌های مثبت انسانی که در من به عنوان فضیلت وجود دارند، استفاده نمایم، آنچه مهم است آماده بودن برای این جابجایی معنوی و است.
برای رهایی از گذشته دست ‌بردار!


رهایی از دست "الکل شاه"

. اجازه دهید حتی برای مثال هم فرض نکنیم که تحت فشارنبودیم. حاکم قبلی ما "شاه الکل" همیشه آماده بود تا ما را دوباره بهسمت خود بکشاند. بنابراین رهایی از شرّ الکل بزرگترین "باید"ی بودکه باید به دست می آوردیم، وگرنه یا دیوانه میشدیم یا میمردیم.(از دیدگاه بیل)
وقتی الکل می خوردم، زندگی ام از لحاظ معنوی، عاطفی و حتی گاهی از لحاظ فیزیکی درخطربود . من زندانی ساخته بودم که میله  هایش افراط و اراده خودم بود و از آن خلاصی نداشتم.هشیاری های گاه وبی گاه نوید رهایی می داد، اما بیشتر شبیه به این بود که امیدوار باشی مجازاتت به تعویق بیفتد . رهایی واقعی نیازمنداین بود که بخواهی تمام اعمال درست را دنبال کنی تا قفل را بازکنی .با این تمایل و عمل ، هم قفل و هم میله ها برای تو باز خواهند شد.ادامه این خواستن و عمل کردن مرا رها نگه می دارد، درست مانند ایناست که مرخصی روزانه قابل تمدید شاملم شده باشد، و این نشان می دهدکه نیاز هرگز از بین نمی رود.


 20 فروردین                        عمل نکردن بر اساس احساسات

میآموزیم که احساسات را تجربه کنیم و متوجه میشویم آنها به ما آسیبی نمیرسانند، مگر اینکه بر اساس آنها عمل کنیم.»

                         جزوه خطاب به تازه‌واردان

v

بسیاری از ما با چیزی کمتر از تمایل سرشار به قطع مصرف به معتادان گمنام آمدیم. مطمئناً مواد مخدر مشکلاتی را برای ما ایجاد کرد و ما میخواستیم از این مشکلات رهایی یابیم، اما نمیخواستیم از نشئه شدن دست برداریم. گرچه در نهایت فهمیدیم که نمیتوانیم یکی از آنها را بدون وجود دیگری داشته باشیم. اگر چه واقعاً میخواستیم نشئه شویم، اما مصرف نکردیم؛ دیگر مایل به پرداخت تاوان این کار نبودیم. هر چه بیشتر پاک ماندیم و برنامه را انجام دادیم، آزادی بیشتری را تجربه کردیم. دیر یا زود، اجبار برای مصرف از ما رخت برکند و پاک ماندیم، چون میخواستیم پاک زندگی کنیم.

همین اصول درباره سایر تمایلات ناگهانی آزاردهنده نیز به کار میرود. شاید فقط به این خاطر که دلمان میخواهد، تمایل به انجام عملی مخرب داشته باشیم. این کار را قبلاً انجام دادهایم و گاهی فکر میکنیم از زیر آن قصر در رفتهایم، اما گاهی این چنین نبوده است. اگر به پرداخت تاوان عمل کردن بر اساس احساسات تمایل نداریم، مجبور نیستیم بر اساس آنها عمل کنیم.   

این کار ممکن است سخت باشد، شاید حتی به سختی پاک ماندن در اوایل دوران بهبودی. اما دیگران نیز همین احساس را داشتهاند و به آزادی حاصل از عمل نکردن بر اساس تمایلات ناگهانی منفی دست یافتهاند. با مشارکت کردن تجربه خود و درخواست کمک از سایر معتادان در حال بهبودی و نیرویی برتر از خود میتوانیم راهنمایی، پشتیبانی و قدرت مورد نیاز برای دوری از هر اجبار مخرب را به دست آوریم.  

v

فقط برای امروز: خوب است که احساسات خود را درک کنم. با کمک راهنما، دوستان NA و نیروی برتر خود، آزاد هستم بر اساس احساسات منفی خود عمل نکنم.


تبدیل خیال به واقعیت.
9 آوریل.        20فروردین
من از خودم توقعاتی دارم.تا به حال این عبارتتوقعات نا امیدی هایی هستند که از پیش تعیین شده»را شنیده اید؟؟؟من در زندگی عادت داشتم از معتاد انتظاراتی داشته باشم.آن توقعات نا مشخص بودند.بیشتر به یک فیلم رویایی شبیه بودند تا به واقعیت.در تصوراتم انتظار داشتم معتاد به دانشگاه برود یک شغل خوب پیدا کند و زندگی شادی داشته باشد.با حضور در جلسات نارانان و کار روی برنامه یاد گرفته ام که فقط در مورد خودم می توانم توقعات واقعی داشته باشم.
چند ماه پیش در یک مراسم خاکسپاری برای توقعات بی اساس برگزار کردم .با نگاهی به گذشته برای روز هایی که من و معتاد نزدیک بودیم جشن  گرفتم.سپس با انتظاراتم خدا حافظی کردم و البته برای پایان آن بخش مهم زندگی ام غمگین شدم .چون روی برنامه کار می کنم می توانم از چیز های جدید لذت ببرم مثل واقعیت خودم و تمام چیز هایی که می توانم به دست بیاورم .من از کینه ٫حسرت٫نا امیدی و رنجش ها رها هستم .یاد گرفته ام که وقتی فقط برای امروز زندگی می کنم می توانم بجای خیال پردازی زندگی را روشن و شفاف ببینم.

تفکری برای امروز:
امروز فقط از خودم انتظارات واقعی خواهم داشت که منعکس کننده تعهد آگاهانه من به زندگی در لحظه است.


بیستم فروردین
گمنامی اصل تمامی سنت های ماست". گمنامی کمک می کند تا نه تنها نام خود را رها کنم بلکه تمامی القاب و توقعاتی که ما را محدود می سازند در خارج از درهای جلسه الانان رها سازیم . با وفا دار ماندن به اصل گمنامی. میتوانیم "آنچه هستم "را کنار گذاشته و به "آنکه هستم بپردازیم . از زمانی که ارزش این اصل را در زندگی خود دریافتم . علت و اهمیت حفظ گمنامی دیگران و بعلاوه الکلی را درک کردم . چنانکه بخواهم از منافع برنامه بهرمند شوم . متعهد خواهم بود اعتماد و احترامی که برای حفظ امنیت ،رهایی از قیود و القاب و آزادی خودم نیاز دارم ،برای دیگران قائل شوم .

یاد آوری امروز

در پیدا کردن جایگاه خود در میان هزاران نفر از اعضای گمنام جلسات الانان که گروههای خانواده الانان را تشکیل میدهند . در می یابم که دیگر هرگز نباید تنها باشم . من این منبع فوق العاده ارزشمند را با نادیده گرفتن مهمترین اصل آن به مخاطره نمی اندازم . "هر فردی بایستی بتواند جلسه الانان را با این اطمینان خاطر ترک کند که آنچه به مشارکت گذارده هرگز و هیچ کجای دیگر باز گو نخواهد شد .


20 فروردین: روحم را طلب کرده ام، از من فاصله گرفت. خدا را جستجو کردم او را نیافتم. خود را جستجو کردم هر سه را یافتم.

بیش از ده سال می خواستم با نیروی اراده شخصی قطع مصرف کنم، اما موفق نمی شدم. شنیدن مشارکت اعضایی که قطع مصرف کرده بودند امید تازه ای در دلم زنده کرد. اما این امید دیری نپایید. پس از آرامشی نسبی که با کار کردن قدم اول ایجاد گردیده بود، در قدم دوم با دیواری سخت رو به رو شدم. کلمه سه حرفی خدا ذهنم را مسدود کرد. با کلمه خدا مشکل داشتم. فکر می کردم اگر موفقیت من بر باور از خدا استوار باشد هرگز موفق نخواهم شد. اگر تشویق اعضاء نبود به طور یقین دیگر به شرکت در جلسات ادامه نمی دادم.
اعضاء پیشنهاد کردند خود را در آینده ای تجسم کنم که قطع مصرف کرده و زندگی خوبی دارم. خود را سرشار از نیرویی حیات بخش و در میان افرادی ببینم که مشکل و راه حلی یکسان دارند. این نیرو را احساس کنم و ببینم آیا بیشتر از نیروی اراده شخصی ام هست یا خیر؟
لازم بود حقیقت را باور کنم تا درهای بهبودی بر پاشنه بچرخند.

برای امروز، ممکن است خدا را باور نداشته باشم ، اما تمایل برای رسیدن به این باور را دارم.


امروز سعی می‌کنم در گروه بدون ترس از قضاوت دیگران، احساس خودم را به مشارکت بگذارم. سعی می‌کنم با صداقت از افکار و رفتارهای بیمارگونه که هر لحظه مرا رها نمی‌کنند را از خودم دور کنم. با توجه به اینکه مشارکت داوطلبانه است و هرگز تحت فشار دیگران نیستم، ولی ترس این ریشه‌ی بیماریم مرا دچار استرس کرده و می‌گوید: آیا می‌خواهی سخنرانی کنی؟ آیا سخنانت مورد توجه و تأیید دیگران خواهد بود؟ آیا دچار استرس نخواهی شد؟ بعداز حرف زدنت نظر دیگران برایت مهم نیست؟ آیا من هنوز تمایل دارم که اصول و نشریات برنامه را با سلیقه‌ی خودم تغییر دهم؟ می‌دانم که بدون رها کردن عادت، افکار و رفتارهای قدیمی و ترس‌های بی‌مورد که زاییده‌ی ذهن بیمارم است، قادر به ادامه‌ی زندگی نیستم. ترس از تأیید نشدن و توجه دیگران را جلب کردن، از نوع بیماری وابستگی بسیار خطرناک است که باعث می‌شود، دست به هرکاری بزنم تا مورد توجه قرار گیرم. می‌دانم تا وقتی می‌ترسم، خداوند از من دور است، چون کسانی که ترس ندارند و یا کمتر دارند، با خدا هستند. خداوند و ترس و نگرانی با هم در یکجا قرار ندارند.
هیچکسی مورد تأیید دیگران نمی‌باشد!



نگاهی به درونمان

میخواهم بدانم که دقیقاچطور، کجا و کی خواسته های طبیعی اممرا به دام انداختند. آرزو دارم صادقانه به نیتی هایی نگاه کنم کهاین مسئله برای خودم و دیگران به وجود آورده است. وقتی فهمیدمکه چه مشکلات عاطفی ای داشته ام، توانستم برای اصلاح آنها کاری بکنم. بدون خواستن و تلاش مداوم برای رسیدن به این هدف،نمیتوانستم هشیار شوم.(دوازده گام و دوازده سنت)


امروز دیگر برده الکل نیستم، اما از خیلی جهات هنوز امکان داردگرفتار شوم، برده خودم، خواسته هایم و حتی رویاهایم شوم . اما بدون رویا نمی توانم زندگی کنم، بدون رویا هیچ نیرویی نیست که مرا به جلو براند.من باید به درون خودم نگاه کنم تا خودم را رها سازم . من باید ازخداوند بخواهم تا به من نیرو دهد که بتوانم با کسی که از همه بیشتراز او می ترسم روبه رو شوم، با خود واقعی ام، شخصی که خداوند آفریده تا من باشم . اگر با خودم روبه رو نشوم تا زمانیکه اینگونه ادامه دهم، همیشه در حال کشمکش خو اهم بود و هرگز به معنای واقعی خلاص نمی شوم. هر روز از خداوند می خواهم این رهایی را نشانم دهد.


 19 فروردین                           خوشبختی

با خوشبختی، شادمانی و آزادی آشنایی پیدا کردهایم.»

 

کتاب پایه

v

اگر امروز کسی شما را در خیابان متوقف کرد و پرسید آیا خوشبخت هستید، چه میگویید؟ شاید بگویید: خب، عجب، بذار ببینم. جایی برای زندگی دارم، در یخچال غذا دارم، شغل دارم و اتومبیلم هم سالم است. خوب، بله، به گمانم خوشبخت هستم». اینها مثالهایی خارجی هستند که بسیاری از ما به طور سنتی با خوشبختی مرتبط میکنیم. اما اغلب فراموش میکنیم که خوشبختی یک انتخاب است؛ هیچ کس نمیتواند ما را خوشبخت کند.

خوشبختی چیزی است که در برقراری ارتباط با معتادان گمنام پیدا میکنیم. خوشبختی حاصل شده از زندگی بر پایه خدمت به معتادی که در عذاب است. واقعاً معرکه است. وقتی خدمت به دیگران را در رأس تمایلات خود قرار میدهیم، درمییابیم که تمرکز بر خود را کنارگذاشتهایم. در نتیجه، زندگی رضایتبخشتر و هماهنگتری را خواهیم داشت. از طریق خدمت به دیگران نیازهای شخصی خود را نه تنها تأمینشده، بلکه فراتر از آن مییابیم.

خوشبختی. واقعاً چیست؟ میتوانیم خوشبختی را به عنوان احساس رضایت و خشنودی در نظر بگیریم. هر دوی این احساسات ظاهراً وقتی به ما دست میدهد که کمتر برای رسیدن به آنها تلاش میکنیم. وقتی فقط برای امروز زندگی میکنیم و به معتادی که هنوز رنج میکشد پیام میرسانیم، به احساس رضایت، خوشبختی و زندگی عمیقاً پرمعنا دست مییابیم.   

v

فقط برای امروز:  میخواهم خوشبخت باشم. خوشبختی خود را از طریق خدمت به دیگران به دست میآورم.


باز گشت به قدم چهار نارانان.
8آوریل.        19فروردین
نارانان منطقه ما جلسه مخصوصی بر پا می کند که در آن جلسه اعضایی از نارانان که مایل هستند روی قدم چهار خود کار  کنند گرد هم می آیند.سال اول که این فرا خوان را دیدم اهمیت این قدم را درک نمی کردم.وقتی دوستانی را که از این جلسه بر می گشتند دیدم طوری بودند که انگار از یک سفر دور دست برگشته اند.سال بعد جلسه در فصل بهار برگزار شد که به نظرم زمان مناسبی بود برای دور شدن ازخانه.آن تعطیلات آخر هفته زندگی مرا تغییر داد.قدم چهار که به نظر می آمد رویارویی ناراحت کننده ای با اهریمن های من باشد.در واقع تبدیل شد به فرصتی تا من با فردی که مدت های طولانی ندیده بودم ملاقات کنم.خودم!مدتی را صرف کردم تا بدانم چطور دختر جوان بیگناهی که زندگیش به وسیله الکلیسم و اعتیاد خانواده اش آشفته شده بود به این زن ناراحت و آسیب دیده تبدیل شده است.فرصتی دادم تا آن کودک آسیب دیده را مداوا کنم و مسیر جدیدی را برای
آن زن جوان انتخاب کنم.متاسفانه چند سالی فرصت شرکت در جلسات آخر هفته مرور قدم چهار را از دست دادم.اما یک تغییر جدید برای گذراندن زمانی کنار اعضای با شهامت نارانان خیلی مفید و خوب بود.نیروی ٱنها باعث شد از زندگی اندوه بار خود جداشوم .خودم را زمانی پیدا کردم که شبی در بستر خوابیده بودم و به صدای شاد و خندان اعضایی گوش می دادم که روزی پریشان و گریان به نارانان آمده بودند.نارانان عجب برنامه بهبودی بی نظیری است.

تفکری برای امروز:
تهیه یک تراز بی باکانه و موشکافانه به معنای تنبیه نیست بلکه یک تجربه رهایی است که می توانم خودم را بشناسم.من کامل نیستم اما خوب هستم.


نوزدهم فروردبن
امروز میخواهم بیشتر خودم را بپذیرم . به بیان دیگر کمی بیشتر در زیر پوست خودم راحت باشم . هر چند مهم است محدودیت ها و ضعف های خودم را بشناسم . و قبول کنم ،این فقط نیروی برترم است که می تواند آنها را بر طرف کند . محکوم کردن عیب هایم هرگز قدر دانی مرا از زندگی بالا نبرده یا کمک نکرده که خودم را بیشتر دوست داشته باشم . شاید بتوانم فقط برای امروز دست از تمام محکوم کردن هایم بردارم تشخیص دهم در یک مسیر معنوی برای بهتر شدن هستم و هر قدم کوچکی که در این مسیر برمیدارم مرا به تکامل شدن .سلامتیو آرامش نزدیکتر میکند . اگر خویشتنداری با خود را از دست بدهم میتوانم انتظاراتم را بررسی کنم . شاید انتظار دارم که یک شبه اتفاق بیفتد . امروز وقت میگذارم
تا تلاشهای خود را به حساب بیاورم و به جریان برنامه الانان اعتماد کنم .

.یاد آوری امروز

الانان یک برنامه ملایم و شفا دهنده است به یاد خواهم داشت که امروز با خودم ملایم باشم با این اعتقاد که بهبودی خواهد آمد . "امروز می توانم خود را به همان شکل که هستم بپذیرم ،چون می دانم که هر آنچه اتفاق بیفتد ،نیروی بزتر و گروهی دارم که در هر حال مرا دوست دارند


نوزدهم فروردین:   کسی که معتقد است باید نسبت به همه چیز دانا بود، یا از زیادی عقل و یا کمبود اعتقاد اوست.

   در مشارکت ها می شنیدم در این برنامه با معجزه رو به رو می شویم. وقتی به نیکوتینی های گمنام پیوستم سرم پر از افکار جور و واجور بود. من نیز مانند بسیاری دیگر از معتادان به نیکوتین نیاز به زمان داشتم تا باور کنم به کمک برنامه احتیاج دارم. همیشه می خواستم هر مشکلی فوری حل شود. ابتدا پذیرش واقعیت برایم دشوار بود. هر قدر طول پاکی بیشتر شد شجاعانه تر واقعیت را پذیرفتم. اکنون با از میان رفتن غبار نیکوتین می توانم شاهد زیبایی های زندگی باشم. می توانم آن را ببویم، بچشم و درک کنم. اکنون می توانم خلقت را جشن بگیرم. دیگر نمی خواهم خود را در پشت پرده ای از دود از شگفتی های زندگی پنهان کنم. اولین معجزه شاید قطع مصرف نیکوتین باشد، اما این فقط آغاز شگفتی هاست.

برای امروز می آموزم با آغوش باز معجزات را پذیرا باشم.


من هرروز به خاطر می‌سپارم که چه کسی هستم، هدفم چیست، چرا باید در کنار دوستان برنامه‌ای باشم. زیرا مشکل اصلی من عادت و وابستگی و هم‌وابستگی‌های متقابل است. امروز سعی می‌کنم از زاویه‌ی مناسب و بهتری به زندگی نگاه کنم. من نباید گذشته‌ی خود را فراموش کنم و یا از کجا و با چه وضعی به برنامه‌ آمدم، باید همیشه بدانم که قبل از آمدن به برنامه در کجا قرار داشتم. اصول برنامه‌ی خودیاری به من تأکید دارد که چگونه با یادآوری خاطرات گذشته از آن‌ها ناراحت نباشم. من امروز اجازه می‌دهم دیگران دوستم داشته باشند و یا به راحتی از من انتقاد کنند، از این حالت هم ترسی نداشته باشم و بگذارم دیگران همانی باشند که خواست خداوند است، من هرگز گذشته‌ام را هر قدر هم تلخ و دردناک بوده است فراموش نخواهم کرد و با مشارکت و صحبت در گروه و نزد راهنمایم، این سرمایه‌های گران و با ارزش را حفظ خواهم کرد. با اتکال به خداوند و اصول خودیاری و کمک دوستان راه خودم را ادامه خواهم داد. می‌دانم که مسیر همه‌ی ما به سوی مقصدی است که خداوند برای‌مان تعیین کرده است و ماهم دست در دست هم به آنجا می‌رویم.
عجزما، سرمایه‌ی جاودانی بهبودی ماست!



قدردانی از صمیم قلب

و همانطور که داشتم برای خودم و دکتر باب صحبت میکردم، ازسر حق شناسی اعلام کردم که مگر انجمن برای همسرانمان، آنی ولوئیس نیست، همه ما بیصبرانه منتظریم انجمن کارش را شروع کند.


زندگی به شیوه انجمن آیا قادرم آنطور که شایسته است مراتب قدردانی خودم را ازهمسرم، والدینم ودوستانم ابراز کنم که بدون حمایت های آنان شایدهرگز نمی توانستم نجات یابم و انجمن را پیدا کنم؟ بر روی این موضوع کار می کنم و سعی می کنم تا نقشه ای را که قدرت برترم نشان می دهد، ببینم، این نقشه زندگی هایمان را به هم پیوند می دهد.


  خرداد                                           تنها لازمه

این برنامه امید عرضه میکند. تنها چیزی که باید به همراه بیاورید تمایل به قطع مصرف و امتحان این شیوه جدید زندگی است.»

جزوه خطاب به تازه‌وارد

v

گاهی اوقات از اینکه آیا در معتادان گمنام "درست عمل میکنیم" متحیر میشویم. آیا در جلسات به قدر کافی حضور پیدا میکنیم؟ آیا از راهنما کمک میگیریم یا قدمها را کار می‌کنیم یا به روش "درستی" صحبت میکنیم، میخوانیم و یا زندگی میکنیم؟ ما برای انجمن معتادان در حال بهبودی ارزش قائل میشویم—نمیدانیم بدون این انجمن چه کار کنیم. چه میشود اگر شیوه انجام برنامه "اشتباه" باشد؟ آیا این امر از ما اعضای NA "بدی" میسازد؟ 

با مرور سنت سوم که به ما اطمینان میدهد تنها لازمه عضویت، تمایل به قطع مصرف است»، میتوانیم ناامنیهای خود را سامان دهیم. قوانینی وجود ندارد که بگوید باید در بسیاری از فلان جلسات یا این جلسات ویژه شرکت کنیم یا قدمها را بدین طریق و با این سرعت کار کنیم یا برای اینکه به عنوان اعضای NA در جایگاه خوبی قرار بگیریم طوری زندگی کنیم که فلان افراد راضی باشند.  

درست است اگر مایل به دستیابی به همان بهبودی هستیم که در اعضایی که به آنها احترام میگذاریم مشاهده میکنیم، باید همان برنامهای که بهبودی آنها را ممکن ساخته، انجام دهیم. اما NA انجمن آزادی است؛ برنامه را به بهترین نحوی که برای ما و نه برای فرد دیگر مناسب است، انجام میدهیم. تنها لازمه عضویت، تمایل به قطع مصرف است.  

v

فقط برای امروز:  به برنامهای که انجام میدهم در پرتو بهبودی خود نگاه میکنم. این برنامه را تا حداکثر توان خود انجام میدهم.


همسران با هم در نارانان
7آوریل.  فروردین
خودم را شوهر خوشبختی می دانم.من و همسرم با هم در نارانان حضورداریم.ما هر دو در مسیر بهبودی هستیم می توانیم یکدیگر را حمایت کنیم.این حمایت از راه هایی است که ما هرگز موقع پیمان ازدواج که به هم قول هایی می دادیم از آنها آگاه نبودیم.می توانیم در جلسات و خانه مشارکت کنیم.علاوه بر این هنگام ملاقات یک تازه وارد یا فردی که به تازگی وارد مسیر دردناک زندگی با معتاد شده و تحت تاثیر قرار گرفته است می توانیم دیدگاه های خودمان را با او در میان بگذاریم.در گروه نارانان ما خوشبختیم چون قادریم افکارمان را با زوج های دیگری که همدرد ما هستن مشارکت کنیم.این خیلی مهم است که ما همدیگر را به خاطر عکس العمل هایی که در بحران ها نشان می دهیم قضاوت نمی کنیم.
همسرم قویتر از من است.من نسبت به او زمان بیشتری در تاریکی بودم شاید به این دلیل که من نمونه مردی بودم که می خواست سر پرست همه کس باشد.
به همه می گفتم چطور زندگی کنندو چه کار کنند.نارانان برایم یک برنامه بهبودی فراهم کرد که حتی با داشتن معتاد در خانواده زندگی شادی داشته باشم.علاوه بر آن در باره خودم چیز هایی یاد گرفته ام.سعی می کنم روی این رفتارم که با دیگران به عنوان همه چیز دان»بر خورد می کردم کار کنم همانطور که روی کنترل خودم هنگام مواجهه با موارد غیر قابل کنترلی مثل اعتیاد کار می کنم.
برای نوشتن افکار ٬احساسات ٬آرزوهایی برای خود و معتاد٬ناراحتی هایم در مواجهه با این وضعیت و پیروزی هایم برتاریکی٬از یک دفتر یاد داشت استفاده می کنم.فکر می کنم با این کار پلیدی را از خودم دور می کنم.بهتر از قبل می توانم جلوی دیوانگی هارا بگیرم تا بر من غلبه نکنند.این کار برای من ٬همسرم و معتادم نیز خوب است.
وقتی بحرانی پیش می آید من و همسرم یکدیگر را حمایت می کنیم برنامه را با هم کار می کنیم.به یکدیگر کمک می کنیم و دو باره می خندیم.

تفکری برای امروز:
از نیروی برترمان به خاطر وجود نارانان تشکر می کنیم ما با همدیگر می توانیم


هیجدهم فروردین
وقتی برای اولین بار شنیدم بهترین راه برای کمک به الکلی ام . تمرکز کردن بر خودم است ،فکر کردم الانان محلی بی احساس است که در آن مرا مجبور می کنند تا دیگر الکلیم را دوست نداشته باشم . تصمیم گرفتم هرگز به آنجا بر نگردم . ولی شخصی چیزی با من در میان گذاشت که تصمیمم را عوض کرد . او گفت با اینکه میل شدید به کمک کردن به شخص دیگری میتواند از روی حسن نیت ،دلسوزی و مهربانی باشد شیوه های همیشگی ما برای "کمک کردن" ااما کمک نمی کنند . راههای کمک به الکلیم را بررسی کردم ،متوجه شدم وقتی چک های بر گشتی او را می پردازم یا برای او بهانه سازی میکنم او را از روبرو شدن از عواقب کار های بد خود باز میدارم ،در واقع اورا از فرصت هایش برای خواستن اینکه عوض شود محروم میکردم ،همینطور مجبور شدم به این فکر کنم که چرا آنقدر احساس در ماندگی میکردم ،مگر اینکه به او کمک کنم . وقتی به انگیزه هایم نگاه کردم فهمیدم که این دلهره "خودم"بود که نمیتوانستم با او روبرو شوم .

یاد آوری امروز

آیا کمکم که ارائه میکنم واقعا از روی عشق است یا انگیزه های دیگری در کار است ؟آیا سعی میکنم دیگری را تغییر دهم ؟آیا او را مجبور به انجام آنچه من میخواهم بکنم ؟صحبت کردن با راهنمایم در این مورد میتواند به من دیدگاه بهتری بدهد .امید من به کمک کردن به افرادی که دوستشان دارم واقعا هنگامی شروع میشود که اول روی خودم تمرکز کنم . در جلسات یاد میگیریم که : 1_بحران ایجاد نکنیم .2_ از بروز بحران،اگر در مسیر جریان طبیعی اتفاقات است جلو گیری نکنیم .


فروردین: وقتی تصمیم بگیری بدانی کیستی، در لحظه خواهی بود.

دو سال در جلسات نیکوتینی های گمنام شرکت می کردم اما هنوز مصرف می کردم. نمی دانستم برای چه به جلسه می رفتم. فقط می دانم به فکر قطع مصرف نبودم.
در این دو سال به فکر هر تغییری در زندگی بودم به غیر از قطع مصرف نیکوتین.
با بسیاری از اعضاء برای قطع مصرف صحبت کردم اما صحبت هیچ یک نتوانست مرا مجاب کند. اما عاقبت با شرکت مرتب در جلسات موفق به قطع مصرف شدم.

برای امروز، نا امید نخواهم شد.


امروز یقین دارم که به تنهایی قادر نیستم به وابستگی‌ها و هم‌وابستگی‌های خود فائق شوم. تنها در صورتی توانایی پیدا می‌کنم که اتکا به خداوند و گروه داشته باشم. زیرا تنها خداوند قادر است، که احساس دردناک قطع وابستگی را برایم آسانتر کند. تنها اوست که می‌تواند ناشدنی‌ها را شدنی کند. وقتی به این واقعیت رسیدم که پس از سال‌ها جنگ و مبارزه و در نهایت فرار از خودم با سرافکندگی و شکست خورده به عالم تنهایی و انزوای بیماریم خزیدم. این مهم نیست که از کجا آمده‌ام یا چه کسی هستم، ایم اهمیت دارد که به‌کجا می‌روم و خودم را بپذیرم، خود واقعی‌ام را. آیا پذیرفته‌ام که بی‌خدایی خلاء واقعی من است، که تنها او می‌تواند با تسلیم شدنم مرا در قطع وابستگی‌ها پیروز کند! من قبلاً در مقابل هرکس و ناکسی و عادت و وابستگی و هم‌وابستگی زانو زده بودم، امّا چرا در مقابل خداوند چنین نکنم؟ وقتی زانو زده و تسلیم شدم و صادقانه از او طلب کمک کردم، دیدم که بار سنگین ناملایمات بعداز سپردن به او تا چه حد سبک شدند. باز از خودم پرسیدم: آیا این خداوند است که مرا یاری می‌دهد؟ از خودم می‌پرسم: آیا این آرامش هدیه‌ی تسلیم شدنم نیست؟
آرامش وقتی حس می‌شود که تسلیم شوی!



فرآیندی که تمام عمر طول می کشد

ما در رابطـه بـا دیگـران مـشکل داشـتیم، نمـیتوانـستیم ذات احساساتیمان را کنتـرل کنـیم، قربـانی بـدبختی و ناامیـدی بـودیم، نمیتوانستیم زندگی مان را اداره کنیم، احساس بیهودگی میکـردیم، سراســر وجودمــان را تــرس گرفتــه بــود، غمگــین بــودیم، ظــاهرا نمیتوانستیم به دیگران کمک کنیم. . (الکلی های گمنام)

این کلمات به من یادآوری میکنند که من مشکلاتی بیشتر از الکل دارم، اینکه الکل تنها نشانه ای از بیماریی وخیم است. وقتـی الکـل را کنار گذاشتم فرآیند بهبودی را شروع کردم که تمام عمـر طـول مـی کشد، فرآیندی که کمک میکند تا از پسِ احساسات لجـام گـسیخته، روابط رنج آور و شرایط کنترل نشدنی برآیم. این فرآیند بدون کمک از قدرتی برتر و دوستانمان در انجمن خیلی دشوار است . وقتی گامهـای برنامه انجمن را شروع کردم، بسیاری از این رشته های درهم پیچیـده باز شد، اما کم کم عمیق ترین زخم هایم التیام یافت. و روزی رسید که شفا یافتم. درست مثل عقربه حرارت سنج که پایین میآید، ترسهایم از بین رفتند. و کم کم طعم خشنودی را چـشیدم . احـساساتم دیگـر آتشین نبودند. حالا من یک بار دیگر بخشی از جامعه انسانی هستم.


 17 فروردین                           رشد صداقت

از نظرعملی، تغییرات به این دلیل به وقوع میپیوندد که آنچه برای مرحلهای از بهبودی مناسب است ممکن است

برای مرحلهای دیگر مناسب نباشد.

کتاب پایه

v

وقتی برای اولین بار به معتادان گمنام میآییم، بسیاری از ما شغل قانونی نداریم. همه ما در همان لحظهای که به NA میرسیم، ناگهان تصمیم نمیگیریم که میخواهیم به شهروند نمونه، صادق و مفیدی تبدیل شویم. اما به زودی در دوران بهبودی متوجه میشویم در انجام کارهایی که زمانی بدون اندیشه مجدد در دوران مصرف انجام میدادیم، احساس خیلی راحتی نداریم. 

با پیشرفت در دوران بهبودی رفته رفته درباره موضوعاتی که احتمالاً در دوران مصرف ما را آزار نمیداد، صداقت پیدا میکنیم. کم کم بقیه پولی را که صندوقدار به اشتباه به ما پس داده بود به او برمیگردانیم، یا وقتی با اتومبیل پارکشده تصادف میکنیم، تقصیر خود را میپذیریم. درمییابیم اگر به تدریج بتوانیم درباره این مسائل کوچک صداقت داشته باشیم، مهار کردن آزمایشهای بزرگتر صداقت، خیلی آسانتر خواهد شد.  

بسیاری از ما با ظرفیت بسیار محدودی برای دستیابی به صداقت به اینجا میآییم. اما وقتی قدمهای دوازدهگانه را انجام میدهیم، متوجه تغییر تدریجی زندگی خود میشویم. دیگر از دسترنج دیگران سوء استفاده نمیکنیم. میتوانیم نسبت به صداقت نویافته خود احساس خوبی داشته باشیم.

v

فقط برای امروز:  میزان صداقت را در زندگی خود بررسی میکنم تا بفهمم آیا با آن راحت هستم یا خیر.


راه حل ها
6 آوریل.     17 فرروردین
افرادی مثل من که مشکلاتشان  آنها را به نا امیدی کشانده است برای یافتن توصیه و راه حل ها به نارانان می آیند.به محض اینکه در اولین جلسه خود شرکت کردم حس کردم در خانه خودم هستم‌.در بین کسانی بودم که مرا درک می کردند.تازه وارد خوشبختی بودم.از کسانی که قبل از من آمده بودند وتجربه٬نیرو و امیدشان را مشارکت می کردند قدر دانی کردم.این مرا تشویق کرد که باز هم در جلسات شرکت کنم به عنوان تازه وارد فهمیدم که به وسیله گوش دادن و در یافت کردن و مشارکت می توانم بهبود یابم به مرور توانستم کنترل زندگی ام را دو باره به دست بیاورم.
هم چنین گروهم به من نشان داد که کاری برای خودم انجام دهم نه برای معتادنارانان جایی نیست که بدبختی هایم را مرور کنم بلکه راهی است که من خود را از این مشکلات رها کنم.وقتی تمرکزم را از معتادی که مورد علاقه ام بود بر داشته و بر روی خودم گذاشتم شروع به تغییر روش کردم به این طریق است که می توانم بهبود یافته و التیام پیدا کنم.

تفکری برای امروز:
یاد می گیرم از طریق گوش دادن ٬خواندن نشریات نارانان و کار کردن دوازده قدم به کمک راهنمایم دید بهتری نسبت به خودم به دست بیاورم .هر چه بیشتر می خوانم و مطالعه می کنم دانش بیشتری کسب می کنم.دانش قدرتی است که توانایی مرا برای کار کرد قدم ها افزایش می دهد.می توانم با در میان گذاشتن تجربه نیرو و امیدم در جلسات به خودم و دیگران کمک کنم.هم چنین ارایه مشارکت های نوشته شده ام در رساندن افکارم به همه خوانندگان نارانان کمک می کند.


هفدهم فروردین
اگر کسی نحوه رفتار من با الکلی زندگیم را مشاهده میکرد ،احتمالا مرا شخصی دیوانه می پنداشت این من بودم که از جایی به جایی به دنبال او میرفتم . در اماکن عمومی بازی در می آوردم و در مورد مسائل جزئی هیستریکال (دیوانه) میشدم . همینطور من بودم که از رفتار الکلیم رنج می بردم . دروغ میگفتم ،معذرت خواهی و بهانه تراشی میکردم و از همه کارهایی هم که میکردم بیزار بودم . الانان اولین جایی بود که در آن سلامت عقل خود را مورد سوال قرار دادم . دریافتم که نمیتوانم با زور اراده یا منطق بر تاثیرات این مرض فائق شوم . آنطور که میگویند ،بهترین تفکراتم مرا به اینجا رساند . ولی دومین قدم الانان به من می گفت که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل مرا باز گرداند . میدانستم که در این جلسات بیشتر از هر وقت دیگر احساس منطقی بودن میکنم . و در نتیجه برای کمک ،به نیرویی که به نظر می آمد از طریق این جلسات جاری میشود ،روی آوردم هنوز هم گاهی لحظه هایی غیر منطقی بودنم را دارم ولی اکنون درگیری را بخاطر رفتار غیر معقول خود مقصر نمیدانم . حالا دقیقا میدانم برای یافتن سلامت عقل خود به چه کسی روی بیاورم .

یاد آوری امروز

امروز فقط بر رفتار خودم متمرکز میشوم . اگر جایی برای بهتر شدن باشد از نیروی برتر از خودم کمک خواهم خواست . "اگر جهت مسیر خود را عوض نکنیم به احتمال زیاد به جای اول خود باز می گردیم


17 فروردین: باز هم به جلسات برگردید.

قطع مصرف نیکوتین یک معجزه بود. متأسفانه بعد از سه سال قطع مصرف جلسه ای که در آن شرکت می کردم تعطیل شد. پس از آن به مدت دو سال بدون شرکت در جلسات در قطع مصرف باقی ماندم. روزی درگیر وسوسه شده و تصمیم گرفتم فقط یک نخ مصرف کنم. اما آن روز یک پاکت سیگار را کشیدم.
جلسه ای پیدا کردم و دوباره شروع به شرکت در جلسات نمودم. برای تمایل به قطع مصرف دعا کردم و یک بار دیگر موفق به قطع مصرف شدم.
به گروه خانگی ام احساس تعلق می کنم و خدمت در آن فرصتی است برای رهایی از مصرف نیکوتین. بسیار خشنودم که سهمی در برنامه دارم. رهایی از نیکوتین موهبتی الهی است که حاضر نیستم هرگز آن را از دست بدهم. از این موهبت همچون گنجی مراقبت می کنم و آن را با دیگران به مشارکت می گذارم.
دعا کردن برای تمایل به قطع مصرف نیکوتین تواضعی بود که برای شروع تغییرات در زندگی بدان نیاز داشتم.

برای امروز، از خداوند خواهان تمایل و شهامت تغییر در تمام امور زندگی هستم.


بیماری وابستگی، بیماری مرموزی است، که فرد را در پشت پرده‌ی غرور، انکار و خودخواهی سرگردان می‌کند. امروز می‌دانم که زندگی گذشته‌ام زندگی درست و مناسب نبود. من در اثر خودخواهی اجازه‌ی زندگی را از خود و دیگران سلب کرده بودم و در همان‌حال هم سعی می‌کردم مشکلات آنها را که ربطی به من نداشت حل کنم. آنقدر غرق حل مسائل و رفع مشکلات دیگران بودم که خودم و نیازهایم را فراموش کرده و یا ندیده گرفته بودم. یکی از شاخصه‌های بیماری وابستگی، به‌نام تأییدطلبی در من به شدت فعال بود. برای پُرکردن خلاء آن، در زندگی دیگران مداخله می‌کردم و گدای یک مرسی بودم. رهایی از این وضعیت برایم بسیار مشکل و سخت شده بود. در گذشته فکر می‌کردم که مداخله در کارها و امور دیگران و سرپرستی از آن‌ها را امری مقدس و از روی مرام و معرفت است. امروز می‌دانم مداخله درکار و حل مسائل دیگران بدون خواست آن‌ها، فضولی است و فرصت و تمرین آموزش رفع مسائل و رفع مشکلات را از آن‌ها می‌گیرم. با مداخله در امور آن‌ها خودم بدون انرژی خواهم ماند. خداوند به اندازه‌ی تحمل هرکسی به او مسائل و مشکلات می‌دهد، تا آن‌ها را رفع و حل کند و یا شرایط را بپذیرد.
زندگی کن و بگذار زندگی کنند!



برادری واقعی

زمانی بود که برایمان مهم نبود که یکی از اعضای خانواده باشیم،دوستی در میان جمع دوستان، همکاری در میان همکاران یا عضوی مؤثر در جامعه. ما همیشه تلاش میکردیم که برای در راس بودنبجنگیم یا پشت مردم پنهان شویم. این خودمداری باعث میشد کهرابطه مان با تمام انسا نهای اطرافمان قطع شود. کوچکترین درکی ازبرادری راستین نداشتیم.(دوازده گام و دوازده سنت)


این پیام که در گام چهارم نهفته بود، اولین پیامی بود که بلند و واضح شنیدم؛ هرگز خودم را در کتابی ندیده بودم ! پیش از اینکه به انجمن بیایم، می دانستم که هیچ جایی نیست که به من بیاموزد چطورمی توانم من هم به جمع دیگران بپیوندم. از همان اولین جلسات، دیدم همه دارند همین کار را انجام می دهند و این همان چیزی بود که من می خواستم. یکی از دلایلی که امروز یک الکلی هشیار و شاد هستم این است که دارم این مهمترین درس را می آموزم.


 احساس همدلی 16                       فروردین

سرانجام فردی از افکار و کارهای نامعقولی که انجام داده بودم، با خبر شد.»

کتاب پایه

v

معتادان، اغلب احساس بسیار منحصر به فردی دارند. ما مطمئن هستیم که هیچ کس مانند ما مواد مصرف نکرده است و مجبور به انجام کارهایی که ما برای به دست آوردن آن انجام دادهایم، نبوده است. این احساس که هیچ کس واقعاً ما را درک نمیکند، میتواند ما را برای سالهای بسیار از بهبودی دور نگاه دارد.

اما وقتی وارد اتاقهای معتادان گمنام میشویم، رفته رفته احساس "بدترین" بودن یا "بیعقلترین" بودن را از دست میدهیم. وقتی اعضاء تجربیات خود را مشارکت میکنند، به صحبتهای آنها گوش میدهیم. متوجه میشویم دیگران نیز همان مسیر منحرفی که ما طی کردهایم را طی کردهاند و باز هم قادر به دستیابی به بهبودی بودهاند. به تدریج باور میکنیم بهبودی در دسترس ما نیز قرار دارد. 

در حالی که در بهبودی خود پیشرفت میکنیم، گاهی اوقات فکر ما هنوز نامعقول است. اما وقتی دوران سخت خود را با دیگران مشارکت می‌کنیم، متوجه میشویم دیگران با ما احساس همدلی میکنند و درباره چگونگی رویارویی با مشکلات خود صحبت میکنند. مهم نیست فکر ما چقدر مغشوش به نظر رسد، در هر حال، وقتی دیگران از طریق صحبت کردن درباره راه حلهایی که پیدا کردهاند با ما ارتباط برقرار میکنند، امیدوار میشویم. رفته رفته باور میکنیم میتوانیم برای ادامه بهبودی خود، از مرحلهای که سپری میکنیم، سربلند بیرون بیاییم.

هدیه معتادان گمنام این است که یاد میگیریم تنها نیستیم. میتوانیم از طریق مشارکت تجربه، توانایی و حتی فکر نامعقول خود با سایر اعضاء پاک شویم و پاک بمانیم. با انجام این کار، آماده استقبال از راه حلهایی میشویم که دیگران برای مشکلاتی که ما با آنها روبرو میشویم، پیدا کردهاند.  

v

فقط برای امروز:  سپاسگذارم از اینکه میتوانم با دیگران احساس همدلی کنم. امروز، وقتی آنها تجربیات خود را به مشارکت میگذارند، به صحبتهایشان گوش میدهم و تجربیات خود را با آنها در میان میگذارم. 


با خودم خوب باشم
5آوریل      16فروردین
امروز برای چیزهای زیادی که قبل از برنامه حتی آنها را نمی دانستم سپاسگزارم.باور نمی کردم کسی یا چیزی بتواند در حمل کردن بار دنیا که  روی شانه هایم بود کمکم کند.امروز می توانم در باره بعضی چیزها فکر کنم راجع به آن با اعضای نارانان صحبت کنم و کاری را که خودم نمی توانم برای خود انجام دهم به نیروی برتر از خودم بسپارم
این کار به این معنی نیست که چیزی با روشی که من دوست دارم به نتیجه برسد.بلکه به این معنی است که من مسوول انجام دادن _تصمیم گرفتن _به دوش کشیدن یا حل کردن مسایل دیگران نیستم.یاد گرفته ام که من مسوول دیگران نیستم .این رهایی بزرگی است
بعد از انجام قدم چهار و صحبت با اعضا و هم چنین داشتن یک راهنما که اجازه می داد ببینم چه کارهایی به من کمک می کند و چه کارهایی به من کمک نمی کند .اکنون می دانم من مسوول همه کس و همه چیز نیستم
درک کردم که اعتیاد یک بیماری است.نارانان کمکم کرد تا برای آنچه که دارم سپاسگزار باشم.امروز برای چیزهایی سپاسگزارم که فکر می کردم حق مسلم من است.چیزهایی مثل غذا،خانه ای برای زندگی ،اتومبیلی برای رانندگی و دوستانم.
یاد گرفته ام مسوولیت چیزهایی که می توانم را به عهده بگیرم و آن را به نیروی برترم بسپارم.با علم به اینکه نتیجه آن به من بستگی ندارد.برای درک این موضوع تا ابد از برنامه سپاسگزارم.

تفکری برای امروز:
امروز می دانم معنی با خودم خوب بودن یعنی چه؟؟می فهمم که می توانم مراقب خودم باشم و برای اینکه فردی بشوم که می خواهم باشم همه منابع را در خودم دارم.باور دارم با استفاده از ابزارهای نارانان و داشتن شهامتی برای تغییر می توانم شخص خیلی بهتری باشم.برای فردی که امروز هستم سپاسگزارم


شانزدهم فروردین
زمانی هر چه فکر میکردم اتوماتیک وار به زبان می آوردم . حتی اگر در مورد حقیقت داشتن آن مطمئن نبودم کلمات از من بیرون میریختند . در جلسات یاد گرفتم قبل از حرف زدن فکر کنم . وقتی در معرض اتهامات خشمگینانه قرار میگیرم و وسوسه میشوم به همان شکل پاسخ دهم ،خودم را کنترل کرده و "فکر میکنم"وقتی دلم می خواهد کسی را لو بدهم یا غیبت کنم یا مسئله ای بسیار خصوصی را با یک غریبه باز گو کنم . تامل کرده و "فکر میکنم "و هنگامیکه از من در مورد مسائل دیگری نظر نخواسته اند قبل از درگیر شدن در بحث به خود فرصت داده و "فکر میکنم "به این ترتیب آگاهانه انتخاب میکنم که چطور عکس العمل نشان خواهم داد . شاید تصمیم بگیرم چیزی نگویم یا یک راه ماهرانه تر برای آن انتخاب کنم یا از خود بپرسم آیا آنچه را فکر میکنم واقعا فبول دارم ؟ شاید تصمیم بگیرم که اینجا جای مناسبی برای گفتن آنچه در سر دارم نیست . شاید هم خیلی محکم و رک و راست حرفم را بزنم . در هر صورت راهی که انتخاب کنم امروز قادر به پذیرفتن عواقب کارهای خود هستم چون فکر کرده و آنها را انتخاب کرده ام.

یاد آوری امروز

امروز حرفهایم را به دقت و در جهت بهترین منافعم انتخاب میکنم . به دهانم اجازه گفتن چیزی را که سرم تحملش را ندارد نمیدهم "


16 فروردین: همه چیز زنگار روح توست، مگر عشق ورزیدن.

در زمان مصرف هیچ شناختی از خود نداشتم. ارزشهای خود را بر اساس قضاوت دیگران تعیین می کردم. بنابراین همیشه خود را کمتر از دیگران میدیدم. این خود کم بینی ناشی از اثرات مصرف نیکوتین بود. مصرف مواد مخدر مرا در ناخوشی و بی خبری نگه داشته و اجازه نمی داد تا به شناختی از خود و خدا برسم.
با یک انجمن دوازده قدمی آشنا و قطع مصرف مواد مخدر کردم. پس از مدتی دریافتم می توانم کارهای بیشتری هم انجام داد. بنابراین با انجمن نیکوتینی ها آشنا شدم و مصرف نیکوتین را قطع کردم. من یک زندگی رها از هر گونه ماده مخدر را انتخاب کردم.
انجمن نیکوتینی های گمنام و اعضاء آن تبدیل به نیروی برتر شدند. از آنان عشق بلاعوض دریافت نمودم. با تکیه گاهی امن یک زندگی رها از هر گونه ماده مخدر را تجربه کردم. عشق بلاعوض اعضاء سبب شد خود را دوست بدارم و در قطع مصرف باقی بمانم.
بیماری اعتیاد همیشه در کمین است. در مسیر بهبودی هنوز جوان و خام و در حال یادگیری و شناخت بیشتر از خود و خدا هستم. همیشه در حال کشف چیزی تازه در وجود خود هستم. ساعت به ساعت و روز به روز در حال زنگار زدایی از روح خود و ایمان آوری هستم.

برای امروز، عشق و ایمان را جایگزین ترس و تردید خواهم کرد.


اصول برنامه‌ی خودیاری قدم‌ها و دوستان بهبودی در مجموع، به‌صورت محوریت خداوند مرا در حل مسائل و رفع مشکلات و اداره‌ی امور زندگی یاری می‌کنند. کمک و عشق این دوستان معنایی عمیق‌تر از شعار و تعارف دارد. آنها در لحظات بحرانی مرا به صبر دعوت می‌کنند. وقتی مرا در آغوش می‌کشند در گوشم زمزمه‌ی مهربانی سر می‌دهند. مانند: زیاد سخت‌نگیر، مسئله زیاد مهم نیست، همه چیز قابل تحمل است، به خدا بسپار و خودت را رها کن. نجوای بیماریت را فراموش کن! می‌دانم زندگی همیشه در شادی و طبق خواست من نیست. گاهی ترس و غرور و خودخواهی و انکار مرا دچار دردسر خواهد کرد. اصول برنامه و دوستان مرا برای روبه رو شدن با این شرایط آماده می‌کنند. امروز با اقرار به داشتن عجز و ناتوانی در مقابل وابستگی‌ها، زندگیم را به خداوند می‌سپارم. اراده و قدرت خداوند در قالب اصول برنامه خودیاری و عشق دوستان مرا به سمت رُشد و تغییر و بهبود شرایط سوق می‌دهند، خداوند را شکر می‌کنم که مرا انتخاب کرد تا راه بهتر زیستن و با ارزش بودن را بیاموزم. گوش‌هایم را برای شنیدن پیام خداوند از دهان دوستان و راهنمایم باز می‌گذارم.
همه چیز موقتی است، صبور باش و ببین!



آرزوی محال
"این احساس عمیقِ پستی با احساسات عمیق بچگانه اش بـزرگتر جلوه میکرد و به این دلیل بود که همیشه بـه صـورت غیرعـادی و سیری ناپذیری دلش می خواست به چشم همه دنیا فردی موفق و معتبرجلوه کند. حتی از دوران کودکی آرزوهای محال داشت. و ظاهراً هـیچ
وقت به آرزوهایش نخواهد رسید!"(زبان دل)

وقتی مشروب می خوردم بین دو احساس متفاوت سر در گم بودم؛احساس میکردم که هیچ کس مرا نمی بیند و فکر میکردم که در مرکزتوجه کل دنیا هستم. بخش اعظم بهبودی من به این دلیل بود که سعی کردم بین این دو احساس تعادل برقرار کنم. حال کـه هـشیار شـده امتوقعم را کم کرده ام، به این ترتیب میتوانم بسیاری از جنبه های دیگررا هم ببینم و از هر یک از آرزوهایم درس بگیرم. معمولً در یـادگیری واقعی نقطه های تاریکی هم هست، اما در هـر دوره از بهبـودیم، نـوربیشتر و بیشتر و دیدم شفافتر میشود.


 15 فروردین                    محافظت از بهبودی خود

به خاطر بسپارید که ما. در نهایت در قبال بهبودی و تصمیمهای خود مسئول هستیم.»

کتاب پایه

v

اکثر ما با انتخابهایی روبرو میشویم که بهبودی ما را با چالش مواجه میسازد. مثلاً اگر خود را دچار درد جسمی شدید مییابیم، باید تصمیم بگیریم آیا از دارو استفاده کنیم یا خیر. باید درباره شدت درد با خود بسیار صادق باشیم، با پزشک درباره اعتیاد و بهبودی خود صداقت داشته باشیم و با راهنمای خود نیز صادق باشیم. اما در نهایت خود تصمیم میگیریم، زیرا این ما هستیم که باید با عواقب این تصمیم زندگی کنیم.

چالش رایج دیگر، تصمیمگیری درباره شرکت یا عدم شرکت در یک مهمانی است که درآن مشروبات الکلی سرو میشود. دوباره باید وضعیت خود را در نظر بگیریم. اگر کسی که از بهبودی ما حمایت میکند در این مهمانی حضور داشته باشد، خیلی بهتر است. اما اگر در رویارویی با این چالش احساس ناتوانی میکنیم، احتمالاً باید از دعوت مزبور صرف نظر کنیم. امروز میدانیم حفظ بهبودی ما از حفظ آبرو مهمتر است.

همه این تصمیمگیری ها مشکل هستند و نه تنها مستم توجه دقیق ما، بلکه مستم راهنمایی راهنما و تسلیم کامل به نیرویی برتر هستند. با استفاده از همه این منابع میتوانیم بهترین تصمیم را بگیریم. اما در نهایت این تصمیم به عهده ماست. امروز در قبال بهبودی خود مسئول هستیم.

v

فقط برای امروز:  وقتی با تصمیمی روبرو میشوم که بهبودیام را با چالش مواجه میسازد، قبل از تصمیمگیری با تمام منابعی که در اختیار دارم، م میکنم.



تکبر.
4 آوریل       15 فروردین
اگر در گذشته شما بامن مخالف بودید آنقدر با شما بحث می کردم تا تغییر عقیده دهید و با من هم عقیده شوید همیشه حق با من بود و شما باید این حقیقت را می فهمیدید.در غیر این صورت یا شما را کاملا نا دیده می گرفتم یا فقط شما را تحقیر می کردم.این برخورد همراه غرور وتکبر باعث شد از دست دنیا دیوانه باشم و مردمش را دوست نداشته باشم.من آدمی تلخ و غمگین بودم.این طرز فکر جایی برای صلح و آرامش نگذاشته بود.سپس با معتاد آشنا شدم  کسی که آدم به ظاهر بسیار سازگاری بود و می توانست خود پسندی و غرور مرا کند عاشق شدم و شش ماه بعد ازدواج کردیم.سر انجام این رابطه مرا به نارانان آورد.
در نارانان به من پیشنهاد شد تمرکزم را از دیگران برداشته و روی خودم بگذارم.در  طول تراز نامه قدم چهار نیازی را که همیشه به حق جانبی داشتم با راهنمایم مشارکت کردم.او از من پرسید چرا این موضوع اینقدر برایت مهم است.او هم چنین یاد آوری کرد که برای اعتبار خودم شاید لازم باشد به دیگران اهمیت بدهم.هم چنین تا آوری کرد تا دعای آرامش را بخوانم و کسی را که می توانم تغییر دهم بشناسم.چون خیلی غمگین بودم به دید گاه او توجه کردم.
بنا بر این تمرین کردم که حق به جانبی ام را رها کنم.ابتدا مشاجره و بحث را کنار گذاشتم .برایم حیرت آور بود.وقتی مشاجره و بحث را کنار گذاشتم چیزهای دیگری تغییر کرد.سازگاری در برابر دیگران  میزان خشم و تلخی مرا نسبت به دیگران کاهش داد.برایم حیرت آوربود حتی می توانستم با کسانی که مثل من فکر نمی کردندخوب باشم.سر انجام حتی توانستم در بیشتر مواقع دیگران را بپذیرم.

تفکری برای امروز:
تغییر آسان نیست و من به سرعت تغییر نکردم .من باید طرز تفکر و رفتار های جدیدی را تمرین کنم.اگر تمرین نکنم رفتارهای قدیمی را دو باره تکرار خواهم کرد.


پانزدهم فروردین
اخیرا از بحرانی در زندگی الکلی مورد علاقه ام با خبر شدم . امروز وقتی کار میکردم . متوجه شدم بر روی صندلی افسرده و حواس پرت افتاده ام . تمام فکر کار از من جدا شده بود و من به شدت مشغول ساختن سر انجامی وحشتناک از بحران عزیزم و وحشت از اینکه عواقب آن به چه شکل هایی مرا تحت تاثیر قرار میداد . بودم . شعار "فقط برای امروز "به من یاد آوری میکند که با وجود ترسهایم ،نمی دانم فردا چه پیش خواهد آمد . چرا به آینده ، پرت میشوم ؟ شاید به احساساتم اجازه وجود داشتن نداده ام . بخشی از وجودم شرط می بندد که اگر از قبل نگران باشم ، روبرو شدن با خبر های بد ،آسانتر میشود . ولی نگرانی مرا از آینده حفظ نمیکند . فقط مرا از زندگی در اینجا و حال باز میدارد .


یاد آوری امروز

احتیاجی نیست به دنبال این باشم که در مورد آنچه ممکن است در آینده پیش بیاید چگونه خواهم کرد . در واقع نمی دانم چه فکر خواهم کرد . شاید هم هرگز پیش نیاید . بنا براین وقتی احساس کنم که دارم "اکنون" را ترک میکنم به خود یاد آوری میکنم که فردا مشکل امروز نیست . "نگرانی هرگز غم فردا را از بین نمیبرد ،فقط از توانایی امروز میکاهد


15 فروردین: معجزات همیشه وجود دارد، فقط باید آن را جستجو کنی.

در یک روز پر تنش، لحظه ای مکث و کشیدن نفسی عمیق سبب کاهش تنش و یادآور حضور پروردگار است. یک نفس عمیق مانند بسیاری چیزهای دیگر مثل: یک گل، یک زنبور و یا یک درخت یک معجزه است. فقط کافی است لحظه ای تأمل کنیم و یا چشم معجزه بین معجزات اطرافمان را ببینیم تا به درک معجزه یک نفس عمیق برسیم.

پروردگارا، برای امروز بابت معجزاتی که هر روز در زندگی ام رخ می دهد سپاسگزارم.


امروز وقتی دستان دوستانم را هنگام خواندن دعای آرامش می‌فشارم، احساس انرژی و شیرینی دارم. دیگر تنها و منزوی نیستم. به جایی و اصولی معنوی احساس تعلق می‌کنم. برایم تجربه‌ی زیبایی است. در صورتی که قبلاً من هرگز به کسی و جایی تعلق نداشتم. نفرت از خود و دیگران باعث شده بود که سال‌ها از گردونه‌ی زندگی خارج شوم. بلاتکلیفی و سرگردانی و احساس بی‌ارزشی باعث می‌شد، که وابسته به کسی و یا چیزی شوم، گاهی با افرادی از قبیل دکتر یا مهندس یا اشخاص پولدار می‌گشتم، گاهی به موقعیت اقتصادی، شهرت و یا مقامی وابسته می‌شدم تا شاید در کنار آن‌ها ارزشی پیدا کنم. احساس دردناک بی‌ارزشی چیزی نیست که از آن به سادگی رها شد، هیچ راه‌حل علمی و دارویی برای بیماری‌ام پیدا نمی‌شد. در چنین وضعیتی به پدر و مادرم دشنام می‌دادم، که چرا من را به خاطر یک لحظه لذت به دنیا آورده‌اند. راستی نقش من در خلقت و دنیا چیست؟ در چنین درگیری‌های فکری فقط صدای خواندن دعای دوستان مرا آرام می‌کند. خداوندا: آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آن‌چه را که نمی‌توانم تغییر دهم، شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می‌توانم و دانشی که تفاوت آن
به صدای مهربانی گوش بده، آرام باش!



بپذیریم که انسانیم و جایزالخطا

سرانجام دیدیم که در دفترچه یادداشتهای روزانه باید درباره خودمان بنویسیم، نه دیگران. پس صادقانه اشتباهاتمان را پذیرفتیم وخواستیم تا این مسائل را حل کنیم.(از دیدگاه بیل)


چرا الکلی ها مسئولیت پذیر نیستند؟ من به خاطر مشکلاتی که دیگران برایم به وجود می آوردند مشروب می خوردم. وقتی به انجمن آمدم به من گفتند ببین کجا اشتباه کرده ای. من با این همه مشکلات مختلف چه کار باید می کردم؟ وقتی  به راحتی پذیرفتم که من هم دراین مشکلات نقش داشته ام، توانستم آنها را روی کاغذ بنویسم وعلتش را ببینم . بله دلیلش این بود که انسان جایزالخطاست . نباید ازخودم انتظار داشته باشم که کامل باشم ! قبلاً پشت سر هم اشتباه می کردم. وقتی درباره آنها با خودم صادق بودم و به خودم اجازه دادم تا آنها و خودم را بپذیرم، دیگر بهبودی در چند قدمیم قرار داشت.


 فقط برای شما              14 فروردین

اعتقاد به بیداری در شخصیتهای مختلفی که در انجمن هستند، به شکلهای مختلفی بروز پیدا میکند.»

کتاب پایه

v

اگرچه همه ما قدمهای یکسانی را طی میکنیم، هر یک از ما بیداری حاصل از آنها را به روش خود تجربه میکنیم. شکلی که بیداری در زندگی ما به خود میگیرد، بسته به اینکه چه کسی هستیم متفاوت خواهد بود.

برای برخی از ما بیداری وعده داده شده در قدم دوازدهم، به احیای علاقه ما به مذهب یا عرفان منتج میشود. برخی دیگر از افراد شناختی از زندگی اطرافیان خود پیدا میکنند و شاید برای اولین بار همدردی را تجربه کنند. برخی دیگر نیز متوجه میشوند که قدمها آنها را نسبت به اصول رفتاری یا اخلاقی خود هشیار کرده است. اکثر ما بیداری خود را به صورت ترکیبی از این حالتها تجربه میکنیم و مانند فردی که بیدار شده است، هر یک از این ترکیبها نیز منحصر به فرد است. 

اگر انواع مختلف بیداریهای بسیار زیاد است، از کجا بفهمیم یکی از این انواع را به درستی تجربه کردهایم؟ قدم دوازدهم دو علامت را به ما ارائه میدهد: اصولی را یافتهایم که میتوانند به خوبی ما را هدایت کنند، نوعی از اصول که مایل به اجرای آن در همه امور هستیم. به تدریج نسبت به مشارکت کردن رایگان تجربیات خود با سایر معتادان توجه کافی مبذول میداریم. فرقی نمیکند جزییات بیداری ما چگونه است، در هر حال، به همه ما راهنمایی و عشق مورد نیاز برای زندگی رضایتبخش و بخشیده شده است. 

v

فقط برای امروز:  بیداری من، صرف نظر از شکل ویژهاش، به من کمک کرده است تا جایگاه خود در دنیا را با عشق و زندگی پر کنم. بدین خاطر سپاسگزارم.


قدم چهارم
3  آوریل     14فروردین
در ابتدای حضورم در نارانان خیلی عصبانی بودم.و از عزیز معتادم رنجش زیادی داشتم.برای اتفاقی که می افتاد او را سر زنش می کردم.احساس می کردم من تنها کسی هستم که از اعتیاد در رنج است .من قربانی بودم و اوباعث درد و رنج من بود و حق داشتم از او عصبانی باشم.از او متنفر بودم ولی هنوز دوستش داشتم.به خاطر بچه هایی که داشتیم با او ماندم  مقصر دانستن معتاد به من کمک می کرد که همه کار های خوب یا بدم را توجیه کنم.
هرگز فکر نمی کردم لازم باشد نگاهی به خودم بیاندازم.تمرین نکردن روی خودم خیلی آسانتر بود.هرگز فکر نمی کردم نواقص و کمبود هایی دارم.شاید گاهی انتخاب های بدی داشتم اما من که معتاد نبودم.در نارانان یاد می گیرم در مقابل خودم عاجز نیستم،قربانی نیستم و باید مسوول انتخاب هایم باشم.این را با کار کرد قدم ها بدست می آورم .به خصوص قدم چهارم در بهبودی من خیلی موثر بود.چون از من می خواهد نگاه بی با کانه ای به خودم بیاندازم.از من خواسته می شود نواقص شخصیتی ام را بشناسم .پس می توانم نقشی که من در بیماری خانوادگی اعتیاد بازی می کنم را ببینم و بهتر بفهمم.
حالا می فهمم سر زنش کردن دیگران مدت ها قبل از ورود معتاد به زندگی ام شروع شده بود.همیشه مقصر دانستن دیگران آسانتر از این بوده است که اقرار کنم سهمی در مشکلات داشته ام و دیگر اینکه چطور نگرشم ،احساسات و رفتار هایم را تحت تاثیر قرار داده بود.امروز یاد می گیرم لازم است با خشم و رنجش هایم کنار بیایم.این کار را برای خودم می کنم چون خواهان صلح و آرامش هستم.

تفکری برای امروز:
قدم چهارم یکی از ابزار های بهبودی من است .به من کمک می کند نقاط ضعف و قوتم را پیدا کنم تا بتوانم نقش فعالی در بهبودیم داشته باشم.


چهاردهم فروردین
من در الانان یاد گرفتم که تلاش من برای ترک دادن الکلیسم دیگری محکوم به شکست است جون من در مقابل آن عاجزم ،دیگران در این انجمن نیز شکست خورده اند ولی تقریبا از این نظر خوشحال بنظر میرسند . با گذشت زمان متوجه شدم با رها کردن این جنگ که می دانستیم به شکست منجر میشود آزاد شدیم .به تدریج فهمیدم هر انچه انجام دهم یا انجام ندهم الکلی ام را متقائد به ترک نخواهد کرد . بطور ذهنی این را فهمیدم ولی مدتی طول کشید تا در قلبم به آن معتقد شدم .جلسات مکرر ،تلفن ها و نوشته ها در جریان این یاد گیری غیر قابل انکار بودند . سپس هنگامیکه عزیزم پاک بودن را انتخاب کرد .راههای جدیدی برای بکار بردن این اصول "عاجز بودن"پیذا کردم با اینکه وسوسه شده بودم . که تعداد جلسات رفته شده را بررسی و الکلیم را در هر چیز ناراحت کننده حفظ کنم ،قبول کرده بودم که هیچ کاری برای حفظ و یا و یا شکستن پاکی دیگری نمی توانم انجام دهم . پس از مدتی متوجه شدم که ترسهای من زیاد مربوط به الکلیم نبودند . برعکس نشان دهنده این بودند که احتیاج داشتم که روی خودم کار کنم.

یاد آوری امروز

وقتی می توانم قبول کنم که در مقابل الکلیسم عاجزم ، بیشتر قادر به اداره زندگیم هستم امروز مسیری که به آزادی شخصی و آرامش منتهی میشود را پیش میگیرم که با تسلیم من شروع میشود "اگر بتوانیم این برنامه را وارد همه مراحل زندگی روز مره خود کنیم رشد ما نا محدود می شود


چهاردهم فروردین:   به جای لعنت کردن تاریکی شمع روشن کن.

   وقتی شیطان نیکوتین می گوید: زندگی ارزش نداره، به مصرف ادمه بده! حق انتخاب دارم که آنرا باور کنم یا نه. قدر مسلم زندگی فراز و نشیب دارد و ممکن است بعضی وقت ها دشوار باشد. اما آیا با مصرف مشکلی حل می شود؟ برای من بهترین راه رهایی از این احساس رو به رو شدن و پذیرش آن است. وقتی در زندگی با رنج و مشقت رو به رو می شوم می توانم از خود بپرسم: آیا در حال زندگی کردنم یا جان کندن؟ آیا اینگونه زندگی کردن ارزشش را دارد؟ چگونه می توانم از این وضع خارج شوم؟ و همیشه راهی برای خروج وجود دارد!

برای امروز بی توجه به اینکه زندگیم چگونه است خود را دوست دارم. هیچ چیز ابدی نیست.


امروز خداوند را سپاسگزار هستم می‌دانم که مرا در به ‌کارگیری اصول خودیاری بهبودی کمک خواهد داد. خداوند با رهایی من از دست دیو عادت و وابستگی و هم‌وابستگی‌ها به من حق انتخاب داده و مرا کمک کرد، تا از بلاتکلیفی در این جهان نجات یابم و بدانم که بیهوده خلق نشده‌ام. با آرامشی که در حریم او پیدا می‌کنم، آن را به عنوان عشق به خود و دیگران اهدا خواهم نمود. ارزش‌های واقعی بهای بودن در امان خداوند است. او مرا در انتخاب حال خوبی، دوستان بهبودی شیوه‌های مناسب زندگی، احساس تعلق خاطر، احترام به عواطف و احساساتم همراهی می‌کند. از او می‌خواهم که مرا در رهایی از احساسات و اعمالی که به خود و دیگران زیان می‌رساندم، یاری دهد. این‌که در هر لحظه حالتم متغیر خواهد بود و ممکن است در این تغییر حالت افکار و رفتارم به صورت خودخواهانه نشان دهم. زیرا بیماری من با کوچکترین مسئله هم عود می‌کند. باید بدانم که در این تغییر حالت‌ها من مقصر نیستم، امّا در همه حال می‌توانم حال خودم را خوب نمایم و از این حالت خارج شوم، اصول و معنوی برنامه توانایی شناخت و مراقبت و جبران خسارت را به من داده است.
از این‌که حق انتخاب دارم زندگیم زیبا شده!


ساختن شخصیت

وقتی بیش از حد به دیگران توجه و محبت کنی و از آنها حمایـت کنی فقط باعث میشوی که نفرت رشد کند. .(دوازده گام و دوازده سنت)

وقتی در مرحله چهارم مجبـور شـدم نیـازم را بیـان کـنم، فکـر نمیکردم که بگویند این ضعف شخـصیتم محـسوب مـیشـود. دلـم میخواست که این را ویژگی شخصیتم بدانم.(میـل بـه راضـی کـردن مردم) همیشه به من اشاره میکردند که این "نیاز" خیلی برایم گران تمام خواهد شد. هنوز هم از تأیید دیگران لذت مـی بـرم، امـا دیگـر نمی خواهم مثل سابق هزینه به آن گزافی را بپردازم. دیگـر بـه خـاطر خشنودی دیگران خودم را عذاب نمی دهم. اگر مرا تأیید کنید خیلـی خوشحال میشوم، در غیر این صورت باز هم میتوانم به زندگی ام ادامه دهم. من مسئولم آنچه را که میدانم حقیقت است به زبان بیـاورم، نـه آنچه را که فکر میکنم دیگران میخواهند بشنوند.همچنین، غرور کاذبم هم همیشه باعث شده نگران شهرتم باشـم.از زمانیکه برنامه های انجمن را به کار می برم، هدفم این است که خودم باشم.


13 فروردین        جذابیت

بازتاب عمومی ما از آنچه باید ارائه دهیم، عبارتست  از: روش موفق و اثبات شده حفظ شیوه زندگی عاری از مواد مخدر.»

کتاب پایه

v

بله، ما اعضای جدید را جذب میکنیم. معتادان بیشتر و بیشتری معتادان گمنام را پیدا میکنند. اما وقتی جدیدترین اعضای ما خسته از درگیری خود با اعتیاد از راه میرسند، چگونه با آنها برخورد میکنیم؟ آیا به سراغ تازهواردهایی میرویم که در جلسات ما سردرگم و مردد بر روی پای خود ایستادهاند؟ آیا مایلیم آنها را با اتومبیل خود به جلسات برسانیم؟ آیا هنوز با معتادی که رنج میکشد، به صورت دونفره کار میکنیم؟ آیا شماره تلفن خود را به آنها میدهیم؟ آیا مشتاقیم تماس تلفنی مذکور در قدم دوازدهم را پاسخ دهیم، حتی اگر این کار به برخاستن از رختخواب در نیمه شب منجر شود؟ آیا با فردی که دارای جهتگیری جنسی متفاوت یا فرهنگ دیگری است، کار میکنیم؟ آیا در اعطای وقت خود به دیگران سخاوتمند هستیم؟

شکی نیست که با ابزار عشق و پذیرش سایر معتادان انجمن روبرو شدیم. چیزی که بسیاری از ما را به معتادان گمنام جذب کرد این بود که سرانجام مکانی را پیدا کردیم که نسبت به آن احساس تعلق میکردیم. آیا این احساس تعلق را به اعضای جدیدتر خود نیز ارائه میدهیم؟ ما نمیتوانیم معتادان گمنام را ارتقا دهیم. اما وقتی اصول را در زندگی خود به اجرا در میآوریم، همان طور که خود به سوی بهبودی جذب شدیم، اعضای جدیدتری را به راه NA جذب میکنیم. 

v

فقط برای امروز:  با یک تازهوارد کار میکنم. به یاد دارم که خود نیز زمانی تازهوارد بودم. سعی میکنم با همان احساس تعلقی که خود در NA یافتهام، دیگران را جذب کنم.


قضاوت کردن.
2  آوریل   13فروردی
شنیدم یکی می گفت "انسان ها اشتباه می کنند اما خود آنها اشتباه نیستند".این باعث شد که در مورد مواقعی فکر کنم که معتاد زندگی ام را قضاوت می کردم آیا به معتاد اجازه فکر کردن می دادم یا فکر می کردم معتاد نمی فهمد؟
نمی توانستم این فکر را از سرم بیرون کنم.اشتباه کردن لازمه انسان بودن است.من اشتباه می کنم و به این ترتیب می فهمم که انسانم.
این به من یاد آوری می کند که چقدر زود قضاوت می کنم .
از برنامه نارانان یاد گرفته ام تراز خود رابگیرم و از گرفتن تراز دیگران خود داری کنم.یاد گرفته ام برای حد و مرز هایی بگذارم.از خودم سوال می کنم آیا این مساله من است یا معتاد؟؟
اگر مربوط به معتاد است آن را کنار می گذارم .زندگی کردن در لحظه را یاد می گیرم زندگی یک سفر است نه یک مقصد.
هم چنین یاد می گیرم وقتی اشتباهی می کنم بلا فاصله جبران خسارت کنم.می دانم که جز خودم نمی توانم رفتار فرد دیگری را کنترل کنم.هر روز از نیروی برترم می خواهم کمک کند و با من باشد.یاد می گیرم اولویت هایم اول نیروی برتر،دوم خودم سپس دیگران هستند.با مراقبت کردن از خودم در این راه می توانم به دیگران کمک کنم البته اگر آنها بخواهند.
من رهایی را زمانی حس می کنم که یاد بگیرم مسوول رفتار معتاد نیستم.

تفکری.برای امروز:
من معتاد و دیگران را قضاوت نخواهم کرد.تراز خودم را خواهم گرفت .جبرا ن خسارت های خودم را انجام خواهم دادو فروتنانه از نیروی برترم کمک خواهم خواست .با انجام این کارها تغییر برای بهتر شدن را تجربه خواهم کرد.


سیزدهم فروردین
الانان با تشویق من در پیدا کردن یک درک شخصی از خدا ،آزادی بزرگی به من میبخشد و بمن می آموزد تا همین آزادی را به دیگران نیز بدهم . تا وقتی که نم توانستم به خداوند انگونه که برای من مفهوم داشت فکر کنم قادر نبودم تا زندگی خود را واقعا به دست او بسپارم
تصور من از خدا متغیر است . همچنانکه من به تغییر و رشد ادامه میدهم این تصویر نیز تغییر میکند .چه عالی ست حالا نیروی برترم را که مثل خودم زنده است ،احساس میکنم .هرگز فکر نمی کنم ، در زندگی به چنین سر چشمه ای از آرامش ،جرات و بینش برسم . در سفر زندگی من یک هدف مشخص و منحصر به فرد وجود دارد . من تنها کسی هستم که میتواند آنرا طی کند و برای اینکار به کمک خدایی "که من می فهمم "
احتیاج دارم . با تکیه بر ایمانم میتوانم محکم به راهم ادامه دهم و با اعتماد به نفس با آینده روبرو شوم .

یاد آوری امروز

زمانی از زندگی کردن برای خودم میترسیدم . به خاطر اینکه نمیدانستم چطور اینکار را انجام دهم و فکر میکردم هیچکس نیست آنرا بمن نشان دهد . حالا منبعی عمیق در درونم دارم که مرا در راههای متعدد راهنمایی میکند . من در سفرم تنها نیستم .در بطن زمستان بالاخره دریافتم که در من تابستان شکست ناپذیر وجود داشته .


13 فروردین: در برابر نیکوتین عاجزم، اما در برابر انتخابهای مسئولانه خیر.

به این درک رسیده ام که زندگی مانند جدولی است که باید با صبر و حوصله تکه های آن را کنار هم گذاشت. بی حوصلگی منجر به شکست در تکمیل نمودن جدول زندگی می گردد.
قبل از آشنایی با انجمن بی حوصلگی در چیدن. تکه های این جدول سبب نا بسامانی های بسیار در زندگی ام شده بود. در پشت دیواری از دود تصمیم می گرفتم و تصور می کردم نیکوتین در تصمیم گیری های صحیح کمک می کند.
اکنون که بدون مصرف نیکوتین تکه های جدول را کنار هم می گذارم حتی در شرایط ناهنجار همه چیز به خوبی پیش می رود. به همین دلیل هرگز از شرایط سخت و ناخوشایند زندگی فرار نکرده، با آن روبه رو می شوم و تکه مورد نیاز را سر جایش قرار داده و در این راه هر لحظه نیروی برتر را با خود همراه می کنم. امروز بابت قدم ها و سنت های دوازده گانه نیکوتینی های گمنام که فرصتی دادند تا هر روز روح خود را جلا داده و اجازه دهم اراده خداوند در زندگی ام جاری باشد سپاسگزارم.

برای امروز، می توانم به کمک خداوند انتخابهای درست داشته باشم.


من امروز می‌خواهم به کسی در گروه اعتماد کنم، به کسی که مرا درک می‌کند و خواهان کمک به یک بیمار وابسته است. این کمک به‌صورت عشق بلاعوض و بدون توقع انجام می‌شود و این دوست به نام راهنما در برنامه است. می‌خواهم هر آنچه را که در دل دارم به او بگویم. امیدوارم که او به‌حرف‌هایم گوش دهد. زمانیکه فارغ از همه قضاوت‌ها و ترس‌ها را با راهنمایم و خودم صادقانه حرف می‌زنم احساس خوبی دارم. کارهایی که من در اثر وابستگی و بی‌ارزشی انجام داده و غرق احساس گناه بوده‌ام، راهنمایم می‌گوید که من هم کارهای مشابه تو را انجام داده‌ام، وقتی احساس می‌کنم که به‌خاطر و کارهای انجام داده‌ام، مرا سرزنش و قضاوت نمی‌کند مطمئن می‌شوم که در جایگاه خوبی قرار گرفته‌ام. من می‌دانم که بیماری وابستگی در من رابطه‌ی مستقیم با مغز بیمارم دارد و این مغز بیمار من است که به من راهکارهایی داده است که چنین شده و چون بیماریی دارم معمولاً به جای تفکر درست، تخیل و توهم نادرست و منفی بافی را به من آموزش داده و راه نادرستی را نشانم می‌دهد، در این‌جاست که نقش مثبت راهنما به عنوان کمک به ما نشان داده می‌شود.
راهنما انتخاب کن و به او اعتماد داشته باش!



نگاه کردن به درون

باید با شجاعت تمام درون خود را بررسی کنیم.(دوازده گام و دوازده سنت)


گام چهارم تلاشی شدید و بی وقفه برای کشف استعدادهایی است که داشته ایم و داریم . می خواهم بدانم که دقیقا چطور، کجا و کی خواسته های طبیعی ام مرا به دام انداختند . آرزو دارم صادقانه به ناخوشی هایی نگاه کنم که این مسئله را برای خودم و دیگران به وجود آورده است . وقتی فهمیدم که چه مشکلات عاطفی ای داشته ام، توانستم برای اصلاح آنها کاری بکنم . بدون خواستن و تلاش مداوم برای این هدف، نمی توانستم هشیار شوم. برای اینکه با این احساسات چندگانه کنار بیایم باید احساس می کردم که فردی قوی هستم و می توانم به دیگران کمک کنم . چنین آگاهی ای یک شبه حاصل نمی شود و خود آگاهی هیچ کسی مداوم نیست. همه ظرفیت رشد و خودآگاهی را دارند، برای این کار باید با حقیقت صادقانه رو به رو شوند . وقتی به جای فرار کردن از مسئله با آن مستقیماً رو به رو شوم، همیشه تلاش می کنم تا حلش کنم و به این ترتیب این مشکلات کمتر و کمتر می شوند.


 عشق و اعتیاد     12 فروردین

برخی از ما برای اولین بار اثرات اعتیاد را بر افرادی که به ما نزدیکتر بودند، مشاهده کردیم. به این افراد برای اینکه در زندگی از ما محافظت کنند، به شدت وابسته بودیم. وقتی آنها منافع، دوستان و عزیزان دیگری پیدا میکردند، احساس عصبانیت و نومیدی میکردیم و لطمه میخوردیم.»

کتاب پایه

v

اعتیاد همه جنبههای زندگی ما را تحت تأثیر قرار داد. همان طور که به دنبال مواد مخدر میگشتیم تا همه چیز را درست کند، به دنبال افرادی میگشتیم تا به ما سر و سامان دهند. از دیگران درخواستهای غیرممکن داشتیم و افرادی را که چیزهای باارزشی برای ارائه به ما داشتند، طرد میکردیم. اکثر اوقات تنها افرادی که برای ما باقی میماندند، خودشان آنقدر محتاج بودند که قادر به انکار انتظارات غیرواقعبینانه ما باشند. تعجبی نیست که ما قادر به برقراری و حفظ روابط صمیمی سالم در دوران اعتیاد خود نبودیم.

امروز در دوران بهبودی انتظار نداریم که مواد مخدر چاره درد ما باشد. اگر هنوز از افراد انتظار داریم تا به ما سر و سامان دهند، شاید زمان آن است که روابط خود را به برنامه بهبودی خود اضافه کنیم. ابتدا میپذیریم که مشکلی داریم و مهمترین مسئله برای داشتن روابط صمیمی سالم را نمیدانیم. به سراغ اعضایی میرویم که مشکلات مشابه ما را داشتهاند و از آنها رهایی یافتهاند. با آنها صحبت میکنیم و به حرفهای آنها درباره این جنبه از بهبودیشان گوش میدهیم. برنامه را در همه امور خود به کار میبریم و همان نوع آزادی را در روابط خود جستجو میکنیم که در سراسر بهبودی خود بدان دست یافتهایم.

v

فقط برای امروز:  روابط عشقآمیز در دسترس من است. امروز، اثرات اعتیاد را بر روابط خود بررسی میکنم تا بتوانم تلاش برای دستیابی به بهبودی را آغاز کنم.


اعتماد سازی.
1 آوریل  
    12فروردین
در قدم چهارم یاد گرفتم بسیاری از اعتقاداتی که من به دیگران تحمیل می کنم ممکن است در نتیجه درد و نا امیدی خودم باشد.
معتقدم که اعتماد بخشی از هر عشق در رابطه نزدیک است .وقتی اعتیاد عزیز من فعال شد دیگر به او اعتماد نکردم .اکنون یاد گرفته ام که باورها و انتظاراتم از دیگران اشتباه و در نتیجه احساس درد،خشم،خیانت و رنجش بوده است.
هم چنین باور داشتم اگر معتاد به من دروغ می گوید مرا دوست ندارد.رابطه ای که بر اساس اعتماد باشد پناهگاه امنی است.جای نرمی برای قرار گرفتن .پس چرا معتاد همین را نمی خواهد ؟چرا می خواهد رابطه را با دروغ  آلوده کند؟چرا چنین چیز ارزشمندی را به خطر می اندازد.
چیزی که در واقع اتفاق می افتد این است که قوانین من برای یک رابطه شکسته می شود.من برای معتاد انتظاراتی ایجاد می کنم که باعث بوجود آمدن نا کامی در هر دوی ما می شود.از او می خواهم اعتمادم را دوباره جلب کند اما وقتی او تلاش خود را می کند می ترسم که با تکرار کار های گذشته دو باره به من آسیب بزند .او احساس گناه و شرم می کند .دوست دارد بعد از چند بار تلاش برای قابل اعتماد بودن و جبران گذشته روابط را به صورت قبل در آورد و من او را ببخشم و فراموش کنم.
در نارانان یاد می گیرم که اعتیاد یک بیماری است و وقتی پای مواد مخدر به میان می آید قدرت انتخاب خود را از دست می دهد.این آگاهی به من مهربانی برای پذیرش معتاد را می دهد.

تفکری برای امروز:
من می توانم جلوی صدمه زدن به خودم را بگیرم از این طریق که از معتاد انتظاری نداشته باشم.وقتی انتظاری از او دارم درد و نا امیدی را به خود راه می دهم.امروز می توانم معتاد را از بیماریش جدا کنم و خودش را دوست داشته باشم.می توانم به خودم اجازه دهم به بیماری بی اعتماد باشم.می توانم برای مراقبت از خودم هر آنچه لازم است انجام دهم.


دوازدهم فروردین
یک روز صبح زود نگاهم به توده ای زنبور عسل افتاد ه . با اینکه از حرکت دیوانه وار و وزوز شدید آنها کمی ترسیده بودم به خود یاد آوری کردم که اگر انگشتم را در کندوی آنها فرو نکنم مرا نیش نخواهند زد . اگر بتوانم فاصله ام را از یک وضعیت خطرناک حفظ کنم در امان خواهم بود . این دقیقا همان درسی است که "رها کردن "به من میدهد انتخاب با من است وقتی احساس میکنم که یک وضعیت برای تعادل جسم و روانم خطرناک است . میتوانم فاصله بین خود و این وضعیت را بیشتر کنم گاهی لازم است که بطور احساسی با یک مشکل خیلی در گیر نشوم و گاهی ممکن است ناچار به ترک اطاق یا ختم یک مکالمه شوم . گاهی سعی میکنم از رفتار الکلی ام یا مشکل اش فاصله بگیرم . معنای آن این نیست که دیگه او را دوست ندارم ،فقط به این معناست که ریسگ هایی را که برای سلامت خودم وجود دارند ،می شناسم و انتخاب میکنم .تا از خودم مراقبت کنم

یاد آوری امروز

حالا میدانم که چطور یک بحث خیلی ساده را با شرکت نکردن در آن خاتمه دهم ،یا از قدرت برترم برای تغیید چیزی که از آن عاجزم کمک بخواهم "نه "بگویم وقتی که واقعا میخواهم بگویم نه و از مرز جنون بجای شیرجه رفتن در آن عقب گرد کنم ."کسی که مشعل خود را حمل مییکند نباید از تاریکی بترسد


دوازدهم فروردین:   خوش رویی و پذیرش هر چیز به همانگونه که هست، هنری است که آن را در طول زندگی فرا می گیری.

   وقتی به روزهای اول قطع مصرف فکر می کنم افسرده می شوم. در آن روزها هر لحظه دوست داشتم گریه کنم و بسیاری اوقات می گریستم. فکر می کردم بهترین دوستم را از دست داده ام. هرگز نمی توانستم تصور کنم روزی دوباره قادر به خندیدن و شاد زیستن باشم. اما به کمک دوستان بهبودی، به مرور نه تنها قادر به خندیدن بلکه به یک زندگی شاد بدون مصرف نیکوتین وارد شدم. به یاد دارم در جلسه ای از این که چقدر مشکل است از جلوی مغازه ای که نیکوتین مصرفی ام را خریداری می کردم عبور کنم مشارکت کردم. بعد از پایان جلسه راه کاری که گرفتم این بود که هر وقت از جلوی آن مغازه عبور می کنم برای آن دست تکان دهم و به خود بگویم دیگر نیازی به آن ندارم. وقتی این راه کار را به کار بستم نه تنها عبور از آن جا برایم آسان بلکه حتی به خنده می افتادم. روز به روز توانستم بیشتر بخندم و از زندگی بدون مصرف نیکوتین بیشتر لذت ببرم. امروز وقتی می بینم یکی از همکارها کنار سطل زباله مشغول کشیدن سیگار است به خود می بالم و خدا را شکر می کنم که دیگر مجبور به مصرف نیستم. چیزهایی که قبلاً آزارم می داد دیگر باعث آزارم نیستند زیرا یاد گرفته ام امروز از زاویه بهتری به زندگی نگاه کنم. یاد گرفته ام که از زندگی و انتخاب های جدید لذت ببرم. امروز به راحتی می خندم و در جستجوی راههای لذت بردن از زندگی هستم. هنوز گاهی وقتی از جلوی آن مغازه عبور می کنم برای آن دست تکان می دهم.


دو ابزار مهم برنامه‌ی خودیاری، اوّل پذیرش خود به عنوان بیمار، دوم ایمان به خداوند است، که باعث رهایی ما از دست وابستگی‌ها شده است. من پذیرفته‌ام که در مقابل وابستگی به افکار و رفتارهای ناسالم و هم‌وابستگی به اشخاص عاجز هستم، زندگیم آشفته شده است. می‌دانم همین عجز باعث رهایی دوستانم در انجمن شد و در مورد من هم کار و جواب می‌دهد. می‌دانم اراده‌و قدرت انسان به تنهایی توانایی رهانیدن او از وابستگی‌ها را ندارد. می‌دانم فقط نیرویی مافوق تمام قدرت‌ها می‌تواند من را از وابستگی برهاند، ولی چطور؟ بدون شک هیچ‌کس به تنهایی قادر نیست این مسیر سخت و طولانی و ناشناخته را طی کند. به تجربه آموخته‌ام که ابزارهای گذشته ناتوان‌تر از آن هستند که مرا یاری دهند. آیا بهتر نیست خود را تسلیم اراده‌ی خداوند کنم؟ بهتر است دست یاری به سوی دوستان با تجربه دراز کنم. به‌سوی کسانی که موفقیت در برنامه را تجربه کرده‌اند. این معجزه در زندگی یکایک آن‌ها اتفاق افتاده است. آن‌ها به من می‌گویند صبر داشته باش، صبر به ما فرصتی می‌دهد، که بدانیم یک روزه بیمار نشده‌ایم و یک روزه هم نمی‌توانیم همه خرابی‌ها را درست کنیم.
ایمان به خداوند از باور شروع می‌شود!



همه مرا دوست دارند

در تقویم انجمن سال دوم بود تازه واردی به یکی از این گروهها پیوست. . بزودی معلوم شد که وضعیتش خیلی وخیم است، و از همه مهمتر که می خواست بهبود پیدا کند. . {او گفت:} "از آنجا که من قربانی اعتیادی دیگرم که حتی از اعتیاد به الکل هم شرم آورتر است، شاید شما مرا درمیان خودتان نپذیرید."(دوازده گام و دوازده سنت)


وقتی به انجمن آمدم، همسر، مادر و زنی بودم که شوهر، فرزندان و خانواده اش را رها کرده بو د . من به الکل و قرص معتاد بودم . من هیچی نبودم . اما هیچ کس محبت و توجهش را از من دریغ نکرد . من در اینجا احساس تعلق کردم . حالا به لطف خداوند و با محبت های راهنمای خوبم و گروه همدلم، می توانم بگویم که من یک همسر، یک مادر و یک زن هستم . حالا از شر قرص خلاص شده ام و نیز هشیارم و مسئولیت پذیر. بدون آن قدرت برتر که در انجمن پیدایش کردم، زندگی ام بی معنا می شد. من واقعاً شاکرم که یکی از اعضای انجمن الکلی های گمنامم.


 درون و بیرون              11فروردین

ارزش واقعی ما در عمل کردن بر اساس شخصیت خودمان است.»

کتاب پایه

v

وقتی قدمها را کار می‌کنیم، مجبوریم برخی از حقایق اساسی را درباره خود کشف کنیم. فرآیند آشکارسازی اسرار، برملا کردن آنها و جستجوی شخصیت خود سرشت واقعی ما را نشان میدهد. وقتی از خود شناخت پیدا میکنیم، باید تصمیم بگیریم که فقط خودمان باشیم.

شاید بخواهیم به آنچه به سایر معتادان انجمن و دنیا ارائه میدهیم نگاهی بیندازیم و ببینیم آیا با آنچه در درون خود یافتهایم مطابقت دارد یا خیر. آیا تظاهر میکنیم که وقتی در حقیقت بسیار حساس هستیم، هیچ چیز ما را آزار نمیدهد؟ آیا ناامنیهای خود را با لطیفههای زننده مخفی میکنیم یا ترسهای خود را با کسی در میان میگذاریم؟ آیا وقتی که به چهل سالگی نزدیک میشویم و اساساً محتاط هستیم، مانند یک نوجوان لباس میپوشیم؟   

شاید بخواهیم به مسائلی که فکر میکردیم به ما ارتباطی ندارد»، نگاه دیگری بیندازیم. شاید به این دلیل که از شلوغی خوشمان نمیآید، از فعالیتهای NA دوری کردهایم.» یا شاید خیال عوض کردن شغل را داشته باشیم، اما چون خیال ما واقعاٌ درباره خود درست نبوده»، اقدامی در این زمینه نمیکنیم. وقتی از خود شناخت جدیدی پیدا میکنیم، میخواهیم که رفتار خود را بر اساس آن مطابقت دهیم. میخواهیم الگوهایی واقعی از خودمان باشیم.  

v

فقط برای امروز:  بیرون خود را بررسی میکنم تا مطمئن شوم که با درونم مطابقت دارد. سعی میکنم بر اساس رشدی که در بهبودی تجربه کردهام، رفتار کنم.


بیش از این راز دار نباش به جلسه ملحق شو.
31مارس     11فروردین
همیشه می خواستم به کسی یا چیزی وابسته باشم یا کسی به من وابسته باشد.این میل و اشتیاق یک محرک اجباری بود که مرا به جستجوی تایید گرفتن و شایسته بودن سوق می داد .سردر گم ،منزوی و شکست خورده بودم.برای خشنود کردن دیگران زندگی می کردم.موضوع خنده دار این است که خیلی از راز های مربوط به معتاد را حفظ کرده بودم .این ها چیزهایی بود که مرا از یک روش زندگی سالم دور می کرد.راز ها و مخفی کاری ها برنامه بهبودیم را از بین می برد و مرا از دیگزان دور می کرد.دیگر نمی توانستم پنهان کاریوکرده و وانمود کنم حالم خوب است.
از طریق مشارکت تجربه در جلسا ت    نارانان آگاهی تازه ای در من بوجود آند.دیگر به دنبال تایید نیستم.اکنون مورد قبول هستم چون می دانم خودم  را پذیرفته ام .وقتی احساسات صادقانه ای را که درجلسات مشارکت می شود میشنوم،اشتیاق به صداقت دری به روی التیام باز می کند.نه تنها برای فردی که مشارکت می کند بلکه برای من هم که به نوبه خود تشویق می شوم افکارم را صادقانه مشارکت کنم.ملحق می شوم،همدلی را تجربه کرده و دیگران را درک می کنم اما مهمتر از همه خودم را درک می کنم.این کاری است که نیروی برترم انجام  می دهد.به جلسات می آیم تا اعتماد به نفس خود را دو باره بدست آورم .من تغییر شور وشوق دارم.
امروز انرژی بیشتری دارم.لایه های پنهانی من پیوسته در حال پوست انداختن است.سر انجام می توانم روشنی فراتر از خودم را ببینم.حالامهمترین اولویت من داشتن یک زندگی سالم از لحاظ جسمی ،فکری و است.اکنون خودم را بیشتر دوست دارم.با خودم رابطه تازه و جالب تری دارم.به بینش ام اعتماد دارم که مرا در مسیر انتخاب های جدید بهبودی هدایت می کند.

تفکری برای امروز:
صداقت به من موهبت آرامش و زندگی همراه با آزادی و حق انتخاب می بخشد.من از حمایت و عشق بدون شرط گروه خانوادگی نارانان سپاسگزارم.انرژی التیام بخش آنها را احساس می کنم و باز می گردانم .صادقانه به راه نارانان ملحق شده ام


یازدهم فروردین
احساس میکنم ،خوشبخت ترین انسان روی زمین هستم . چون یک خانواده جدید پیدا کرده ام و یک جزءواقعی از ان هستم .در خانواده جدیدم مرا همانطور که هستم قبول دارند . هیچوقت مجبور نیستم تظاهر کنم یا به روی احساساتم ماسک بزنم . می توانم آزادانه صحبت کنم و مطمئن باشم که حرفم از اطاق خارج نمی شود . هر گاه در خانواده جدیدم مشکلاتم را با آنها در میان می گذارم با من همدلی می کنند ،ولی بجای حل مشکلاتم به من این بهاء را می بخشند تا خودم این کار را انجام دهم . آنها تجربیات ،قدرت و امید خود را به من می بخشند تا خودم این کار را انجام دهم .آنهاتجربیات ،قدرت و امید خود را بمن می بخشند و در این سهیم شدن غالبا کمکی را که در یک موقعیت دشوار لازم دارم می شنوم .
در خانواده جدیدم عشق ،یک سیستم بده _ بستان نیست . لازم نیست که عشق را کسب کنم عشق بطور رایگان مثل یک هدیه به من داده میشود . همانطور که لازم نیست جای خود را در آفتاب پیدا کنم . هر وقت بخواهم میتوانم زیر آفتاب لم دهم و خودم باشم

یاد آوری امروز

وقتی بیماری الکلیسم فرد مورد علاقه ام مرا به جلسات آورد ،یک خانواده دوم و جدید پیدا کردم . خانواده ای که بمن کمک کرد تا "منی"را که مدتهای مدید پنهان شده بود کشف کنم . خانواده ای که همیشه .و هر وقت بخواهم برایم خواهد بود . امروز من از بودن در جایی که واقعا به آن تعلق دارم لذت می برم .
الکلیسم برای من یک تجربه تلخ و شیرین بوده . تلخ بخاطر رنجی که بردم و شیرین چون ،اگر بخاطر این رنج نبود هرگز به دنبال راهی بهتر برای زندگی کردن و بالاخره یافتن آن نمی بودم .


یازدهم فروردین:   چیزی تغییر نمی کند مگر آن را بپذیری.

   تمام آن سرکوب ها، ناسزاگویی ها و نفرتی که بر خود روا داشتم هرگز تغییر پایداری ایجاد نکرد و فقط باعث پایداری چرخه اعتیاد بود. برای سرکوب احساسات خود به نیکوتین پناه برده و احساس گناه فقط باعث می شد تا هرچه بیشتر در اعتیاد فرو روم. در قدم اول کافی بود بپذیرم در برابر نیکوتین عاجز و اختیار زندگی از دستم خارج شده. فقط با پذیرش خود به همانگونه که هستم می توانستم رو در روی زندگی قرار گرفته و در جهت بهبودی گام های استوار بردارم. در دوران مصرف یک اشتباه را بارها تکرار و انتظار نتیجه متفاوت داشتم. تکرار اشتباه سبب می شد تا قدمی دیگر رو به آشفتگی بردارم. برای رسیدن به آرامش نیکوتین مصرف می کردم اما پس از مصرف با احساس شرم و گناه مواجه می شدم. وقتی با پذیرش خود قادر به رو به رو شدن با خود شدم احساس شرم و گناه از بین رفت، به کشف حقیقت نایل و با سپردن خود به نیروی برتر به رهایی رسیدم.

برای امروز حقیقت را می پذیرم. تواضع، احساس شرم و گناهم را از بین می برد و مرا به سوی تغییر واقعی هدایت می کند.


امروز وقتی دستان دوستانم را هنگام خواندن دعای آرامش می‌فشارم، احساس انرژی و شیرینی دارم. دیگر تنها و منزوی نیستم. به جایی و اصولی معنوی احساس تعلق می‌کنم. برایم تجربه‌ی زیبایی است. در صورتی که قبلاً من هرگز به کسی و جایی تعلق نداشتم. نفرت از خود و دیگران باعث شده بود که سال‌ها از گردونه‌ی زندگی خارج شوم. بلاتکلیفی و سرگردانی و احساس بی‌ارزشی باعث می‌شد، که وابسته به کسی و یا چیزی شوم، گاهی با افرادی از قبیل دکتر یا مهندس یا اشخاص پولدار می‌گشتم، گاهی به موقعیت اقتصادی، شهرت و یا مقامی وابسته می‌شدم تا شاید در کنار آن‌ها ارزشی پیدا کنم. احساس دردناک بی‌ارزشی چیزی نیست که از آن به سادگی رها شد، هیچ راه‌حل علمی و دارویی برای بیماری‌ام پیدا نمی‌شد. در چنین وضعیتی به پدر و مادرم دشنام می‌دادم، که چرا من را به خاطر یک لحظه لذت به دنیا آورده‌اند. راستی نقش من در خلقت و دنیا چیست؟ در چنین درگیری‌های فکری فقط صدای خواندن دعای دوستان مرا آرام می‌کند. خداوندا: آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آن‌چه را که نمی‌توانم تغییر دهم، شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می‌توانم و دانشی که تفاوت آن
به صدای مهربانی گوش بده، آرام باش!



وجدان گروهی

". گاهی بهتر دشمنِ بهترین است." (الکلی های گمنام)


فکر می کنم سه میراث انجمن در همه جا کاربرد دارد : بهبودی ، اتحاد و خدمت . می خواهم همانطور که "مسیر سرنوشتی شاد را به آرامی می پیمایم " آنها را در ذهنم و زندگی ام با آب طلا بنویسم (الکلی های گمنام). اغلب بیل دبلیو این کلمات را بر زبان می آورد و به درستی که نتیجه هشیاری جمعی است . اینها برای بیل دبلیو عصاره سنت دوم است : "رهبران ما بندگانی معتمدند؛ آنها هرگز حکومت نمی کنند."همانطور که بیل دبلیو همیشه یادآوری می کرد، فکر می کنم در بحث های گروهی مان هرگز نباید به دنبال بهتر باشیم، بلکه همیشه باید برای بهترین تلاش کنیم . این تلاش های مشترک نیز یکی دیگر از نمودهای خداوند مهربان است، آنطور که ما او را می شناسیم، او خود را به وسیله هشیاری جمعی نشان می دهد. چنین تجربیاتی به ما کمک می کند تا در مسیر درست بهبودی باقی بمانیم . من آموختم که پیشگامی را با فروتنی و مسئولیت پذیری را با سپاسگزاری همراه کنم تا طعم لذت زندگی بیست و چهار ساعته با برنامه انجمن را بچشم.


 10 فروردین                          خدامحوری

به تدریج وقتی بیشتر از خودمحوری، خدامحور میشویم، نومیدی ما به امید تبدیل میشود.»

کتاب پایه

v

امیدواری چه پرشکوه است! قبل از آمدن به معتادان گمنام، بسیاری از ما با نومیدی مطلق زندگی میکردیم. معتقد بودیم سرنوشت، مرگ در اثر این بیماری را برای ما رقم زده است.  

بسیاری از اعضاء در اولین ماههای برنامه، از قرار داشتن بر "ابری صورتی" صحبت میکنند. ما مصرف را قطع کردهایم، دوستانی پیدا کردهایم و زندگی ما نویدبخش به نظر میرسد. اوضاع عالی پیش میرود. سپس واقعیت آغاز میشود. زندگی هنوز زندگی است. ما هنوز شغل از دست میدهیم، شرکای زندگی ما هنوز ما را ترک میکنند، دوستان ما هنوز میمیرند و ما هنوز مریض میشویم. پرهیز از مواد مخدر تضمین نمیکند که زندگی همیشه باب میل ما پیش رود. 

وقتی واقعیت زندگی آن طور که هست، آغاز میشود، به نیروی برتر خود مراجعه میکنیم و به خاطر میسپاریم که زندگی همان طور که هست روی میدهد. اما صرف نظر از اینکه در بهبودی ما چه چیزی رخ میدهد، نباید نومید شویم، زیرا امید همیشه وجود دارد. این امید در رابطه ما با نیروی برتر نهفته است.     

این رابطه همان طور که در کتاب ما بیان شده، در طول زمان به وجود میآید: به تدریج خدامحورتر میشویم.» هر چه بیشتر و بیشتر به نیروی برتر خود اتکا میکنیم، کشمکشهای زندگی دیگر ما را به سوی دریای نومیدی نمیکشاند. هر چه بیشتر بر خداوند تمرکز میکنیم، بر خود کمتر تمرکز میکنیم.

v

فقط برای امروز:  به نیروی برتر خود اتکا میکنم. میپذیرم که صرف نظر از آنچه اتفاق میافتد، نیروی برتر منابعی را برای تحمل آن برای من فراهم میکند.


صداقت
30 مارس
    10فروردین
در حالیکه که پسرمان بزرگ می شدند من و همسرم اصرار داشتیم که آنها می بایست همیشه با ما صادق باشند.بطور مرتب به آنها می گفتیم که به خاطر گفتن حقیقت تنبیه نخواهند شد فقط دروغ نگویند.
وقتی متوجه شدم پسر کوچکترم به مدت دو سال مواد مصرف می کرده و فهمیدم که دروغ های بسیار ی به ما گفته است به خاطر فریب های متعدد او برای پنهان کردن اعتیادش از پا در آمدم .سر انجام به یک برنامه باز پروری رفت واقعیت مربوط به اعتیاد او خودش را نشان داد.کم کم صداقتش باز گشت.مثل این بود که بار سنگین بزرگی از روی شانه هایش برداشته شد.
اکنون که من و همسرم در نارانان هستیم می بینیم که صداقت نه تنها برای معتاد بلکه برای هر دوی ما مشکل است .زمان هایی هست که من نمی توانم حقیقتی را در مورد خودم ببینم.در هر جلسه ای که شرکت می کنم بخش تازه ای از واقعیت خودم را پیدا می کنم.برنامه روزنه ام را تمرین می کنم و در تمام امور زندگی ام از آن استفاده می کنم.وقتی به کمک نیروی برترم با این اصول زندگی می کنم به صداقت با خودم و دیگران خیلی نزدیک می شوم .من احساس می کنم بار مسوولیت بزرگی از روی شانه هایم بر داشته می شود.

تفکری برای امروز:
صداقت مطلق نیاز به کمال دارد.من کامل نیستم امروز به کمک نیروی برترم و انجمن نارانان می توانم بهترین را انجام دهم.همین موهبت را به دیگران روا خواهم داشت.


دهم فروردین
فکر میکنم اگر تمام لحظات ،ساعت ها و روزهایی که در ترس و نگرانی از دست داده ام را می شمردم سالیان سال به زندگیم اضافه میشد. وقتی که تسلیم نگرانی میشوم مثل این است که یک جعبه شهر فرنگ از تساویر وحشتناک ،صداهای هذیان آمیز و خود انتقادی بیرحمانه را باز میکنم .هر چه بیشتر به این س روانی توجه می کنم .جای پایم را در واقعییت بیشتر از دست می دهم در ضمن هیچ فایده ای هم ندارد .
دارم یاد میگیرم که برای شکستن این چرخه ترس و نگرانی تمام توجه خود را در همین لحظه بخصوص متمرکز کنم .میتوانم فکر های مخرب را از خودم دور کنم و بجای آن بر روی صداها و مناظر اطرافم تمرکز کنم .نور و سایه ها ،زمین زیر پایم ، نبض هر روز زندگی و تمام جزء جزء اینجا و حالا .
این تکه تکه های واقعیت با قلاب کردن من به زمان حال، مرا از "چه میشد"اگر ها"و باید می شد ها"نجات میدهند .دعا ها ،مکاشفات و تلفن به دوستان جلسات منابع دیگری از آرامش هستند که مرا به "این لحظه"باز می گرداند. هر چه بیشتر در را بروی سرو صداها می بندم خود را بیشتر در معرض اراده نیروی برترم قرار می دهم و در نتیجه راحت تر از لحظات دشوار میگذرم .

یاد آوری امروز

امروز تنها روزی است که باید سپری کنم و همین کافی است .اگر وسوسه شوم که به فردا فکر کنم و به آرامی فکرم را به امروز بر میگردانم .


دهم فروردین:   نیازی به جبران خسارت از نیکوتین نیست. من و نیکوتین هرگز عاشق و معشوق یکدیگر نبوده و نیستیم.

   ارتباط من با نیکوتین ارتباطی گمراه کننده بود. با وجود هشدارها و گلایه های اطرافیان جهت قطع این رابطه، روز به روز بیشتر در آن غرق می شدم. احساس نیاز و کمبود می کردم و می خواستم با آن به همه چیز برسم. من تحت تاثیر بدآموزی های تبلیغاتی مصرف نیکوتین که مصرف نیکوتین را نماد قدرت و تمدن معرفی می کرد بزرگ شدم. هنوز آن فیلم ها و تبلیغاتی که در آنتونی کویین نماد قدرت و تمدن بود را به یاد می آورم. از جوانی سلامت ریه هایم را بر اثر مصرف نیکوتین از دست داده و به شدت سرفه می کردم اما نمی توانستم از یار همیشگی نیکوتین دل بکنم. آشنایی با نیکوتینی های گمنام سبب شد تا به واقعیت اعتیاد پی ببرم. نیکوتین دوست با وفایی نبود بلکه دشمن زیرک و قدرتمندی بود که هرچه خواست بر سرم آورد. وقتی نیکوتین از جسم و روحم بیرون رانده شد هیچ نیازی به جبران خسارت از آن نداشتم.

برای امروز توجه و اعتماد را جایگزین ناصادقی و سهل انگاری می کنم.


امروز سرافرازم از این‌که خداوند مرا انتخاب کرد که از بیماری عادت و وابستگی‌ و هم‌وابستگی‌ها دور باشم. فرصتی به من عطا فرمود که در زندگی دوباره از مشکلات فرار نکنم. دیگر با شرایط و دیگران جنگ و ستیز نداشته باشم. آرامش هدیه‌ای مهم و گرانقدر است، که خداوند آن را به من هدیه داده است. امروز می‌فهمم که من دارای ارزش والای انسانی هستم. اکنون ارزش‌های من در ارتباط ناسالم و مغرضانه با دیگران، مصرف مواد مخدر و الکل و سم نیکوتین نیست. وابستگی به هرشکل مرا به قهقرای نیستی و فلاکت می‌کشاند. این وابستگی بود که مرا در بلایا و آزارها قرار می‌داد. تصمیم‌گیری و حق انتخاب تنها از طریق رعایت اصول معنوی و قدم‌های خودیاری میسر است. امروز من می‌دانم که بیمارم و بیماری من وابستگی است. فرقی نمی‌کند هر چیزی توانایی وابسته کردنم را دارد. روزگاری مواد مخدر، گاهی قمار و الکل و سم نیکوتین و یا.فرقی ندارد هرچیزی که باشد، تأثیرات منفی آن روی زندگیم و احساسات و عواطفم و اطرافیانم را به ورطه آشفتگی می‌کشاند. این شناخت از بیماری باعث می‌شود، که مراقبت‌های خاص روی خودم را انجام دهم.
امروز خداوند عاشق من است!



بندگان با ایمان

همه آنها بنده اند. گاهی یادشان میرود به خاطر موهبت همراهی با دیگران تشکر کنند.(دوازده گام و دوازده سنت)

نیکو کازانتزکیس در کتابش با عنوان "زربای یونانی "، از رویارویی میان ویژگی شخصیتی بارزش و مردی که بشدت مشغول کاشت درختی بوده است، می گوید . زربا می پرسد: "داری چه کار میکنی؟ " پیرمردمی گوید: "پسرم، خوب می بینی که دارم چه کار می کنم ، دارم درخت می کارم." زربا می پرسد: "اما چرا درخت می کاری با اینکه می دانی ممکن است نتوانی به بار نشستنش را ببینی؟" و پیر مرد پاسخ می دهد: "پسرم، من طوری زندگی می کنم که انگار هرگز قرار نیست بمیرم ." این پاسخ لبخندی برلبان زربا می آورد. همین طور که دور می شود با خنده می گوید :"چه جالب! من طوری زندگی می کنم که انگار قرار است فردا بمیرم!"به عنوان یکی از اعضای انجمن الکلی های گمنام، به این نتیجه رسیده ام که سنت سوم ، خاکی حاصلخیز است که در آن باید درخت هشیاری ام را بکارم . میوه هایی که به بار می آید خیلی فوق العاده هستند :آرامش، امنیت، درک و بیست و چهار ساعت رضایت کامل؛ و سلامت عقل تا صدای وجدانم را بشنوم ، وقتی در سکوت به آرامی با من صحبت می کند، می گوید : "باید دیگران را در خدمت کردن آزاد بگذاری . دیگرانی هم هستند که باید بکارند و برداشت کنند."


 اراده واقعی خود ما                9 فروردین

.اراده خداوند برای ما از همان چیزهایی تشکیل شده که ما برای آن بیشترین ارزش را قائل هستیم. اراده خداوند. تبدیل به اراده واقعی خود ما برای خود میشود.»

کتاب پایه

v

انسان طبیعتاً مایل به دریافت چیزی در ازای هیچ چیز است. شاید وقتی به صندوقدار فروشگاهی اسکناسی ده دلاری پرداخت کنیم و او به ما اسکناسی بیست دلاری پس دهد، از خود بی خود شویم. احتمالاً فکر میکنیم اگر کسی متوجه نشود، فریبی کوچک چیزی را تغییر نمیدهد. اما خودمان میدانیم که ما این کار را انجام دادهایم. و این کار قطعاً تأثیرگذار است.

چیزی که مرتباً در دوران مصرف جوابگوی ما بود، اغلب در بهبودی برای مدت زیادی جوابگو نیست. وقتی با کارکرد قدمهای دوازدهگانه از نظر پیشرفت میکنیم، به تدریج ارزشها و معیارهای جدیدی را پرورش میدهیم. به تدریج وقتی از موقعیتهایی بهره میبریم که در زمان مصرف ما را با نگاه پیروزمندانهای نسبت به چیزی که از آن قصر در رفته بودیم تنها میگذاشت، احساس ناراحتی میکنیم. 

در گذشته ممکن است دیگران را قربانی کارهای خود کرده باشیم. اما وقتی به نیروی برتر خود نزدیکتر میشویم، ارزشهای ما تغییر میکند. اراده خداوند مهمتر از قصر در رفتن از مسائل میشود.

با تغییر ارزشهای ما، زندگی ما نیز تغییر میکند. با هدایت دانشی درونی که نیروی برتر به ما داده است، میخواهیم بر اساس ارزشهای نویافته خود زندگی کنیم. اراده نیروی برتر برای خود را درونی کردهایم. در حقیقت، اراده خداوند به اراده واقعی خود ما برای خود تبدیل شده است.

v

فقط برای امروز:  با بهبود بخشیدن به ارتباط آگاهانه خود با خداوند، ارزشهای من تغییر کرده است. امروز، به اراده خداوند یعنی اراده واقعی خود عمل میکنم.


سپردن اراده و زندگیمان
29 مارس       9فروردین
همیشه حس می کردم که می توانم مشکلات همه را حل کنم اما هیچ کس به من گوش نمی داد.وقتی می دیدم عزیزم به تدریج خودش را با مواد نابود می کند بیشتر و بیشتر احساس در ماندگی می کردم.هر روزی که می گذشت بیشتر مصمم می شدم تا هر کاری که می توانم برای تغییر معتاد انجام دهم .اگر او می توانست با.شرکت در جلسات معتادان گمنام ،ملاقا ت های مداوم با مامور آزادی مشروط و کار کردن اهمیت رسیدگی به زندگی.سالم را تشخیص را تشخیص دهد آنوقت می توانست خوب بشود.من به خاطر پیدا کردن راه هایی که این اتفاق بیافتد آزرده بودم.با اینکه حتی حدود یک سال در جلسات نارانان حضور داشتم هنوز تفاوت بین حمایت نا سالم و کمک کردن را نمی دانستم.
به مرور وبا کمک دوستان نارانان اعتیاد خودم به روبراه کردن کارها را تشخیص دادم.هنوز یاد نگرفته بودم که چگونه رها کنم و چطور پذیرش شهامت و بینشی را که در دعای آرامش وعده داده شده ،با به کار بردن قدم سه تمرین کنم."تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند آن گونه که او را درک کردیم بسپاریم."
جواب هایی را که می خواستم نگرفته بودم .بنا بر این کار های گذشته را ادامه دادم .نیاز به گفتن ندارد که هیچ چیز تغییر نکرد تا اینکه یک نفر در جلسه ای این عبارت را مشارکت کرد."وقتی از خدا پرسیدم چرا کمک نکرده نیروی برترم پاسخ داد تو از سر راه کنار نرفتی  و به من اجازه ندادی"."ناگهان این فکر ذهنم را پر کرد"."آب درون برکه شبیه شیشه است".
و ناگهان احساس آرامش کردم .سر انجام گام درست را به طرفرقدم سوم بر داشتم و با حمایت راهنمایم همین راه را ادامه می دهم.
چند روز بعد با خبر شدم که نیروی برتر معتاد به او کمک کرده تا جوابش را پیدا کند .در هر یک از مسیرهایی که با اتوبوس به خانه،محل کار و دیدن مامور آزادی مشروط می رفت و بر می گشت سه جلسه معتادان گمنام وجود داشت.

تفکری برای امروز:
درک می کنم که اگر صبور باشم چیزی که غیر ممکن به نظر می رسد می تواند امکان پذیر باشد.همانطور که برای من شد .بلاخره یاد گرفتم رها کنم به طوریکه اکنون عزیز من می تواند رشد فردی خود را داشته باشد.


صرف نظر از اینکه چه چیز بهترین است به او فرصتی بده تا خودش باشد و درونش بهتر شکوفا شودکتابچه آبی نارانان


نهم فروردین
چقدر در محیط بیرون به دنبال تایید خودم می گشتم .پروژه کاری ام موفقیت آمیز بود . ولی احساس خوب من بستگی به تصدیق دیگران از آن موفقیت دارد .اگر کسی از غذایی که در خانه درست می کنم تعریف نکند .خوشمزه نیست . از اینکه برای بچه هایم کاری کنم که ازمن بخاطرش تشکر نمیکنند بیزارم. همه ما گاهی احتیاج به "دستت درد نکنه "داریم ولی وقتی این تشویق دیگران دلیل انجام کارهایم شود و برای ء شدن به آن احتیاج پیدا کنم ،در واقع به آنها قدرت کنترل خود را داده ام . شاید مردم کار های قشنگ و عالی ام را که انجام میدهم نبینند یا راحت نباشند که مرا به خاطرش تحسین کنند نباید این را به خودم بگیرم . دلسوزی برای خود و رنجش تنها انتخاب های من نیستند ،اگریاد بگیرم تا اعمال و رفتار خود را ارزیابی کنم و برای عقیده خود ارزش قائل شوم ،تایید دیگران لذت بخش میشود ولی دیگر برای آرامش من لازم نخواهد بود.

یاد آوری امروز

فقط برای امروز ،قدر خود را خواهم دانست .به دنبال تایید خود بوسیله دیگران نخواهم بود خودم را پیدا میکنم ، به خودم اجازه خواهم داد تا بدانم آنچه انجام می دهم بهترین کاریست که می توانم .
"فقط وقتی میتوانید دیدی روشن داشته باشید که بتوانید به قلب خود رجوع کنید "


نهم فروردین:   هیچ کس غیر از تو قادر به بی ارزش کردنت نیست.

   چه کسی می تواند بی ارزش تر از یک مصرف کننده تحقیر شده باشد؟ خوب می دانید منظورم چیست! من شغلم را بخاطر اینکه دائم برای کشیدن سیگار بیرون می رفتم از دست دادم. مجبور بودم برای کشیدن سیگار سالن تئاتر، سینما یا رستوران یا خانه را ترک کنم. احساس حقارت می کردم. من به نیکوتین معتاد بودم و مهم نبود به چه قیمت برایم تمام می شود! مهم نبود چه کسی صدمه می بیند یا آزار می شود. نیکوتین تمام هستی ام شده بود و نمی توانستم با آن و بدون آن زندگی کنم. تعجبی نداشت که هیچ ارزشی برای خود قائل نبودم. به آدمی ناامید و ناتوان مبدل شده بودم. از درماندگی به نیکوتینی های گمنام روی آوردم. پر از ترس و اضطراب بودم. از خود می پرسیدم آیا در جلسات کسی را که هنوز مصرف می کند می پذیرند یا دست رد به سینه اش می زنند؟ از نیروی برتر بابت فرصت دوباره زندگی بدون مصرف نیکوتین سپاسگذارم. بابت انجمن، جلسات، شعارها، راهنما و بویژه دعاها سپاسگذارم. با لطف اوست که امروز آزادم و هر روز گامی به سوی کمال نزدیک تر می شوم.

برای امروز جهت ادامه فرایند بهبودی از ابزارهای برنامه بهره می گیرم.



برابری

اعضای انجمن همه کسانی هستند که از اعتیاد به الکل رنج می برند. با اینکه ما هر کسی را که بخواهد بهبود یابد رد نمی کنیم .همچنین عضویت در انجمن هرگز نباید به پول یا گروهی خاص وابسته باشد. هر دو یا سه الکلی که برای هشیار شدن دور هم جمع می شوند یکی از گروه های انجمن هستند، و مقرر شده است که به عنوان یک گروه، هیچ وابستگی دیگری نداشته باشند.(الکلی های گمنام)

پیش از پیوستن به انجمن احساس می کردم که نمی توانم قاطی آدمهای دور و برم شوم . معمولاً "آنها" بیشتر یا کمتر از من پول داشتند و دیدگاههای من با "آنها" مطابق نبود. میزان تعصبی که درجامعه تجربه کرده بودم فقط به من ثابت کرد که چقدر برخی از آدم های پرهیزگار حقه باز هستند. بعد از پیوستن به انجمن، مسیر زندگی ای را که برایم گسترده شده بود ، یافتم. در انجمن هیچ یک از اعضا بهتر از هیچ عضو دیگری نیست؛ ما صرفا تعدادی الکلی هستیم که داریم سعی می کنیم از شرّ اعتیاد به الکل خلاص شویم.


 8 اردیبهشت                            چه کسی واقعاً بهتر میشود؟

از قدمها میتوانیم برای بهبود بخشیدن به نگرش خود نیز استفاده کنیم. بهترین فکر ما برای ما دردسر ایجاد کرد. نیاز به تغییر را تشخیص میدهیم.»

کتاب پایه

v

در اوایل بهبودی، اکثر ما حداقل یک نفر را نمیتوانستیم تحمل کنیم. فکر میکردیم این فرد، گستاخترین و نفرتانگیزترین فرد در برنامه ماست. میدانستیم میتوانیم کاری در این رابطه انجام دهیم و از چند اصل بهبودی برای غلبه بر احساسات خود نسبت به این فرد استفاده کنیم—اما چه؟ از راهنمای خود درخواست راهنمایی کردیم. احتمالاً با لبخندی حاکی از رضایت خاطر به ما اطمینان داده شد اگر به شرکت در جلسات ادامه دهیم، متوجه بهتر شدن این فرد خواهیم شد. معتقد بودیم قدمهای NA در زندگی هر فردی تأثیرگذار است. اگر این قدمها برای ما مؤثر است، برای این فرد آزاردهنده نیز مؤثر است.   

زمان سپری شد و زمانی متوجه شدیم این فرد دیگر مانند گذشته گستاخ یا نفرتانگیز به نظر نمیرسد. در واقع، او کاملاً قابل تحمل و شاید حتی دوستداشتنی شده بود. وقتی فهمیدیم چه کسی واقعاً بهتر شده است، به طور خوشایندی شگفتزده شدیم. به این خاطر که به شرکت در جلسات و کارکرد قدمها ادامه داده بودیم، احساس ما نسبت به این فرد تغییر کرده بود. فردی که ما را آزار داده بود، به فردی "قابل تحمل" تبدیل شده بود، چون مقداری تحمل در ما به وجود آمده بود؛ او "دوستداشتنی" شده بود، چون در ما توانایی دوست داشتن به وجود آمده بود.

پس چه کسی واقعاًً بهتر میشود؟ قطعاً ما! وقتی برنامه را انجام میدهیم، از طریق به دست آوردن دیدگاه جدیدی نسبت به خود، دیدگاه کاملاً جدیدی نسبت به اطرافیان خود به دست میآوریم.

v

فقط برای امروز:  وقتی بهتر میشوم، دیگران هم بهتر میشوند. امروز، صبر را تمرین میکنم و سعی میکنم افرادی را که با آنها روبرو میشوم دوست داشته باشم.



انتخاب ها
28 مارس    8فروردین

قبل از نارانان می گفتم که زندگی ام تحت کنترل است و می دانم چه می خواهم.فکر می کردم اگر فقط معتاد مصرف را قطع کند همه چیز درست می شود.حالا می فهمم که معتاد روی من کنترل داشته است.من دایم نگران او بودم و نمی خواستم ناراحت باشد.هر چه می خواست انجام می دادم حتی وقتی می دانستم این کار برای او خوب نیست .خواسته هاو نیاز های او در اولویت بود و من کنترل زندگی ام را از دست داده بودم.نارانان زندگی ام را به من باز گرداند.یاد گرفتم که هر دو حق داریم.یاد گرفتم به او اجازه بدهم خودش انتخاب کند و سعی نکنم به اوبگویم چکار کند.هم چنین یاد گرفتم انتخاب های خودم را داشته باشم چون برای من این درست
 است حتی اگر بعضی از آنها معتاد را ناراحت کند.
وقتی فهمیدم که در مقابل او،واکنش هایش و هر فرد دیگری عاجزم این کار آسان تر شد .در نارانان یاد گرفتم که با تمرین دوازده قدم ،به کار.بردن دعای آرامش و شعار ها در زندگی ام چطور انتخاب کنم.

تفکری برای امروز:
وقتی بیرون از خودمان ،در دیگران ،مکان ها یا چیزهای دیگر شادی و خوشبختی خود را جستجو کنیم کنترل زندگی را از دست می دهیم .شادی واقعی از درون می آید.


هشتم فروردین
شاید سنگتراش99بار به صخره ای ضربه بزند و حد اکثر شکافی بر صخره ایجاد شود تا اینکه با صدمین ضربه صخره به دونیم تقسیم شود .این ضربه آخر نبود که باعث شکاف شد بلکه تمام ضربه های قبل نیز درآن دخالت داشتند.این حقیتقت بهبودی درالانان است.
برای پذیرش اینکه الکلی یک بیماریست ممکن است ماه ها تلاش کنم ورها کردن را یاد یگیرم و یا با احساس ترحم نسبت به خودم در تلاش باشم .شاید ماهها هدفی را بدون نتایجی اشکار دنبال کرده و متقاعد شوم که وقت را بیهوده تلف میکنم.اما اگر به حضور در جلسات اد امه دهم و در مورد تلاش های خود مشارکت کنم،نسبت به خویش صبور و بردبار بوده و فقط برای امروز تلاشی خوشایند داشته باشم،ممکن است به این نکته پی ببرم که ظاهرا یک شبه تغییر کرده ام و در نتیجه پذیرش،رهایی و آرامشی را که دنبال آن بودم بدست آورم.شاید نتایج یکباره خود را نمایان نکنند،اما من می دانم تمام ماههایی که سخت تلاش کردم ،ایجاد تغییرات را ممکن می سازند.

یادآوری امروز

امروز به یاد خواهم داشت،این نه تنها برای جلسات،بلکه برای یادگیری رفتارهای جدید که از مزایای طولانی مدت بهبودی در الانان می باشد،کارآیی دارد.ممکن است امروز نتایج را مشاهده نکنم اما می توانم ایمان داشته باشم که پیشرفت خواهم کرد.
"تلاش کن نسبت به خود وخانواده خود صبور باشی،تأثیر بیماری الکلیسم بر هر فرد مدت زمانی طول میکشد و بهبودی هر شخص زمانی را میطلبد."


8 فروردین: ضربه های پی در پی تبر، بلندترین درختان را به زانو در می آورد.

برای قطع مصرف نیکوتین، هدفم را به سه بخش تقسیم کردم. کوتاه، متوسط و بلند مدت.
با یک ساعت قطع مصرف شروع کردم. سپس زمان را به دو ساعت و بعد از آن به چهار ساعت افزایش دادم. این کار را چند بار در روز تکرار می کردم.
وقتی احساس کردم میل به مصرف کمتر شد، آن را به دو برابر افزایش دادم. به این شکل ساعت ها به روزها و روزها به هفته ها و ماه ها تبدیل و عاقبت از وسوسه مصرف رها شدم.

برای امروز، به یاد خواهم داشت با آسان نمودن هدف به آن دست خواهم یافت.



آزادی های انجمن

باور داریم که میدانیم چه آزادی هایی داریم؛ اینکه هیچ کدام از نسلهای بعدی اعضای انجمن احساس نیاز نمی کنند که آنها را محدود کنند. (زبان دل)

من آزادی را طلب کردم . اول، آزادی برای نوشیدن الکل؛ بعد،آزادی ازشر الکل . برنامه انجمن برای بهبودی بر پایه انتخاب آزاد است .هیچ حکم، قانون یا دستوری در کار نیست . برنامه معنوی انجمن، همانطور که در برنامه دوازده گام آمده است و به وسیله آن به آزادی های بیشتری هم دست یافتم، صرفا پیشنهادی است . من میتوانم ادامه اش دهم یا رهایش کنم. داشتن راهنما پیشنهاد است، نه اجبار و من با اراده خودم می آیم و می روم. این آزادیها و آزادیهای دیگر باعث می شود شأنی را که به واسطه الکل از دست داده بودم دوباره به دست بیاورم و برای هشیاری پایدار به آن نیاز دارم.


 جستجوی نقاط قوت                         7 فروردین

بر اساس اصول بهبودی، سعی میکنیم درباره یکدیگر قضاوت نکنیم، از یکدیگر کلیشه نسازیم و به یکدیگر درس اخلاق ندهیم.»

کتاب پایه

v

چند بار در دوران بهبودی رفتار دیگران را اشتباه فهمیدهایم، درباره آنها فوراً قضاوت کردهایم، اسمی را بر روی آنها گذاشتهایم و آنها را طبقهبندی کردهایم؟ ممکن است آنها شناخت متفاوتی از نیروی برتر خود پیدا کرده بودند و ما به این خاطر نتیجه گرفتیم که اعتقادات آنها غیر است. یا شاید زن و شوهری را در حال مشاجره مشاهده کردیم و تصور کردیم که رابطه آنها ناسالم است و بعدها متوجه شدیم که ازدواج آنها برای سالهای زیادی موفق بوده است.    

طبقهبندی بدون فکر و عجولانه افراد به دستههای مختلف باعث میشود هیچ چیزی درباره آنها نفهمیم. هر بار که درباره رفتار افراد دیگر قضاوت میکنیم، دیگر به آنها به چشم یک دوست و همسفر در جاده بهبودی نگاه نمیکنیم.    

اگر از کسانی که مورد قضاوت قرار میدهیم بپرسیم آیا از این کار خشنود هستند، پاسخ منفی قاطعانهای را دریافت میکنیم. آیا اگر این کار در مورد ما انجام میشد، احساس نمیکردیم که مورد اهانت قرار گرفتهایم؟ به راستی بله. بهترین صفات ما چیزهایی هستند که توجه دیگران را به آنها جلب میکنیم. به همین ترتیب، معتادان در حال بهبودی همسفر ما نیز میخواهند که در موردشان خوب فکر شود. برنامه بهبودی از ما میخواهد به طور مثبت به زندگی نگاه کنیم. هر چه بیشتر به صفات مثبت دیگران توجه کنیم، این صفات را بیشتر در خود مییابیم. 

v

فقط برای امروز:  قضاوتهای منفی خود را درباره دیگران کنار میگذارم و در عوض بر سپاسگزاری از صفات مطلوب همه تمرکز میکنم.



معجزات قدم سه
27مارس   7فروردین
کلمات کلیدی قدم سه برای من "تصمیم ،اراده و مراقبت"هستند.هر زمان که این قدم را می خوانم در باره سهم خودم در بهتر کردن زندگی ام فکر می کنم.
سهم من این است که تصمیم بگیرم میل به کنترل کردن را رها کنم و زندگی ام را در دست های هدایت کننده بگذارم.خیلی آسان به نظر می رسد !در یافته ام که دعا ومراقبه برای سپردن اراده ام ضروری است .هوشیارانه تصمیم می گیرم این قدم را روزانه کار کنم تا از آنچه که می توانم تغییر دهم  و آنچه مسوولیت من است آگاه شوم.
چطور می فهمم که نتیجه سپردن به او برای من معجزه آسا خواهد بود؟
از تجربه!وقتی اراده ام را به یک نیروی برتر سپردم و به هدایت او توجه کردم معجزات را تجربه کردم!تا زمانی که ابزارهای برنامه را بکار ببرم ،در جلسات شرکت کنم،نشریات نارانان را بخوانم،با راهنما کار کنم،دعا و مراقبه کنم،مدام معجزه ها را تجربه می کنم.
ملاک این مراقبت شامل:
روابط.مثبت جدید با دوستان و بستگان ،بخشش،پذیرش و عشق بدون قید و شرط است.اکنون جسم سالمتری دارم و از استرس کمتر بیمار می شوم .روحیه سر زنده تر و دیدگاه مثبتی در مورد زندگی ام دارم که به سر نوشت تیره و تار ترجیح دارد.

تفکری برای امروز:
من مراقبت یک نیروی برتر را باور دارم .اعتماد دارم که این نیرو بطور قطع در زندگی ام موثر است.وقتی اراده شخصی ام را رها کنم معجزات کوچک و بزرگ چیز هایی است که در پیش رو دارم.


هفتم فروردین
فقط برای امروز نیم ساعت با خودم خلوت می کنم و آرام خواهد بود . .چقدر گفتنش راحت بود تا وقتی که واقعا سعی کردم آنرا انجام دهم . فهمیدم که حتی چند دقیقه تنها بودن چقدر سخت است چه رسد به 30 دقیقه دور ماندن از برنامه شلوغ روزانه ام . پس با 5 دقیقه شروع کردم . به تدریج موفق شدم ،10 دقیقه ،20 دقیقه و بعد 30 دقیقه با خودم خلوت کنم . این نیم ساعتها به طرز شگفت آوری سلامت عقل را بمن باز گرداند . در طی این زمانهاکه بیشتر به دعا و مکاشفه می گذرند من آرامش و قدرت خدای خودم را لمس میکنم . در نهایت یاد گرفته ام که خودم را تحمل کنم و حتی از با خود بودن لذت ببرم . حالا به هر قیمتی که شده ،هر روز به این نیم ساعت برای نگاه کردن به زندگیم احتیاج دارم . با آرام نشستن در اوج تلاتم و در حین پریشانی احساس میکنم که تنها نیستم . اگر فرصت دهم نیروی برترم پیام را به من میرساند.

یاد آوری امروز

من آنقدر به خود اهمیت میدهم که نیم ساعت وقت استراحت به خود می دهم . ولی اگر این مدت بیش از آنچه در توانم باشد هم ایرادی ندارد هر چقدر بتوانم به خودم فرصت بدهم یک قدم به جلو است . اگر بتوانم چرخ گردان را حتی برای چند دقیقه از حرکت باز نگاه دارم نیروی برترم همه چیز را در دست خود گرفته و مرا در مسیر درست قرار می دهد .
استراحت کن . مزرعه ای که استراحت کرده محصولی زیبا می دهد


7 فروردین: فرایند رسیدن به هدف لذتبخش تر از دست یابی به آن است.

خداوند همیشه با من است. وقتی خشمگین یا ناامید می شوم، به یاد می آورم که نمی توانم وضعیت را تغییر دهم، اما می توانم آن را به خدا واگذار کنم. من نمی توانم هیچ چیز را تغییر دهم، اما می توانم آزاد باشم و از معجزات زندگی لذت ببرم.
مایلم تسلیم اراده خداوند باشم تا همه چیز با اراده او به نتیجه برسد، زیرا می دانم رسیدن به آرامش در پرتو حمایت عاشقانه اوست.
من در برابر نیکوتین عاجزم و از خداوند درخواست راهنمایی، آرامش و سلامت عقل می کنم.

برای امروز، برای دریافت کمک و عشق خداوند، مشت های گره کرده ام را می گشایم.



یادگیری هیچگاه به پایان نمی رسد

وقتی خدا را درک کردید، خود را به او تسلیم کنید. در مقابل خداوند و دوستانتان در انجمن، اشتباهاتتان را بپذیر د. تمام مشکلات گذشته را دور بریزید. آنچه یافته اید را آزادانه بدهید و به ما بپیوندید. ما در جلسات انجمن با شما خواهیم بود، و مطمئنًا وقتی آهسته درجاده سرنوشتی شاد قدم برمیدارید، بعضی از ما را ملاقات خواهید کرد. خداوند به شما رحمت عطا کند و حافظتان باشد.(الکلی های گمنام)

هر بار که این کلمات را می خوانم، بغض راه گلویم را می بندد. درابتدا دلیلش این بود که احساس کردم،" آه، نه ! یاد گرفتن تمام شده است. حالا روی پای خودم هستم . هرگز دوباره نیاز به یادگرفتن ندارم." حالا وقتی این متن را می خوانم احساس می کنم علاقه عمیقی به پیشگامان انجمن دارم، چون می فهمم که مجموع تمام آنچه به آن اعتقاد دارم و برای آن تلاش می کنم در آن هست و نیز یادگرفتن هیچگاه به پایان نمی رسد، من هرگز خودم تنها نیستم و هر روز برای خودش روز دیگری است.


 6 فروردین                     اعتماد به راهنما—به امتحان آن میارزد

راهنما کسی است که، ما می‌توانیم به او اعتماد کنیم و واقعیات تجارب خود در زندگی را با او در میان بگذاریم.» 

                                   جزوه راهنما گرفتن و راهنما شدن

v

ایده راهنما گرفتن ممکن است برای ما تازه باشد. سالهای بسیاری را بدون راهنمایی سپری کردهایم، فقط بر نفع شخصی خود تکیه کردهایم، به همه مظنون شدهایم و به هیچ کس اعتماد نکردهایم. اکنون که شیوه زندگی در بهبودی را میآموزیم، نیاز خود به کمک را درمییابیم. دیگر نمیتوانیم به تنهایی کارها را انجام دهیم؛ باید ریسک اعتماد به انسان دیگری را بپذیریم. اغلب اولین شخصی که ریسک اعتماد به او را میپذیریم، راهنمای ماست—کسی که به او احترام میگذاریم، با او همدردی میکنیم و دلیلی برای اعتماد به او داریم.

وقتی به پذیرفتن راهنما تمایل پیدا میکنیم، پیوندی میان ما برقرار میشود. اسرار خود را آشکار میکنیم و به خرد راهنمای خود اطمینان پیدا میکنیم. دغدغههای خود را با او در میان میگذاریم و ارزش قائل شدن برای تجربه راهنما را میآموزیم. درد خود را در میان میگذاریم و با همدردی از ما استقبال میشود. یکدیگر را میشناسیم، به هم احترام میگذاریم و همدیگر را دوست داریم. هر چه بیشتر به راهنما اعتماد کنیم، بیشتر یاد میگیریم به خود اعتماد کنیم. 

اعتماد به ما کمک میکند از ترس، سردرگمی، سوءظن و بیهدفی در زندگی رهایی پیدا کنیم. در ابتدا، اعتماد به معتاد دیگر خطرناک به نظر میرسد. اما این اعتماد همان اصلی است که در رابطه خود با نیرویی برتر به کار میبریم—خطرناک یا بیخطر، تجربه به ما میگوید که بدون آن نمیتوانیم ادامه دهیم. هر چه بیشتر ریسک اعتماد به راهنمای خود را میپذیریم، تمایل بیشتری نسبت به زندگی خود پیدا میکنیم.  

v

فقط برای امروز:  میخواهم رشد و تغییر کنم. ریسک اعتماد به راهنمای خود را میپذیرم و به پاداش صحبت کردن با او دست مییابم.



ایمان
26 مارس   6 فروردین

وقتی جوان بودم فکر می کردم خیلی ایمان دارم اما پس از سالها زندگی کردن با یک معتاد به نظر می رسید که ایمانم ضعیف شده است .چطور این همه حادثه های غم انگیز برای آدمی به این خوبی اتفاق می افتد؟؟؟
من که داو طلب خدمت در کلیسا بودم به طور مرتب به دیدن مادرم می رفتم.
آیا خدای دوره جوانی ام این همه خوبی و کارهای خیریه را که انجام میدادم نمی توانست ببیند؟؟؟
مدتی طول کشید تا فهمیدم که در تمام این موارد نقش بازی می کردم و نداشتن ارتباط با نیروی برترم بخش بزرگی از آن بود.حتی بعد از اولین باری که همسرم زندانی شد ایمان داشتم که زندگیمان بهتر خواهد شد.به هر حال بعد از سالها زندگی با اعتیاد فعال ،زنده ماندن رسم تازه زندگی شد.
یاد گرفتم رفتارنا معقول او را برای خود تعبیر کرده و سپس رفتارم را طبق آن تنظیم کنم.موقع خوابیدن کیف دستی و سوییچ ماشین را زیر بالشت خودم می گذاشتم و با گریه به خواب می رفتم.دیگر باور نمی کردم حمایتی که می خواستم برایم فراهم شود.اما ایمان جوانی ام که فکر می کردم نتیجه کارهای خوب من بود مرا از خواب و خیال بیدار کرد.امروز در نارانان یاد می گیرم که ایمان،اعتماد به  یک نیروی بزرگتر از خودم است که می تواند سلامت عقل را به من باز گرداند.


تفکری برای امروز:
امروز یک رابطه با نیرویی بزرگتر از خودم دارم.می دانم که فقط از طریق ارتباط روزانه با این نیروی برتر می توانم خودم را ببینم.ایمان دارم که این نیرو وجود دارد و مایل است در تمام تصمیم ها مرا هدایت کند.از خواندنی هایی که علامت گذاری کردم این است:"نمی دانم در آینده چه پیش می آید اما می دانم آینده در دست کیست"اکنون این را باور می کنم.


نارانان برنامه مذهبی نیست اما یک روش برای زندگی است_
 کتابچه آبی نارانان


ششم فروردین
در بین جلسات لازم است که من با دیگر اعضای گروه تلفنی در تماس باشم . وقتی پا به این برنامه گذاشتم مثل خیلی از کسانی که زندگی شان تحت تاثیر الکلیسم بود ،شدیدا بار سنگینی بر دوش داشتم . صبورانه گوش سپردن فردی در طرف دیگر خط تلفن به من در زمین گذاشتن این بار کمک میکند .مشارکت کردن . در برنامه بهبودی با تلفن به من کمک میکند تا برای حمایت بسوی شخص دیگری دست دراز کنم . این شخص مشاور ،حلال مشکلات من ویا کسی که به او اعتراف میکنم نیست .همینطور او مجبور نیست تا به داستانهای غم انگیز من گوش کند

در عوض این شخص ممکن است در حلاجی مسائل بمن کمک کند گاهی یک ایده یا یک ابزار در الانان به من یاد آوری میشود که چشم انداز بهتری از وضعیتم به من می دهد . من را بخاطر آنچه باید یا نباید انجام شود نصیحت نمی کنند . این تصمیم به عهده من است در اخر صحبتم معمولا به نوع رهایی از مشکلی که فقط در ذهن خودم بود و تا آن زمان آنقدر غیر قابل فهم می نمود میرسم .

یاد آوری امروز

وظیفه من است که مشکل خود را با کمک خدایی که من به آن معتقدم حل نمایم . از آنجایی که خداوند اغلب از طریق انسانهای دیگر سخن میگوید ،وقتیکه من قدم پیش گذاشته و با یکی از اعضاءگروه تماس میگیرم در واقع خود را در معرض دریافت این کمک قرار میدهم ما نمی توانیم از طنابی که فقط به کمر خودمان متصل است بالا برویم


6 فروردین: ترامه قدم چهارم شاید خوشایند نباشد، اما رازهایی را می گشاید که زندانبان و مسبب اعتیاد ما بود.

مانند بسیاری از مردم من هم می بایست تقصیر اعتیاد را به گردن کسی یا چیزی دیگر می انداختم. اگر او فلان کار را نمی کرد و یا اگر این طور می شد قطع مصرف می کردم، و این قبیل بهانه ها. مشکل این جا بود که همیشه همه کس و همه چیز غیر از خودم را مقصر می دانستم.
با برداشتن قدم چهارم و ترامه نویسی از آن چه در گذشته با خود و دیگران کرده بودم آگاه شدم و به آزادی رسیدم.
همه ما دارای رنجش ها و ترسهایی هستیم. چیزهایی که آرزو می کنیم ای کاش نداشتیم. اگر صادقانه و با اعتماد از نیروی برتر بخواهیم تا آن ها را از ما بگیرد به طور قطع جواب خواهد داد. دعا اگر با ایمان همراه باشد، ما را از رنج مشکلات آزاد می سازد.

برای امروز، با مقصر ندانستن دیگران مسئولیت اعمال خود را می پذیرم.



قلبی سرشار و قدرشناش

خیلی سعی میکنم تا به این حقیقت پایبند باشم که قلبی سرشار و قدرشناس از خودبینی لذت نمی برد. وقتی قلبم از قدرشناسی لبریز است ضربان قلبم نتیجه عشق است، عالیترین احساسی که ما تا کنون درک کرده ایم.(از دیدگاه بیل)

معتقدم ما در انجمن الکلی های گمنام، خیلی خوشبخت هستیم، چون دائما به ما یادآوری می کنند که باید قدرشناس باشیم و اینکه قدرشناسی چقدر برای هشیار ماندن ضروری است . به راستی خدا راشکر می کنم که از طریق برنامه انجمن هشیاری را به من عطا کرد و خوشحالم که می توانم آنچه را که به من عطا کرده است برگردانم . من نه تنها به خاطر هشیاری ام بلکه بخاطر کیفیتی که این هشیاری به زندگی ام بخشید، قدردانم . خداوند آنقدر رحیم است که به من روزهای هشیاری را هدیه کرد و زندگی ای که پر از رحمت ، آرامش و رضایت است و نیز توانایی اینکه عشق را بگیرم و بدهم و این فرصت را که به دیگران خدمت کنم ، به دوستانم در انجمن، به خانواده ام و به اجتماع. برای همه اینها "قلبی سرشار و قدرشناس دارم".


 من نمیتوانم، اما ما میتوانیم                       5 فروردین

از انزوای اعتیاد خود، به انجمنی از افراد رسیدیم که دارای پیوند مشترکی هستند.ایمان، قدرت و امید ما از افرادی نشأت میگیرد که بهبودی خود را به مشارکت میگذارند.»

کتاب پایه

v

عدم پذیرش ضعف، مخفی کردن همه کمبودها، انکار شکست، تنها پیش رفتن—اینها اعتقاداتی بود که بسیاری از ما از آن پیروی میکردیم. بر خلاف همه شواهدی که وجود داشت، انکار کردیم که در برابر اعتیاد خود عاجز هستیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده است. بسیاری از ما بدون اطمینان از وجود چیزی که ارزش تسلیم شدن را دارد، تسلیم نمیشدیم. بسیاری از ما تنها زمانی قدم اول خود را طی کردیم که در معتادان گمنام شواهدی را مبنی بر بهبودی معتادان در اختیار داشتیم. 

در NA افراد دیگری را پیدا میکنیم که در شرایط سخت یکسانی به سر بردهاند، نیازهای یکسانی داشتهاند و ابزاری مؤثر برای خود یافتهاند. این معتادان تمایل دارند این ابزار را با ما در میان بگذارند و در هنگام فراگیری نحوه استفاده از آنها، در صورت نیاز ما را از نظر عاطفی حمایت میکنند. معتادان در حال بهبودی اهمیت کمک به دیگران را میدانند، زیرا زمانی نیز به آنها کمک شده است. وقتی به بخشی از معتادان گمنام تبدیل میشویم، به جامعهای از معتادان مانند خود میپیوندیم، گروهی از افراد که میدانیم برای دستیابی به بهبودی به یکدیگر کمک میکنیم.  

v

فقط برای امروز:  به پیوند بهبودی ملحق میشوم. تجربه، قدرت و امید مورد نیاز خود را در انجمن معتادان گمنام به دست میآورم.



در برابر تغییر تسلیم شو

25مارس   5فروردین
از آنجایی که من نمی توانم مثل یک معتاد فکر کنم اولین واکنش غریزی من به طرز برخورد و انتخاب های آنها با خشم ،ترس و نا امیدی است.همین باعث می شودتمرکزم روی دیگران و مشکلات شان باشد نه روی خودم .البته من مشکلی ندارم چون یک معتاد نیستم.من همه جواب ها را دارم توانایی هر کاری را دارم،می توانم هر موقعیتی را کنترل کنم و می توانم هر مشکلی را که دیگران با آن مواجه می شوند بر طرف کنم.
می توانم این رفتار را به نشتی آب از لوله تشبیه کنم.در ابتدا می توانم با مقداری نوار چسب روی چند سوراخ را ببندم اما وقتی نوار چسب تمام شد با هر چیزی که دستم برسد روی آنها را  می پوشانم .سعی می کنم همه سوراخها را بگیرم اما نمی توانم به قدر کافی خودم را به هر طرف بکشم تا همه سوراخها را ببندم تا اینکه لوله  می ترکد و از کنترل خارج می شود.
حالا که خودم را تا زانو در آب می بینم مجبورم تسلیم  شوم و اقرار کنم که مشکلی وجود دارد که من نمی توانم آن را حل کنم.در چنین موقعیتی به نارانان آمدم و نمی فهمیدم چه انتظاری دارم.اما می دانستم در مورد اینکه از این به بعد چه کار کنم عقیده ای ندارم.نیاز داشتم هدایت شوم .با این طرز فکر آمدم که رفتار درستی دارم و هر چیزی را می توانم درست کنم.با کوله باری از عادتها و روش هایی که مطمعن بودم برای همه مو قعیت ها کار برد دارد آمدم .فهمیدم که در آشفتگی زندگی  می کردم و پیشرفت در یک روش زندگی به من کمک کرد تا با وجود تاثیرات اعتیاد یک عزیز معتاد دوام بیاورم.


تفکری برای امروز:
در نارانان روش هایی را نه تنها برای زنده ماندن بلکه برای زندگی کردن پیدا می کنم.


پنجم فروردین
من درمورد مفهوم دلسوزی شدیدا در اشتباه بودم فکر میکردم معنای آن عذر خواهی کردن بخاطر کارهای الکلی یا پرداختن چک های بر گشتی او بود . جلسات بمن کمک کرد تا کلمه دیگری برای آن پیدا کنم ."لوس بار آوردن" فهمیدم هرگاه که عواقب بد کار های الکلیم را درست میکنم در واقع ادامه الکلیسم را برای او بدون اینکه مجبور به پرداختن بهای آن باشد راحت تر کرده ام . دلسوزی بیشتر برای آنهایی که دوستشان دارم اینست که به آنها اجازه دهم تا خودشان با عواقب کار هایشان روبرو شوند حتی اگر برایشان دردناک باشد از کجا بدانم که یک رفتار مشخص لوس کردن محسوب میشود ؟با اینکه همیشه به آسانی روشن نیست ولی اگر انگیزه ام را در مورد سوال قرار دهم ممکنست جوابم را پیدا کنم . آیا در عواقب طبیعی انتخاب های شخص مورد علاقه ام دخالت میکنم؟ آیا سعی میکنم برای دیگری آنچه را که خود میتواند انجام دهد انجام می دهم ؟آیا آنچه را که برای خودم بهتر است انجام می دهم ؟آیا از آنچه انجام می دهم بیزارم ؟اگر اینطور است آیا این تصمیمی از روی عشق است ؟گاهی دلسوزانه ترین چیز این است که بگذارم دیگران مسئول اعمال خویش باشند

یاد آوری امروز

امروز به یاد می آورم که من حق انتخاب دارم و همینطور الکلی ام . بهترین انتخاب هایی را که می توانم ،اعمال می کنم و اجازه می دهم دیگران که در زندگیم هستند نیز ،همین کار را بدون دخالت من،انجام دهند من باید یاد بگیرم به کسانی که دوستشان دارم حق دهم تا اشتباهات خود را مرتکب شوند و آنها خودشان آن را تشخیص دهند


5 فروردین: یک گروه هم آهنگ برنده است، خواه در دفاعی سخت در فوتبال و خواه در برابر مشکلات اجتماعی.

بیست سال پیش، چیزی که در آرزوی آن بودم، رفتن به جلسات الکلی های گمنام بود. قبل از آن تصور می کردم خود به تنهایی قادر به حل مشکل الکلی بودن هستم. اما متوجه شدم این کار به تنهایی امکان پذیر نیست. پس به جلسات الکلی های گمنام. رفتم و اکنون نوزده سال هشیاری از الکل دارم. از خداوند بابت این هدیه سپاسگزارم.
وقتی تصمیم به قطع مصرف گرفتم، بدون شرکت در جلسات نیکوتینی های گمنام موفق به قطع مصرف شدم اما پس از یک هفته لغزش کردم. پس از یک هفته مجدداً قطع مصرف نمودم اما این بار به شرکت در جلسات نیکوتینی های گمنام ادامه دادم.
تمام برنامه های دوازده قدمی از اصول یکسان برخوردارند و تنها تفاوت آن ها در نوع ماده مخدر مصرفی اعضاء می باشد.
وقتی اعتیاد نیکوتین را به خدا سپردم، به تدریج وسوسه مصرف ناپدید شد. وقتی به طور مرتب شروع به شرکت در جلسات کردم وسوسه مصرف از بین رفت. لذت قطع مصرف نیکوتین برایم به شیرینی عسل است.

برای امروز، هرگاه احساس سختی و فشار کردم، صبر می کنم و می اندیشم چه چیز را باید رها کنم و یا به چه حمایتی احتیاج دارم.



فعال باشید

بشر باید بیندیشد و عمل کند . خداوند او را نیافریده که مانند ماشین رفتار کند.(از دیدگاه بیل)

پیش از اینکه وارد انجمن شوم، اغلب فکر نمیکردم و نسبت به مردم و شرایط واکنش نشان میدادم. وقتی عکس العمل نشان نمی دادم مثل ماشین رفتار می کردم. بعد از اینکه به انجمن پیوستم، درجستجوی راهنمایی های روزانه قدرت برترم بودم، چون یاد گرفتم که گوش کنم تا آن راهنمایی را بشنوم . سپس سعی کردم تصمیم بگیرم و به آن عمل کنم، نه اینکه به آنها عکس العمل نشان دهم . نتیجه بسیار سازنده بود؛ من دیگر به دیگران اجازه نمی دادم برایم تصمیم بگیرند وبعد هم به خاطر آن از من انتقاد کنند. امروز و هر روز، با قلبی مالامال از قدرشناسی و اشتیاق برای انجام اراده خداوند، زندگی ام آنقدر ارزشمند شده است که می توانم آن را با دیگران تقسیم کنم، بخصوص با دوستانم در انجمن ! به علاوه، اگرهمه چیز را خیلی جدی نگیرم، حتی انجمن را، می توانم مسیری باشم برای تجلی خداوند.


4 فروردین                           رهایی از گذشته

اینکه کجا بودیم مهم نیست، بلکه اینکه کجا میرویم مهم است.»

کتاب پایه

v

وقتی برای اولین بار بهبودی پیدا میکنیم، برخی از ما از "معتاد" نامیدن خود احساس خجالت یا نومیدی میکنیم. در روزهای اول وقتی برای یافتن معنای جدید در زندگی خود تلاش میکنیم، ممکن است آکنده از هم ترس و هم امید باشیم. گذشته ممکن است گریپذیر و غیر قابل تحمل باشد. شاید فکر کردن درباره خود غیر از شیوهای که همیشه فکر کردهایم، دشوار باشد.  

در حالی که خاطرات گذشته میتواند یادآور آنچه باشد که در صورت مصرف مجدد مواد در انتظار ماست، این خاطرات میتواند ما را در کابوس خجالت و ترس نیز گرفتار کند. گرچه رهایی از این خاطرات ممکن است دشوار باشد، اما هر یک از روزهای بهبودی میتواند ما را بسیار دورتر از اعتیاد فعال خود رهنمون سازد. هر روز دلایل بیشتری را برای امید به آینده و دلایل کمتری را برای تنبیه خود مییابیم.    

در دوران بهبودی همه درها بر روی ما باز است. حق انتخابهای بسیاری را در اختیار داریم. زندگی جدید ما غنی و سرشار از امید است. در حالی که نمیتوانیم گذشته را فراموش کنیم، مجبور به زندگی در آن نیستیم. میتوانیم به جلو حرکت کنیم.

v

فقط برای امروز:  چمدان خود را میبندم و از گذشته خود بیرون آمده، به سوی زمان حالی که سرشار از امید است، حرکت میکنم.



به آسانی انجام بده.
24مارس     4فروردین

یکی از فوایدی که از شرکت در جلسات نارانان بدست آورده ام این است که همه چیز را نسبت به گذشته متفاوت می بینم و انجام مید هم.شعار"به آسانی انجام بده"برایم سخت بود.همیشه معتقدم که فقط دو راه برای انجام دادن وجود دارد،راه درست و راه اشتباه.هم چنین اعتقاد داشتم به طور کلی آسان ترین راه ،راه درستی نیست .با همین دیدگاه تلاش می کردم همه چیز را درست کنم.یک موقعیت دشوار را پیچیده تر می کردم.چیزی را که به نظرم  بهترین راه حل بود تحمیل می کردم و اینطور به خودم اطمینان می دادم که دارم کمک می کنم.اما معلوم شد که من به ندرت کار درستی انجام داده و درعوض زندگی ام را پیچیده وآشفته کرده ام.
در نارانان یاد گرفته ام که از رفتار دیگران یا خودم انتقاد نکنم هر چیزی را به عنوان درست یا غلط نبینم. پس امروز می توانم بهترین کار.را انجام دهم اما نه مانند قبل که به خاطر کم کاری و اینکه همه چیز به سرعت اتفاق نیافتاده خودم را سر زنش کنم.حالا وقتی کار ها طبق برنامه و روش من پیش نمی رودپذیرشم بیشتر می شود.زندگی به اندازه کافی چالش هایی را در مسیرم قرار می دهد پس لازم نیست در جستجوی آنها باشم یا برای خودم چالش ایجاد کنم.

تفکری برای امروز:

من برنامه ریزی نمیکنم تا در مسیری که بیشترین مانع را دارد رفت و آمد کنم.با به کار بردن شعار "به آسانی انجام بده"می توانم با چیز هایی که دارم کار کنم و بقیه را رها کنم.به هر حال مانع وجود دارداما سر انجام زندگی ام بهتر خواهد شد.تنها کاری که در این لحظه می توانم انجام دهم این است؛در حالیکه منتظر نتایج هستم به آرامی حرکت کنم.


چهارم فروردین
وقتی الانان را پیدا کردم نا امید .درمانده و تنها بودم .و در آرزوی آرامشی که دیگران بوضوح در این جلسات داشتند .وقتی آنها در باره راههایی که برای آنها موءثر واقع شده بود صحبت می کردند .من سراپا گوش بودم. این است آنچه که آموختم ."هر وقت که می توانی به جلسات برو ،سهیم شو ،تمام قدمها (12)قدم را کار کن، نه همه را باهم با قدم یک شروع کن، یک راهنما بگیر، هر روز چیزی از مطالب گروه را بخوان،در بین جلسات تلفنی با سایر اعضاء جلسه در تماس باش " من این نکات را رفته رفته انجام دادم و متوجه تغییرات واقعی در زندگیم شدم .به این باور رسیدم که زندگی میتواند بیش از یکسری روزهای درد آور برای حفظ بقا باشد .حالا توانایی هایی داشتم که به من کمک میکردند حتی با سخت ترین مشکلات روبرو شوم. فهمیدم که با کمک قدرت برترم می توانم هر چه که پیش آید را بپذیرم و حتی در این بین رشد هم نمایم .در دراز مدت ابزار و اصول برنامه بمن کمک کرد تا ارامشی که در جستجوی آن بودم بدست آورم .

یاد آوری امروز

جلسات ابزار لازم برای رسیدن به اهدافم را که شامل آرامش ،معقولیت و رهایی با عشق است بمن می دهد و اعضای آن که تجارب قدرت و امید خود را سهیم می شوند به من نشان می دهند که چگونه این ابزار را در زندگی خود بکار برم .
مراقبه روزانه بهای نا چیزی برای آرامش روحم است


چهارم فروردین:   آینده را اکنون خلق می کنیم.

   در دوران مصرف توسط قدرت شیطانی وصف ناپذیری به دام افتاده بودم. قدرتی که اراده ام را تسخیر و احساس ارزشمندی ام را به یغما برده بود. هزار و یک بهانه و دستاویز برای مصرف داشتم اما یک دلیل برای قطع مصرف نداشتم. هیج حد و مرزی برای مصرف قایل نبودم. چرا وقتی هنوز سیگارم به آخر نرسیده بود به فکر سیگار بعدی بودم؟ عاقبت آرامش را در تسلیم یافتم. لطف خدا و تمایل قلبی ام، نیروی لازم برای رهایی از این قدرت شیطانی را در وجودم بیدار کرد. در دوره سم زدایی موانع بسیاری بر سر راهم بود. به هم ریختگی ناشی از قطع مصرف، موجب آزار خود و اطرافیانم گردیده بود. اما تمایل به قطع مصرف قوی تر از نگرانی در مورد ناتوانی کنترل احساساتم بود. امروز بدون مصرف نیکوتین زندگی خوبی دارم. بهبودی فرصتی در اختیارم قرار داد تا در پی چاره جویی رفتارهای تهاجمی و خودمحورانه برآیم. زندگی رها از مصرف نیکوتین یک زندگی ارتقاء یافته است.

برای امروز بابت روبرویی با مشکلات بدون مصرف نیکوتین، از خداوند سپاسگزارم.


.و دیگر هیچ شرطی لازم نیست

ﻣﺎ ﺑﺎرﻫﺎ و ﺑﺎرﻫﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ را دﻳﺪه اﻳﻢ :"ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ اﻟﻜلی ﺷـﻮی، ﺗـﺎ آﺧﺮ ﻋﻤﺮ اﻟﻜلی ﺑﺎقی می ﻣﺎنی." .   اﺮ دارﻳﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ رﻳﺰی می ﻛﻨـﻴﻢ ﺗـﺎ ﻣﺸﺮوب را ﻛﻨﺎر ﺑﺬارﻳﻢ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻫﻴ ﻗﻴﺪ و ﺷﺮطی در ﻛﺎر ﺑﺎﺷﺪ و ﻧﺒﺎﻳـﺪ ﺧﻴﺎل ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ روزی در ﺑﺮاﺑﺮ اﻟﻜﻞ ﻣﺼﻮﻧﻴﺖ ﺧـﻮاﻫﻴﻢ ﻳﺎﻓـﺖ . .  ﺑـﺮای اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ اﻟﻜﻞ ﺑﺎشی، ﻧﻴﺎزی ﻧﻴﺴﺖ ﻣﺪتی ﻃﻮﻻنی ﻳـﺎ ﺑـﻪ ﻣﻘﺪار زﻳﺎد اﻟﻜﻞ ﺑﻨﻮشی .اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع درﺑﺎره زﻧﺎن ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺻﺪق می ﻛﻨـﺪ . زﻧﺎنی ﻛﻪ آﻣﺎدگی اﻋﺘﻴﺎد ﺑﻪ اﻟﻜﻞ را دارﻧﺪ اﻏﻠﺐ در ﻣﺪت اﻧـﺪکی واﻗﻌـا ﻣﻌﺘﺎد می ﺷﻮﻧﺪ .  (الکلی های گمنام)


در کتابم زیر این کلمات را خط کشیده ام. اینها هم برای ن و هم برای مردان الکلی صدق می کند. خیلی وقت ها این صفحه را باز می کنم و خیلی چیزها دستگیرم می شود. دیگر هرگز با تغییر الگوی مصرف یا با باور کردن اینکه "درمان" شده ام ، خودم را گول نمی زنم .دوست دارم فکر کنم که اگر هشیاری هدیه خداوند به من است، پس هشیار ماندن هدیه من به خداست . امیدوارم همانقدر که من از هدیه خداوند خشنود هستم او هم از هدیه من خوشش بیاید.


 3 خرداد                 آسیبپذیری در برابر ریسک کردن

در هنگام رشد، یاد میگیریم بر تمایل به فرار کردن یا مخفی شدن از خود و احساسات خود غلبه کنیم.»

کتاب پایه

v

به جای آسیبپذیری در برابر ریسک، بسیاری از ما عادتهایی را پرورش دادهایم که دیگران را در فاصله امنی حفظ میکند. الگوهای انزوای عاطفی مزبور میتواند این احساس را در ما ایجاد کند که ما نومیدانه در پشت نقابهای خود محبوس شدهایم. سابقاً در زندگی خود ریسک میکردیم. اکنون میتوانیم درباره احساسات خود ریسک کنیم. از طریق درد و دل کردن با سایر معتادان، یاد میگیریم که منحصر به فرد نیستیم؛ صرفاً از طریق اجازه دادن به دیگران برای شناختن ما، خود را بیدلیل آسیبپذیر نمیکنیم، چراکه در جمع خوبی هستیم. از طریق کارکرد قدمهای دوازدهگانه برنامه NA رشد و تغییر میکنیم. دیگر نه میخواهیم و نه نیاز داریم ضمیر پدیدارشونده خود را پنهان کنیم. این فرصت به ما داده شده که از نهانسازی عواطف خود برای حفظ اعتیاد فعال رهایی یابیم. 

با آشکار کردن احساسات خود برای دیگران، در برابر ریسک آسیبپذیر میشویم، اما این ریسک به مزایای حاصل از آن میارزد. با کمک راهنمای خود و سایر معتادان در حال بهبودی نحوه ابراز صادقانه و آشکار احساسات خود را یاد میگیریم. در عوض، با ابراز عشق بیچون و چرا از سوی دوستان خود تقویت و تشویق میشویم. با انجام اصول هم در خود و هم در اطرافیان خود قدرت و آزادی پیدا میکنیم. آزادیم که خود باشیم و از مصاحبت با معتادان عضو انجمن خود لذت ببریم.  

v

فقط برای امروز:  آشکارانه و صادقانه با معتاد در حال بهبودی دیگری درد و دل میکنم. در برابر ریسک آسیبپذیر میشوم و از خود و دوستی خود با سایر اعضای NA شادمان میشوم. رشد خواهم کرد.



وسواس فکری

23مارس     3فروردین
من کسی بودم که زندگی ام پیرامون معتاد می چرخید.فکر می کردم کارم این است که پیش بینی کنم او چه می خواهد و چه نیازی دارد تا بدون مهم بودن قیمت تهیه کرده و به او بدهم.هر چیزی را فدای او می کردم حتی نسبت به فرزندانم در اولویت قرارداده بودم.مطمعنا خودم را برای هوی وهوس او و مشکلات او فدا می کردم.مخصوصا درست زمانی که برای نجات او از عواقب مصرف موادش دخالت می کردم.شب ها بیدار می ماندم نمی توانستم بخوابم .وقتی از رفتنش چند روز می گذشت می ترسیدم زندگیش در خطر باشد.برای جستجوی او به بیمارستان زنگ می زدم.حتی به پاسگاه های پلیس سر می زدم تا اینکه بدانم حالش خوب بوده و خیالم راحت شود.یکی از کسانی بودم که در برگه "احضاریه دادگاه"نمی فهمیدم که فقط اسم او در دفتر دادگاه بوده نه اسم من.وسواس فکری من خوشحالی و رضایت او بود.او دنیای من شده بود.
در نارانا ن به مرور یاد گرفتم که تمرکزم را قدم به قدم روی خودم بگذارم.در ابتدا با تمرین کردن باید یاد می گرفتم تمرکز را از روی او بردارم .باید یاد نی گرفتم تا وقتی که نتوانم روی خودم تمرکز داشته باشم ،تمرکز را جای دیگری قرار دهم.بنا بر این با تمرکز شروع کردم به :توجه و رسیدگی بیشتر به فرزندانم که به آن نیاز داشتند ،خدمت کردن در نارانان ،توجه به پدر بزرگ پیرم،به مادر معلولم و به شغلم.:با اینها توانستم کم کم تمرکزم را از روی معتاد بردارم.
از شعار ها استفاده کردم:"به آسانی انجام بده"،"سخت نگیر"،"فکر کن"،"چقدر اهمیت دارد؟"و"روز به روز".این شعارها در دوره سخت طولانی تغییر به خاطر حواس پرتی ناشی از وسواس فکری ،مرا به سمت مواجه شدن با واقعیت هدایت کرد.فقط بعد از رها شدن از وسواس فکریم بود که توانستم تمرکز روی خودم را شروع کنم و به انسان شادترو سالم تری تبدیل شوم.


تفکری برای امروز:
هنگامی که استفاده از همه ابزارهای برنامه را تمرین کنیم وسواس فکری از بین می رود و تمرکز روی خودمان بر می گردد.


سوم فروردین ماه
من داستان زندگی خودم را با هر "امروز" مینویسم .آیا در جهت مثبت حرکت میکنم ؟ اگر غیر از اینست شاید احتیاج به تجدید نظر دارم . من در مورد گذشته کاری نمیتوانم انجام دهم مگر اینکه تکرار آنرادر زمان حال متوقف کنم .رفتن به جلسات و انجام اصول آن راههایی هستند که بوسیله آنها عادات غیر سالم و ءنکننده گذشته خود را ترک میکنم .من معتقدم که زندگی من بر پایه لایه هایی از اعمال کوچک هر روزه است . وقتی که اینطور فکر میکنم هدف داشتن و ریسکهای کوچک چیزی جز یک تلاش روزانه برای بهتر ساختن زندگی من نیست
قدمهای کوچک روزمره میتوانند خیلی بیش از چندین ماه یا چندین هفته س و بعد از آن یک تلاش آشفته برای تغییرات افراطی یک شبه ،موثر باشند . مطمئنا مرا آرامتر میکند هر گاه به مشکل جدیدی بر میخورم سعی میکنم تا سر نخ را در هر کجا که باشد پیدا کنم و از همانجا شروع کنم

یاد آوری امروز

هیچکس قادر به تغییر من نیست .هیچکس نمیتواند مانع تغییر من شود هیچکس نمی داند چگونه باید تغییر کنم حتی خودم ، تا وقتی شروع کنم بخاطر خواهم سپرد که زندگی من فقط با یک تغییر جهت مختصر شروع به تغییر میکندسفر هزار فرسنگی با یک قدم شروع می شود


3 فروردین: پایان تو آغاز توست، آغاز می کنی وقتی به پایان می رسانی.

پس از هفت سال رهایی از مصرف نیکوتین هنوز آخرین بار مصرف را به یاد دارم. آخرین سیگار را قبل از یکی از جلسات نیکوتینی های گمنام به طوری کشیدم که لبم سوخت.
در دوران مصرف اتفاق مهمی در زندگی ام نیفتاد. اما پس از قطع مصرف شاهد یک بیداری و راهی جدید در زندگی بودم. یک زندگی رها از مصرف نیکوتین فقط برای امروز.
به پایان رساندن یک چیز و آغاز حرکتی دیگر به راستی هیجان انگیز است.
با قطع مصرف نیکوتین چشم انداز با شکوهی از آینده رو در روی خود می بینم که جایی برای نیکوتین در آن وجود ندارد.

برای امروز، فرصتی برای تغذیه اعتیادم ندارم. آزادم تا از زیبایی های زندگی لذت ببرم.



درگیری ها را کنار گذاشتیم

و ما درگیری بر سر هر چیز یا با هر کسی را کنار گذاشتیم ، حتی بر سر الکل. (الکلی های گمنام)

وقتی انجمن مرا یافت ، فکر می کردم در انجمن هستم تا آماده درگیری شوم و اینکه انجمن می خواهد قدرت لازم برای شکست الکل را به من بدهد . اگر در این نبرد پیروز شوم چه کسی میداند در چه نبردهای دیگری هم می توانم برنده شوم . اما باید قوی باشم . تجربیات زندگی این را به من ثابت کرده بود. امروز ، مجبور نیستم بجنگم یا ارادهام را تحمیل کنم . اگر آن دوازده گام را به کار بندم و بگذارم تا نیروی برترم کارش را انجام دهد، مشکل الکلم خود به خود ناپدید می شود. دیگر مجبور نیستم با مشکلات زندگی ام دست و پنجه نرم کنم.فقط باید بپرسم که آیا پذیرش یا تغییر ضروری است. این اراده من نیست،بلکه اراده خداوند است که باید کارها را انجام دهد.


 2 فروردین                        اصل اتکا به خود

در دوران اعتیاد خود، به مردم، مکانها و چیزها وابسته بودیم. از آنها انتظار داشتیم ما را حمایت کنند و چیزهایی را که متوجه کمبود آن در خود میشدیم، فراهم کنند.»

کتاب پایه

v

در عالم حیوانات، موجودی هست که با استفاده از دیگران رشد میکند و زالو نامیده میشود. این موجود به افراد میچسبد و چیزهای مورد نیاز خود را دریافت میکند. وقتی یک قربانی زالو را از خود وا میکند، این موجود صرفاً به سراغ فرد دیگری میرود.   

در دوران اعتیاد فعال، ما نیز به همین ترتیب رفتار کردیم. از خانوادهها، دوستان و جوامع خود سوء استفاده کردیم. آگاهانه یا ناآگاهانه تقریباً از هر کسی که با او روبرو میشدیم، چیزی را بیدلیل میستاندیم.   

وقتی در اولین جلسه خود، گرداندن سبد را مشاهده کردیم، شاید تصور کرده باشیم: اتکا به خود! حالا این ایده عجیب چیست؟» همان طور که نگاه میکردیم، متوجه چیزی شدیم. این معتادان متکی به خود آزاد بودند. با پرداخت سهم خود، به این مزیت دست یافته بودند که خودشان تصمیمگیری کنند.

با به کار بردن اصل اتکا به خود در زندگی شخصی، به همین نوع آزادی دست پیدا میکنیم. دیگر هیچ کسی حق ندارد به ما بگوید کجا زندگی کنیم، زیرا اجاره خود را میپردازیم. میتوانیم با انتخاب خود غذا بخوریم، لباس بپوشیم یا رانندگی کنیم، زیرا خود ما این چیزها را فراهم میکنیم.

بر خلاف زالو نباید برای بقا به دیگران وابسته باشیم. هر چه مسئولیت بیشتری را قبول میکنیم، آزادی بیشتری را به دست میآوریم.

v

فقط برای امروز:  در این آزادی که میتوانم با حمایت از خود به دست بیاورم، محدودیتی وجود ندارد. امروز مسئولیت شخصی را میپذیرم و سهم خود را میپردازم.



متتظر بودن
22مارس      2فروردین
سلام نیروی برتر!من نوزده سال منتظر یک معجزه بودم .مشکل چیست؟درجلسات نارانان  شرکت کردم ،قدم کار کردم ،راهنما گرفتم،راهنمای دیگران شدم،خدمت کردم،دعا و مراقبه کردم اما عزیزمعتادم هیچ تغییری نکرد.
خیلی وقتها منتظر بودن خسته کننده شد.آنقدر از آنچه که برنامه به من می گویدانجام بده خسته شده ام که الان نتیجه را می خواهم!میخواهم عزیزمعتادم تغییر و سالم شود.
انتظار کشیدن هرگز برایم آسان نبوده اما شاید بردباری را به من آموخته باشد.در نارانان یاد گرفتم که چطور صبر کنم.ابزارهای برنامه منتظر بودن با آرامش و آسایش را  برایم فراهم می کنند.دعای آرامش را می خوانم و پذیرش پیدا می کنم.از شعار ها استفاده می کنم و می توانم با خودم ،با عزیزمعتادم و با تو،ای نیروی برتر صبور باشم.
خدایا تو می دانی که در طول نوزده سال گذشته و هم چنین در انجمن نارانان ،دوستان خوب بسیاری پیدا کرده ام .آنها این مشکل اعتیاد را طوری درک می کنند که هیچ کس دیگری نمی تواند درک کند.بنا بر این امروز دیگر به تنهایی انتظار نمی کشم.وقتی که از منتظر بودن بیزارم آنها مرا حمایت می کنند.وقتی نمی توانم خودم را دوست داشته باشم مرا دوست دارند.مدام به من اطمینان میدهند که هیچ  شرایطی آنقدر سخت نیست و مهم نیست چه اتفاقی برای معتاد می افتد من خوب خواهم شد.
امروز می دانم که با انجمن نارانان می توانم به هر نا ملایمتی غلبه کنم.

تفکری برای امروز:

با بردباری وحمایت عاشقانه برنامه نارانان می توانم پایداری و استقامت کنم هر چند مدت زیادی منتظر باشم .شاید معجزه ای در زندگی ام نباشد یا اینکه معتاد بهبود نیابد .شاید معجزه زندگی من نارانان و بهبودی فردی خودم  است.


دوم فروردین
درخواست محبت و حمایت از یک الکلی ،مانند رفتن به مغازه ابزار آلات برای خرید نان است . شاید ما از یک پدر یا مادرخوب انتظار حمایت و پرورش خوب داریم ،از یک همسر عاشق انتظار داریم هنگام ترس و هراس ما را در آغوش گیرد و دلداری دهد و از یک فرزند انتظار داریم هنگام بیماری یا وقتی باری سنگین بدوش می کشیم ما را کمک کند . ولی باید بدانیم اگر این افراد مورد علاقه ما قادر به بر آوردن انتظاراتمان نباشند خود ما هستیم که باعث نا امیدیمان شده ایم .عشق به شیوه های مختلف بیان می شود و کسانی که به الکلیسم مبتلا هستند ممکن است قادر نباشند آنرا به شکلی که ما دوستت داریم بیان کنند .ولی ما می توانیم سعی کنیم تا عشق را هر وقت و به هر شکلی که بیان میشود ،لمس کنیم و وقتی که وجود ندارد احساس محرومیت نکنیم . اکثر ما منبعی غیر قابل تصور از عشق را در الانان می یابیم. ما با حمایت و تشویق دیگران یاد می گیریم نیاز های خود را مهم و درخور و خودمان را لایق تلقی کنیم.

یاد آوری امروز

امروز ممکن است الکلی قادر به دادن آنچه از او میخواهیم نباشد . و هرگز هیچکس همه آنچه را که می خواهیم به ما نخواهد داد. اگر ما از پا فشاری برای براورده شدن نیازهایمان آنطوری که میخواهیم ،دست برداریم ،ممکن است به این نتیجه برسیم که تمام عشق و حمایتی که لازم داریم نوک انگشتمان است در الانان قدرت تابیدن روزنه ای از نور را در وضعیتی نا امید کننده در خود کشف می کنم .یاد میگیرم که باید با این قدرت ، نه برای تغییر الکلی که در مقابلش عاجز هستم ،بلکه برای تغییر ایده ها ،روش و رفتار نامتوازن خود استفاده کنم .


دوم فروردین:   سه سال در جلسات شرکت می کردم و نمی توانستم قطع مصرف کنم تا عاقبت دریافتم در برابر نیکوتین عاجزم.

چنان گرفتار سرفه های دلخراش و وحشتناک بودم که گویی در حال مرگ بودم. می ترسیدم غذا بخورم زیرا بعد از غذا خوردن سرفه ها شروع می شد. بجای خوابیدن در رختخواب روی صندلی می خوابیدم زیرا در حالت درازکش نمی توانستم راحت تنفس کنم. دائم گلویم را صاف می کردم. طی سه ماه دو بار مبتلا به برونشیت شدم. آنقدر لاغر و نحیف شده بودم که رگهای شکمم دیده می شد. می دانستم باید قطع مصرف کنم. قبلا چند بار تصمیم گرفته بودم اما هرگز به آن عمل نکردم. روزی ناگهان چیزی در وجودم بیدار شد. بسیار ناتوان شده بودم. به جرات می گویم خداوند دست بکار شده بود و بدون دخالت او هرگز قادر به قطع مصرف نبودم. به جای جنگیدن با وسوسه آن را پذیرفته، خود را به خدا می سپارم و سریعا آن را به مشارکت می گذارم. از دوستان انجمن آموخته ام خداوند قادر است هر آن چه را اراده کند انجام دهد. مسلما حق با آنهاست! وسوسه آخرین بار را به یاد نمی آورم اما اکنون هشت ماه از آخرین بار مصرفم گذشته است.

برای امروز شکرگذار خداوندم، زیرا کاری برایم انجام داده که خود به تنهایی قادر به انجام آن نبودم.



خوشبختی مادی و معنوی

ترس از ناامنی اقتصادی ما را ترک خواهد کرد.(الکلی های گمنام)

کم شدن یا از بین رفتن ترس و بهبود وضعیت اقتصادی دو مقوله متفاوت هستند . وقتی که تازه به انجمن وارد شده بودم ، این دو موضوع را باهم قاطی میکردم. فکر می کردم ترس تنها زمانی مرا رها خواهد کرد که پول داشته باشم . اما یک روز که غرق در مشکلات اقتصادی بودم جمله دیگری از کتاب جامع بیرون پرید : "در نظر ماسعادت مادی همیشه به دنبال رشد معنوی می آید، نه پیش از آن ".ناگهان فهمیدم که این یک نوع ضمانت است . دیدم که این کتاب اولویت ها را به ترتیب درستی چیده است . دیدم که پیشرفت معنوی آن ترس های وحشتناک از نیازمندی را از بین می برد، همانطور که بسیاری از ترسهای دیگر را نابود کرده است.حالا سعی میکنم از استعدادهایی که خداوند به من عطا کرده به نفع دیگران استفاده کنم . به این نتیجه رسیده ام که این چیزی استکه برای دیگران ارزشمند است . سعی می کنم همیشه به خاطر داشته باشم که من دیگر برای خودم کار نمی کنم . من فقط از نعمت هایی که خداوند برایم آفریده استفاده می کنم ، من هرگز صاحب آنها نیستم .وقتی کار میکنم تا کمک کنم نه اینکه صاحب شوم، هدف زندگی ام روشن تر می شود.


 یک بیماری قابل درمان                      1فروردین

اعتیاد یک بیماری است که فراتر از مصرف مواد مخدر است.»

                                    کتاب پایه

v

 در اولین جلسه خود، ممکن است از شیوهای که اعضاء درباره نحوه تأثیرگذاری بیماری اعتیاد بر زندگی خود صحبت میکردند، تعجب کرده باشیم. با خود فکر میکردیم: بیماری؟ من فقط مشکل مصرف مواد داشتهام! آنها درباره چه چیزی صحبت میکنند؟»

پس از گذشت مدتی از برنامه، به تدریج درمییابیم که اعتیاد ما چیزی عمیقتر از مصرف وسوسهانگیز و اجباری مواد مخدر بوده است. متوجه میشویم که از بیماری مزمنی رنج میبردیم که بسیاری از زمینههای زندگی ما را تحت تأثیر قرار میداد. نمیدانستیم کجا به این بیماری "مبتلا شدیم"، اما در بررسی خود دریافتیم که این بیماری سالهای زیادی در ما وجود داشته است.

درست مانند بیماری اعتیاد، برنامه NA نیز همه زمینههای زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. ما در اولین جلسه خود با همه علائم موجود حاضر میشویم: خلأ ، شکنجه روحی، عجز، غیر قابل اداره بودن. 

درمان بیماری ما بسیار فراتر از صرفاً پرهیز است. از قدمهای دوازدهگانه استفاده میکنیم و گرچه این قدمها بیماری ما را "معالجه" نمیکنند، قطعاً به تدریج موجب التیام ما میشوند. هنگامی که بهبود پیدا میکنیم، هدیه زندگی را تجربه میکنیم.  

v

فقط برای امروز:  بیماری خود را با قدمهای دوازدهگانه درمان میکنم.


 

قوت قلب
21مارس   1فروردین

یک روزصبح با سردرد بیدار شدم .شدیدا احساس نیازمندی می کردم .نیاز داشتم همسرم دوستم داشته باشد و قوت قلبم باشد.انتظار داشتم به من احساس امنیت بدهد.می خواستم به من بگوید که ما همیشه با هم می مانیم.خیلی زود فهمیدم هر چه که به دنبال آن هستم از معتاد بدست نمی آورمبه محض اینکه از او می خواستم تکیه گاهم باشد پشیمان شده یا باورش نمی کردم حتی وقتی خواسته ام را بر آورده می کرد.سپس از خودم برای اینکه نیازمند و وابسته هستم متنفر می شدم.
اکنون بخاطر برنامه نارانان  می توانم طریقه بیرون آمدن از این دام فکری که خودم بوجود آورده و به خوبی آن را می شناسم تشخیص دهم.تمرکزم را بر نیروی برترم خواهم گذاشت.به خود خواهم گفت نیروی برترم مرا بدون قید و شرط دوست دارد.من ایمن هستم.نیروی برترم از من مراقبت می کند.می توانم تفکر احمقانه و محتاج بودنم را کنار بگذارم و به خدا بسپارم .بعد از آن حالم خوب می شود حتی اگر احساس ضعف کنم.یک احساس گرم شدن در دلم شروع به رشد می کند.عشق را حس می کنم  و از اینکه خودم باشم دلگرم می شوم .با تمام احساسات ناشناخته ام خوب هستم.به محض اینکه دیگر به عزیزمعتادم وابسته نباشم  این آزادی نو ظهور وجود خواهد داشت.
می دانم با آنچه که امروز هستم  و در جایگاهی که که اکنون قرار دارم حال خوبی دارم.از نیروی برترم برای زندگی ام سپاسگزارم .دقیقا همان است که باید در حال حاضر باشد.حالا به نیروی برترم وابسته ام و به قوت قلبی که نیاز.دارم رسیده ام.

 


تفکری برای امروز:
می پذیرم که در مقابل دیگران عاجز هستم .معتقدم که نیرویی بزرگتر از من وجود دارد.تصمیم می گیرم تردیدها و نا امنی هایم را به دست نیروی برترم بسپارم.با این کار روزم را از دست نمیدهم!


یکم فروردین
ما درجامعه ای از "لذت فوری"زندگی میکنیم :قهوه فوری،صبحانه فوری و پول فوری از عابربانک محله مان _هرجا که نگاه کنیم وجود دارد .تعجب آورنیست که بسیاری از ما برای یافتن جواب فوری به تمام مشکلاتی که از زندگی و دوست داشتن الکلی داریم به گروه خانواده الانان می آییم .
بهبودی یک جریان است . برای بدست آوردن ،مرمت و جبران آنچه درتلاش برای کنار آمدن با مشکل الکلیسم ازدست رفته ،زمان لازم است .
اعتماد یافتن زمان می برد .تغییر یافتن زمان زمان می برد . مرحم گذاشتن روی زخمهای قدیمی زمان میبرد. هیچگونه جواب فوری و یا راه حل . های آماده وجود ندارد .قدمها ،سنتها ،شعارها ،جلسات ،راهنما گرفتن .و راهنما شدن و خدمت کردن که ابزار و اصول برنامه ما هستند ،میتوانند مارا به جوابهایی درست برسانند .همه ما در زندگی مان روزهای تیره و تار داشته ایم ،ولی آنچه مارابه انسانهایی قویتر و خوشحال تر مبدل میکند ،سفر به روزهای بهتر است .وقتی ما در انتظار تسکین فوری نباشیم ممکن است به این باور برسیم که امروز درست همانجایی هستیم که قدرت برتر "ما میخواسته است

یاد آوری امروز

این برنامه یک برنامه "روز به روز است" می دانم که امروز به هر ترتیب و با وجود هر آنچه دراطرافم می گذرد ،به سمت جلو حرکت میکنم .من به جریان بهبودی اعتماد دارم اجازه میدهم زمان سپری شود .
اگر من تحت فشار باشم وبرای هر کار خود مهلتی محدود بگذارم ،برای چند دقیقه درنگ میکنم و فقط به امروز ،و آنچه که با آن میتوانم انجام دهم می اندیشم


تبلیغات

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سگ پامرانین وارداتی 09124040030 امامی Redvelet دندانپزشکی الماس شمیران نو خدمات فنی رسولی گروه جامعه شناسی ابهر مدرسه, خانه دوم هر دانش آموز فروشگاه گیاه درمانی تولید و فروش قطعات خودرو به قیمت تولید احساس جنون تیونینگ خودرو پارس آپشن ارائه دهنده انواع آپشن و لوازم جانبی خودروها